10
شهریور

حافظ قران در جنگ كشته شدند

حافظ قران در جنگ كشته شدند
در صدر اسلام هر كسي كه مسلمان مي‎شد، پيغمبر خدا (ص)‌ مي‎فرمود: قدري قرآن يادش بدهيد. نماز كه مي‎خواني بايد قرآن را نيز در نماز بخواني قرآن بايد در سينه‎ها و در لوح‎ها ثبت باشد، تا قيام قيامت كه هيچ وقت پيش نيايد كه اين قرآن نباشد و بدين جهت در زمان پيغمبر وظيفه بود كه مسلمانان قرآن را حفظ كنند.
پيامبر (ص) كه از دنيا رفت مسيلمه كذّاب در يمامه سَر بلند كرد. او ساحر بود و ادّعاي پيغمبري داشت، و در اين راستا عدة زيادي، (از صد هزار لشكر بيشتر) دورش را گرفتند، بعد از فوت پيامبر (ص) تمامي قبائلي كه ضدّ اسلام بودند، اطراف مسيلمه كذّاب و حقّه‎باز را احاطه كرده و شروع به لشكركشي كردند.
(وقتي كه ابوبكر بر سر كار بود پناهنده به اميرالمؤمنين علي (ع) شد، حضرت به ايشان فرمود: لشكر بفرست و از اسلام دفاع كن، خدا نيز تو را نصرت مي‎دهد).
بالأخره مسلمين مجهّز شدند براي جنگ با مسيلمه كذّاب و پس از جنگ براي ابوبكر خبر آوردند كه هفتاد حافظ قرآن در اين جنگ كشته شدند.
ابوبكر ناله كرد و گفت:
اي مسلمانان ! كار به جائي رسيده كه در جنگ با مسيلمه هفتاد نفر مسلماني حافظ تمام قرآن بودند، كشته شده‎اند.

انديشه قم


free b2evolution skin
10
شهریور

فاتحة الكتاب و مارگزيده

فاتحة الكتاب و مارگزيده
ابوسعيد خدري گفت: در يكي از سفرها با ياراني چند با هم به سفر مي‎رفتيم، در بين راه به قبيله‎اي از قبايل عرب رسيديم، در نزديكي آن قبيله فرود آمديم تا خستگي سفر به در كنيم، آن قبيله توجهي و عنايتي و مراعاتي و مواساتي به ما نكردند، طولي نكشيد كه سر و صدايي بين آن قبيله بلند شد و تني چند از آن قبيله به سوي ما آمدند و گفتند كه بزرگ ما را مار گزيده است اگر در بين شما كسي هست تا بيايد و سيد ما را شفا دهد.
همراهان گفتند: ما به شفا دادن به سيد شما آشناييم اما چون شما به ما لطفي و توجهي نكرديد، لذا ما با گرفتن حق الزّحمه به سيد شما شفا مي‎دهيم قاصدان قبيله گفتند كه يك گله گوسفند به شما خواهيم داد، آنگاه يكي از ما رفت و بر سيد آن قبيله كه دچار مارگزيدگي گرديده بود سوره فاتحة الكتاب بخواند و دست وي فرود آورد، خداي مهربان جهانيان به بركت آن سوره، سيد آن قبيله را شفا عنايت فرمود، اهل قبيله از بهبودي سيد خود خوشحال شدند و گوسفنداني چند به ما بدادند.
روايات گهربار

 


free b2evolution skin
10
شهریور

مفتي عربستان در برابر پاسخ علمي!

مفتي عربستان در برابر پاسخ علمي!
مرحوم آية اللّه العظمي سيد محسن حكيم عليه الرحمه كه مرجع شيعيان و زعيم حوزه علميه نجف بودند،‌ در سفري كه به عربستان داشتند،‌ در جلسه‎اي با «بن باز» مفتي عربستان «كه نابينا بود» مواجه شدند.
«بن باز»‌ ظاهراً به ديدن آقاي حكيم رفته بود ولي در واقع قصد داشت با ايشان جدال كند و افكار وهابي‎گري خود را مطرح نمايد. در اين جلسه بن باز از آية اللّه حكيم پرسيد:‌ شما شيعيان چرا به ظواهر قرآن عمل نمي‎كنيد؟
آية اللّه حكيم در جواب فرمودند: اين ديدار جاي چنين صحبت‎هايي نيست بگذاريد به احوالپرسي برگزار شود.
بن باز،‌ سماجت و لجاجت كرد و خواستار دريافت جواب شد.
آية اللّه حكيم، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تكيه كنم و همان را معيار فهم قرآن و عمل به آن قرار دهيم، بايد معتقد شويم كه شما به جهنم خواهيد رفت.
بن باز با تعجب پرسيد: چرا؟
آية اللّه حكيم فرمودند: چون قرآن مي‎فرمايد: «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»[1].
كسي كه در اين جهان «از ديدن چهره حق» نابينا باشد،‌ در جهان آخرت هم نابينا و گمراه‎تر خواهد بود و شما كه از دو چشم نابينا هستيد طبق ظاهر اين آيه بايد در آخرت هم نابينا باشيد و در زمرة گمراهان كه اهل جهنّمند قرار بگيريد، بنابراين ظاهر بسياري از آيات قرآن مقصود نيست.
[1] - سورة اسراء: آيه 72.

