حكايت35
لجاجت و گستاخى قوم نوح عليه السلام
نوح عليه السلام زمانى به پيامبرى مبعوث شد كه مردم عصرش غرق در بتپرستى، خرافات، فساد و بيهوده گرايى بودند. آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود، بسيار لجاجت و پافشارى مىكردند. و به قدرى در عقيده آلوده خود ايستادگى داشتند كه حاضر بودند بميرند ولى از عقيده سخيف خود دست بر ندارند.
آنها لجاجت را به جايى رساندند كه دست فرزندان خود را گرفته و نزد نوح عليه السلام مىآوردند و به آنها سفارش مىكردند كه: مبادا سخنان اين پيرمرد را گوش كنيد و اين پير شما را فريب دهد. نه تنها يك گروه اين كار را مىكردند، بلكه اين كار همه آنها بود(84) و آن را به عنوان دفاع از حريم بت پرستى و تقرب به پيشگاه بتها و تحصيل پاداش از درگاه آنها انجام مىدادند.
بعضى نيز دست پسر خود را گرفته و كنار نوح عليه السلام مىآوردند و خطاب به فرزند خود مىگفتند: پسرم! اگر بعد از من باقى ماندى، هرگز از اين ديوانه پيروى نكن.(85)
و بعضى ديگر از آن قوم نادان و لجوج، دست فرزند خود را گرفته و نزد نوح عليهالسلام مىآوردند و چهره نوح عليهالسلام را به او نشان مىدادند و به او چنين مىگفتند:
از اين مرد بترس، مبادا تو را گمراه كند. اين وصيتى است كه پدرم به من كرده و من اكنون همان سفارش پدرم را به تو توصيه مىكنم (تا حق وصيت و خيرخواهى را ادا كرده باشم).(86)
آنها گستاخى و غرور را به جايى رساندند كه قرآن مىفرمايد:
جعَلُوا اَصابِعَهُم آذانِهم واستَغشَوا ثِيابَهُم و اَصَرُّوا وَ استَكبَرُوا استِكباراً؛
آنها در برابر دعوت نوح عليهالسلام [به چهار طريق مقابله مىكردند:] 1 - انگشتان خود را در گوشهايشان قرار مىدادند. 2 - لباس هايشان را بر خود مىپيچيدند و بر سر خود مىافكندند (تا امواج صداى نوح عليهالسلام به گوش آنها نرسد). 3 - در كفر خود، اصرار و لجاجت نمودند. 4 - شديداً غرور و خودخواهى ورزيدند. (87)
اشراف كافر قوم نوح عليهالسلام نزد آن حضرت آمده و در پاسخ دعوت او مىگفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمىبينيم، و كسانى را كه از تو پيروى كردهاند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىنگريم، و تو نسبت به ما هيچگونه برترى ندارى، بلكه تو را دروغگو مىدانيم.
نوح عليهالسلام در پاسخ آنها مىگفت: اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتى به من داده باشد - و بر شما مخفى مانده - آيا باز هم رسالت مرا انكار مىكنيد؟ اى قوم من! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداشى از شما نمىخواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندك را كه به من ايمان آورده اند به خاطر شما ترك نمىكنم، چرا كه اگر آنها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد، ولى شما (اشراف) را قومى نادان مىنگرم.(88)
گاه مىشد كه حضرت نوح عليهالسلام را آن قدر مىزدند كه به حالت مرگ بر زمين مىافتاد، ولى وقتى كه به هوش مىآمد و نيروى خود را باز مىيافت، با غسل كردن، بدن خود را شستشو مىداد و سپس نزد قوم مىآمد و دعوت خود را آغاز مىكرد. به اين ترتيب، آن حضرت با مقاومت خستگىناپذير به مبارزه بى امان خود ادامه مىداد. (89)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي