حسین را با قرآنش می شناسم!
وقتی خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اولین چیزی كه به ذهنم آمد ، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود… ( آیت الله خامنه ای )
« امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن مىگویم. راستى چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگى کنم. باشد، تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این براى خود توشه سازم و توشه را راهى سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.
آیات جهاد را، شهادت، تقوى، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح …همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقاتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسههاى آنها مىافتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر، تبوک و…. آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه مىتوانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشهام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن مىگوید:
” مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلىَ الْکُفّارِ” »
آنچه خوادیم بخشی از دست نوشته های شهید سید حسین علم الهدی در دل سنگربود. همانجا که همسنگرش خدا بود !
« در دل سنگر با خدا سخن می گویم.
سنگرم ، خانه امیدم ، قله دوم است.
اللهم انک یا انس الانسین لاولیائک
خدایا ، ای نزدیکترین مونس به دوستانت.
اگر من در دل سنگرم ، تو در دل منی و هر دو در دل سنگر حضور داریم … »
و حسین ، پیش از این ها ، سنگر قلبش پر بود از عطر دل انگیز قرآن … عقیده اش این بود ، که انس با قرآن ، انسان را در برابر هر سختی مقاوم خواهد کرد.
نوجوان بود که برای اولین بار دست گیر شد، شکنجه های سخت و سنگین و گرسنگی ، جسمش را می آزرد ، اما از روحی که با قرآن درآمیخته ، چه انتظاری می رود جز این که بگوید : “مقاومت زیر شکنجه خیلی شیرین است ! “
حسین را همیشه با قرآنش می شناسم !
چه آن زمان که صوت زیبایش ، در مسجد محله طنین می انداخت و چه زمزمه های آرامش در بند نوجوانان ! نماز خواندن و قرآن گشودنش چنان به دل می نشست که هم بند های خلاف کارش را هم تحت تأثیر قرار داده بود . می گفتند ” این پسره انگار یک طور دیگر دولا و راست می شود. شاید خدا را می بیند . جل الخالق ! ” حسین کم کم شروع کرد با صدای بلند قرآن خواندن . صدایش به دل بچه ها می نشست. حتی وقتی صدایش را بلند می کرد بند های مجاور هم ساکت می شدند . انگار پس از هر نماز منتظر این صدای خوش بودند!
و حسین برایم تفسیریست از آنان که به ریسمان الهی چنگ انداخته اند. و قرآن را که باز می کنم ، زمزمه می کنم که حسینی بخوان…
حسین را همیشه با قرآنش می شناسم !
و چه نشانه ای قشنگ تر از این که ، قرآن جیبی اش ، که همرازش در غربت هویزه بود ، بهانه ای شد برای تعیین هویت پیکری که زیر شنی های تانک ، غیر قابل شناسایی شده بود !
***********************************
وقتی خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اولین چیزی كه به ذهنم آمد ، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود… ( آیت الله خامنه ای )