انديشه قم


free b2evolution skin
10
شهریور

نذر قرآن

نذر قرآن
امين السلام فضل بن حسن طبرسي مؤلف تفسير معروف مجمع البيان در سبزوار مي‌زيست و در سال 548 يا 542 قمري از دنيا رفت و قبر شريفش در مشهد مقدس (روبروي خيابان طبرسي) است. معروف است كه در تخريب اطراف حرم مطهر حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ كه در چند سال قبل صورت گرفت قبر علامه طبرسي ويران شد. شاهدان عيني ديدند كه پيكر او با اينكه حدود هشت قرن و نيم از رحلت او مي‌‌گذشت، تر و تازه مانده است. از حكايت‌هاي مشهوري كه به مرحوم طبرسي نسبت مي‌دهند اينكه: سكته سنگين بر او عارض شد به گونه‌اي كه بي‌حركت به زمين افتاد. بستگان و حاضران تصور كردند كه از دنيا رفته است. (با توجه به اينكه وسايل طبي در آن زمان، ‌بخصوص در قريه‌اي مثل سبزوار نبود.) بدن او را غسل دادند كفن كرده و دفن نمودند و بر طبق معمول به خانه‌هايش بازگشتند. ناگهان او در درون قبر، به هوش آمد ولي خود را در قبر يافت. متوجه خداي مهربان شد و نذر كرد هرگاه از آن تنگناي قبر تاريك، نجات پيدا كند و سلامتي خود را بازيابد كتابي در تفسير قرآن تأليف نمايد.
از حسن اتفاق كفن دزدي تصميم گرفته بود قبر او را نبش كند و كفن او را بدزدد. چون كفن دزد قبر را خراب كرد و خشت‌هاي قبر را برداشت و بند كفن را گشود علامه دست او را گرفت. وي سخت ترسيد. سپس علامه با او سخن گفت امّا او بيشتر ترسيد. علامه ماجرا را به او بازگو كرد و گفت: مترس! سپس كفن دزد علامه طبرسي را به دوش گرفت و او را به منزلش برد.
علامه كفن خود را به او داد و اموال بسياري را به كفن دزد داد و او به دست ايشان توبه كرد. سپس علامه به نذر خود وفا كرد و تفسير گرانقدر مجمع البيان را كه در ده جلد است به عربي نوشت.
مجمع البيان، ج 1


free b2evolution skin
10
شهریور

يك ماه غذا با قرآن

يك ماه غذا با قرآن
يكي از صلحاء معاصرين در كتاب روح و ريحان كه مجموعه‎اي مانند كشكول است از يكي از ائمه جماعت دارالسلطنه تبريز نقل فرمود كه گفت:
روزي مذاكره تفسير صافي با شرح بيضاوي كه شيخ بهائي عليه الرحمه - نوشته است، به ميان آمد، من تفسير صافي را بر شرح شيخ بهائي ترجيح دادم و گفتم: مرحوم شيخ در اين شرح، عبارت پردازي و قافيه سازي را بسيار اعمال فرموده‎اند.
همان شب در عالم رؤيا ديدم كه به من گفتند: شيخ بهائي در ميان اين حجره است، با خود گفتم خوب است كه بروم و ايشان را زيارت نمايم، چون وارد حجره شدم ديدم شخصي است ضعيف اندام، و باريك قامت، و عمامه كوچكي بر سرش بسته، سلام كردم، جواب سلام مرا داد. شيخ سر خود را پائين انداخت، من فهميدم كه از آن حرف روز گذشته من درباره شرحش بر بيضاوي، از من مكدّر و ملول است.
خواست شيخ بهائي را به حرف بياورم تا بلكه رفع ناراحتي او شود، عرض كردم: حضرت شيخ عرضي دارم، همان طور كه سرش را پائين انداخته بود، فرمود: چه چيز است، عرض كردم: يك مطلبي است كه نسبت به شما داده‎اند، آيا صحيح است يا آنكه صوفيه آن را به شما بسته‎اند.
فرمود: چه مطلبي!
عرض كردم: گويا شما فرموده‎ايد كه يك ماه مبارك رمضان غذاي من منحصر به كلام الله مجيد بود.
همان نحو كه شيخ بهائي سرش پائين بود، فرمود: بلي صحيح است من گفته‎ام.
عرض كردم: جناب شيخ، اطباء‌ گفته‎اند كه اگر آدمي سه شبانه روز غذا و طعامي نخورد، مي‎ميرد؛ همين كه اين حرف را زدم شيخ بهائي سر خود را بلند كرد و فرمود: آدم نمي‎ميرد.

انديشه قم


free b2evolution skin