15
مرداد

تعليم قرآن، توسط حضرت على (عليه السلام)

رميله مى‌گويد: حضرت على-عليه السّلام-شخصى را در حال خياطى و آوازخوانى ديد و فرمود: «اى جوان! اگر قرآن بخوانى براى تو بهتر است» .

گفت: خوب نمى‌توانم بخوانم، دوست داشتم خوب قرآن مى‌خواندم.

حضرت فرمود: «نزديك بيا» جوان نزديك حضرت على-عليه السّلام-آمد و حضرت على -عليه السّلام-آهسته چيزى در گوش او گفت كه تمام قرآن در قلب او نقش بست و حافظ كل قرآن شد .

بحار الانوار:42/17، حديث 1.

 


free b2evolution skin
15
مرداد

على (عليه السلام) و كشف حقيقت

هفت يا ده برادر، در يكى از قبيله‌هاى عرب، خواهرى داشتند. به او گفتند: خدا هر چه از نعمتهاى دنيا به ما داده آن را در اختيار تو مى‌گذاريم و تو هر چه مى‌خواهى بكن، ولى ازدواج نكن! چون غيرت ما ازدواج تو را تحمل نمى‌كند! او هم قبول كرد و به آن راضى شد. و به خدمت آنان كمر بست و آنان نيز به او احترام مى‌كردند.

تا اينكه حائض شد و چون از آن حالت فارغ شد، به چشمه‌اى كه در نزديكى قبيلۀ آنها بود رفت و غسل كرد و پاك شد. وقتى كه در آب نشست، كرمى به رحم او رفت. دختر بيرون آمد و به خانه رفت. مدتى گذشت و شكم دختر برآمد! برادرانش خيال كردند كه او زنا كرده و حامله شده است. خواستند او را بكشند.

بعضى از برادرانش گفتند: او را پيش امير مؤمنان ببريم تا او داورى نمايد. پس به حضور على-عليه السّلام-آمدند و قضيه را گفتند. حضرت طشتى پر از لجن طلبيد و دستور داد دختر روى آن بنشيند. وقتى كه كرم بوى لجن را استشمام نمود از رحم دختر بيرون آمد.

آنان وقتى اين جريان را ديدند، گفتند: يا على تو خدا هستى! تو خداى بزرگ هستى! چون غيب را مى‌دانى. حضرت آنها را از اين سخن نهى كرد و فرمود:

رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-به من خبر داده كه اين واقعه در اين ماه در اين روز و در اين ساعت رخ مى‌دهد .
بحارالانوار:40/242، حديث 20


free b2evolution skin
15
مرداد

حضرت على (عليه السلام) و اويس قرنى

اين خبر مشهور است كه حضرت على-عليه السّلام-قبل از جنگ به سه طايفه، فرمود: «مأمورم كه با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ كنم» . پس همان گونه كه خبر داده بود با آنها جنگ كرد. و طلحه و زبير وقتى كه آمدند و براى رفتن به عمره اجازه گرفتند، حضرت فرمود: «به خدا! اينها به عمره نمى‌روند، بلكه به بصره مى‌روند و همان گونه هم شد كه فرموده بود» .

صفحات: 1· 2


free b2evolution skin
15
مرداد

آگاهى على (عليه السلام) از نيّت مردم

روزى على-عليه السّلام-فرمود: اگر فرد مورد اطمينانى مى‌يافتم توسط او مالى را به سوى مدائن براى شيعيانم مى‌فرستادم. شخصى با خودش گفت: مى‌روم و مى‌گويم من مى‌توانم اين مال را ببرم، وقتى كه گرفتم، راه شام را در پيش مى‌گيرم و به معاويه ملحق مى‌شوم! با اين فكر، پيش آن حضرت آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من مى‌توانم آن مال را ببرم.

صفحات: 1· 2


free b2evolution skin
15
مرداد

گفتگوى على (عليه السلام) با اصحاب كهف

شريك بن عبد اللّٰه مى‌گويد: پيامبر اكرم-صلّى اللّٰه عليه و آله-على -عليه السّلام-و ابو بكر و عمر را به سوى اصحاب كهف فرستاد: و فرمود: سلام مرا به آنها برسانيد.

صفحات: 1· 2


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم