12
آذر

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد قسمت سوم احترام به عشق

 در توضيح فرق ميان عشق مجازى و عشق جنسى در عرفان اسلامى، از بيان استاد «شهيد مطهرى» مدد مى جوييم: عشق، اوج علاقه و احساس است، و اين احساس ها دو نوعند كه يكى آثار نيك و سازنده دارد و ديگرى كاملاً آثار مخرّب. برخى احساسات از مقوله ى شهوت و مخصوصا از شهوت جنسى است … و افزايش و كاهش آن، بستگى زيادى به فعّاليت فيزيولوژيكى دستگاه تناسلى و سنّ جوانى دارد و با پاگذاشتن به سن از يك طرف و اشباع و افراز از طرف ديگر، كاهش مى يابد و منتفى مى گردد. جوانى كه از ديدن رويى زيبا به خود مى لرزد و از لمس دستى ظريف به خود مى پيچد، بايد بداند چيزى جز جريان مادّى و حيوانى در كار نيست. اين گونه عشق ها به سرعت مى آيد و به سرعت مى رود؛ قابل اعتماد و توصيه نيست؛ خطرناك است؛ فضيلت كش است.

 

تنها با كمك عفاف و تقوا و تسليم نشدن در برابر آن است كه آدمى سود مى برد؛ يعنى خود اين نيرو انسان را به سوى هيچ فضيلتى سوق نمى دهد؛ اما اگر در وجود آدمى رخنه كرد و در برابر نيروى عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آن را تحمّل كرد ولى تسليم نشد، به روح قوّت و كمال مى بخشد. انسان آن گاه كه تحت تأثير شهوات خويش است، از خود بيرون نرفته است. شخص يا شى ء موردِ علاقه را براى خودش مى خواهد و به شدّت مى خواهد، اگر درباره ى معشوق و محبوب مى انديشد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حدّاكثر تمتّع را ببرد. بديهى است كه چنين حالتى نمى تواند مكمّل و مربّى روح انسان باشد و روح او را تهذيب نمايد. از اين جاست كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دل هايى كه از ياد خدا غافل شده اند، گرفتار عشق هاى زمينى و باطل مى شوند.

اما نوع ديگرى از احساسات (در آدمى است) كه از لحاظ حقيقت و ماهيت، با شهوت مغاير است، كه آن را عاطفه و رحمت مى ناميم … و انسان تحت تأثيرِ عواطفِ عالى، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پيدا مى كند … و آماده است خود را فداى خواسته هاى او كند؛ اين گونه عواطف، صفا و صميميت و لطف و رقّت و از خود گذشتگى به وجود مى آورد …اين نوع احساسات است كه اگر به اوج برسد، آثار نيكى بر آن مترتّب است؛ چون: تلاشِ خستگى ناپذير در راه هدف، تلطيف عواطف، تكميل نفس و پرورش روح، تمركز نيروها و از بين بردن حصار خود پرستى.

 

اين نوع عشق، پايدار است و با وصال، تيزتر و تندتر مى شود؛ بر خلاف نوع اول كه ناپايدار است و وصال، مدفن آن به شمار مى آيد. «موريس مترلينگ» نيز در تأييد ناپايدارى عشق جنسى و تفاوت آن با عشق حقيقى مى گويد: شما با ديدن يك روى دل آرام، فريفته ى صاحب آن صورت مى شويد. گر چه اين عشق ممكن است به عشق حقيقى مبدّل شود، اما غالبا اين عشق با وصل معشوق پايان مى يابد؛ چون عشقِ كششى است، كشش تا به هنگامى است كه به وصل مى رسد. اگر حقيقتى در لفاف اين مجاز نباشد، پس از وصل، آن كشش تمام شده است؛ زيرا وصل، آخر و سرانجام كشش است و نقطه ى مشخّص دارد؛ اما حقيقت، انتها ندارد. وقتى كشش به سوى حقيقت و براى رسيدن به آن يافت شد، تا ابد ادامه پيدا مى كند؛ هر قدر دايره ى آرزوهاى شما بزرگ باشد، عشقى كه نصيب شما مى شود بزرگ تراست.نكته اى كه در پايان بايد تذكر داد اين است كه عرفا كه مى گويند: عشق مجازى تبديل به عشق حقيقى، يعنى عشق به ذات احدّيت مى گردد، زمانى است كه عشق با تقوا و عفاف و صبر و تحمّل همراه شود تا زمينه ى آماده سازى و تكامل روح گردد. البته نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق، با همه ى فوايدى كه در شرايط خاص احيانا به وجود مى آورد، قابل توصيه نيست و از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسى وارد شود و او با نيروى صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمّل و پاك كننده ى نفس است، اما مصيبت، قابل توصيه نبوده، نمى توان به اين بهانه براى ديگران مصيبت ايجاد نمود. «راسل» در اين جا سخن با ارزشى دارد و مى گويد: رنج براى اشخاص واجد انرژى، چون وزنه ى گران بهايى است. كسى كه خود را كاملاً سَعادتمند مى بيند، جهدى براى سعادت بيش تر نمى كند؛ اما گمان نمى كنم اين امر بتواند بهانه اى باشد كه ديگران را رنج بدهيم تا به راه مفيدى قدم نهند. حال بايد ديد در ميان اين همه مدّعيان عشق و دوستى، آيا عشقى عفيف و پاك و به دور از جاذبه ى جنسى پيدا مى شود يا اوّلين چيزى كه در عشقِ رايج يافت مى شود، حيرت و شيفتگى از خط و خال است و بس.

 

چه بسيار دختران و پسرانى كه در دوران دوستى، تحت تأثير جاذبه هاى ظاهرى و آمال ذهنى، شيفته و واله طرف مقابل خود شدند؛ اما همين كه در طول زندگى با خصوصيات اخلاقىِ هم، آشناتر گرديدند و در سختى ها آزموده شدند، همه ى آن دوستى ها و محبت ها از ميان رفته و اساس زندگى از هم  پاشيده شده و يا زندگى شان تنها، معركه اى براى تحمّل يك ديگر شده است. آيا عشق، امرى ناپسند و مذموم است؟ جايگاه آن در عرفان اسلامى چيست؟ به نظر مى رسد عشق عرفانى مساوى با محروميت دنيايى و انزواطلبى است و «اگر عاشق خدا هم باشى، به او نمى رسى تا بميرى. در فرهنگ اسلامى، عشق و عاشقى امرى ناپسند و مذموم نبوده، بلكه - همان گونه كه در آغاز بحث عشق ذكر شد - مايه ى نشاط و شادابى و تداوم زندگى است، اما در بستر مناسب خود. عشق حقيقى سرچشمه ى جوشان حيات است؛ نه اين كه مساوى با حرمان و هجران و انزواطلبى باشد. خواجه نصير در اين باره مى گويد: عشق، به محبت شديد گويند و هر چه ادراك بالاتر باشد، عشق شديدتر است و ادراك كامل، جز با وصول و رسيدن تام و كامل، حاصل نمى شود و عشق كامل جز با وصول كامل ميسّر نيست. پس عشق حقيقى، آن ابتهاج و شور و سرورى است كه از تصوّر حضورِ معشوق به انسان دست مى دهد. عاشق كسى است كه دل را از هر چه غير اوست، خالى نموده، آن را حرم امن حضرت دوست قرار دهد.

 

عارف عاشق در عين برخوردارى از نعمت هاى دنيا، دلبسته ى آن ها نشده، تنها هدف او جلب رضايت الهى و وصول به مقام قرب اوست. رسيدن به اين مراحل، در همين دنيا ممكن و شدنى است و عارف واصل با رسيدن به مقام قرب حق، هميشه احساس حضور نموده، به آرامش و خوش بختى واقعى دست مى يابد، و عارفان راستين و علماى بزرگ شاهدى صادق بر اين مدعايند. بنابراين، پاك نمودن جامعه از هوى و هوس و دورى گزيدن از كوير تشنه ى شهواتِ اشباع نشدنى و دريا صفت، مجال و امكانِ ايجاد رابطه اى دل انگيز و معنوى را ايجاد مى نمايد، تنها انسان است كه استعداد عشق ورزيدن را دارد و مى تواند رابطه ى جنسى را به رابطه اى روحى و معنوى تبديل نموده، وابستگى را از حدّ تأمينِ نياز جسمى، به مرتبه ى وابستگى روحى و روانى ارتقا دهد و همان عشقى را توليد كند كه مايه ى هنر و حماسه و ادب و فرهنگ بشرى بوده است، همان عشقى كه در زبان حكماى اسلامى، به عشق مثالى و عشق عفيف و به قول دانشمندان غربى، رمانتيك و عشق افلاطونى و عشق معنوى خوانده شده است: … اين حقيقت است كه هر چه موجود انسانى از حالت اوّليه ى حيوانى خود دورتر مى شود، عشق او روحانى تر مى شود.

منبع جوانان و روابط/ ابوالقاسم مقیمی حاجی


free b2evolution skin
9
آذر

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد قسمت دوم احترام به عشق

«كارون هورناى» در بيان فرق ميان محبّت واقعى و ابراز علاقه اى كه ناشى از احتياج به جلب محبّت و براى كمبودهاى روحى است مى گويد: فرق بين عشق، و نياز به جلب محبّت، آن است كه در عشق، احساس دوستى و محبّت بر همه چيز مقدم است؛ در حالى كه در نياز عصبى به جلب محبّت، همواره نياز به رفع تشويش درونى مقدم است. بسيارى از اين نوع روابط بين انسان ها گر چه اساسش سود جويانه است، مع ذالك ماسك عشق و دل بستگى به چهره مى زنند … به همين جهت يكى از مشخّصات عشقِ حقيقى، پايدار بودن احساس محبّت مى باشد.

 بنابراين عشقِ جنسى و هوس پرستى كه به قول «ويل دورانت» آغاز آن با ترشّحِ غددِ جنسى و پايان آن ارضاى شهوتِ زودگذر جسمانى است، هرگز نمى تواند تعهّدآور بوده و مايه ى پايدارى روابط انسانى؛ به ويژه زندگى زناشويى باشد. جوانان پرظرفيّت، با نامه ى «فدايت شوم» و «برايت مى ميرم» و «اگر تو نباشى من هيچم»، خود را نمى بازند. پشت اين نگاه هاى مسموم و محبّت هاى فريبا، درّه هاى هولناك و شب تيره و بدبختى هول انگيزى نهفته است. فقط كافى است نورافكنى بيندازيم و عمق اين تيرگى هاى وحشتناك اما به ظاهر زيبا و پر جلوه و رنگارنگ را بنگريم. آيا اين سخن درست است كه: براى دوام و پايدارى عشق بايد قبل از ازدواج آن را تمرين نمود و آموزش ديد و تنها راه آن، گسترش روابط دختر و پسر است؟

 

در همين زمينه يكى از روان شناسان مى گويد: وقتى راجع به آموزش صحبت مى كنيم، بايد بگوييم كه هر آدمى در تجربه ى اوّلش شايد به تمام نكته هاى مثبت نرسد؛ زيرا از پختگى لازم برخوردار نيست. افراد ممكن است تجربه هاى عشقى داشته باشند و اشتباه كنند؛ زيرا شايد سوژه ى عشقشان را اشتباه انتخاب كرده اند. شايد اشتباه از خودشان باشد … اگر عشق اول بچه گانه يا اشتباه بود، عشق بعدى بايد باعث شادى و رضايت شود، نه اين كه از دفعه ى قبل بدتر باشد. خيلى از عشق ها تمرين عشق است؛ بنابراين هر عشقى الزاما نبايد به ازدواج منتهى شود. با توجه به مطالب پيش گفته بسى روشن است كه ترويج روابط دختر و پسر، عشق و محبّت راستين و شادى بخش را به وجود نمى آورد. عشقى را مى توان خود شكوفايى، تبلور اراده، ابراز هويّت و حالتى از تكامل ناميد كه برخاسته از علاقه و تعهّدِ عميق باشد؛ نه اين كه در پس جذّابيت هاى ظاهرى و زيبايى هاى جسمانى به وجود آيد. اين روان شناس در ادامه ى اظهار نظرهايش اذعان مى دارد: اگر تنها يك شور جنسى باشد و اراده و تعهّد در آن نقش نداشته باشد، تبديل به دوست داشتن هاى متعدّد و بدون فايده مى شود. چگونه از تجربه هاى عشقىِ متعدّد و ناكام كه به سبب بى تعهّدى و يا كم رنگ شدن جذّابيت هاى ظاهرى، رها شده اند، عشقى عميق و برخاسته از تعهّد به وجود مى آيد؟ از كجا معلوم، سرنوشت اين عشق نيز همانند عشق هاى قبلى نباشد؟ پس به كدام عشق مى توان اعتماد نمود؟ ايشان مى گويند: اين حالت (پيدايش عشق و دوستى) معمولاً زمان بلوغ كه هنگام بيدار شدن جسم است، بيش تر اتفاق مى افتد. و در رابطه با ترديد (در عشق) مى توانم معيارهاى جهانى را بگويم؛ سبك هاى شورانگيز يا بازى گوشانه كه تعهّد كمترى در آن ها ديده مى شود؛ بر خلاف تصور عمومى، در پسرها بيش تر است.

… يكى از دلايل ترديد در پسرها اين است كه آن ها بيش تر جذب جذّابيت هاى ظاهرى مى شوند و وقتى جذّابيت ها كم رنگ تر شوند، با مشكل مواجه مى شوند. با اعتراف به اين كه در اين نوع عشق ها جذّابيت هاى ظاهرى و غريزه ى جنسى، نقش مهمّى ايفا مى كند، چگونه مى توان آن را سنگ بناى زندگى قرار داده، جوانان را به اين وادى سوق داد و آن ها را به تجربه هاى عشقى تشويق نمود كه جز هيجان هاى بى اساس و فشارهاى روحى و روانى ارمغانى به بار نمى آورد. اگر پسر يا دخترى گرفتارِ نظر بازى و تنوّع طلبى شود، هيچ گاه طعم شيرين آرامش و شادى و رضايت را در زندگى نخواهد چشيد. آنچه مهم و ضرورى است، تبيين راه هاى شناختِ صحيح از طرف مقابل براى رسيدن به تفاهم و همسانى هر چه بيش تر و بررسى تعهّد و عوامل مؤثّر در تداوم آن است. بدون ترديد، آنچه بعد از همسانى هاى لازم مى تواند در مقابل وسوسه هاى هوس انگيز، تعهّد عميق ايجاد كند، ايمان و صداقت و معنويات است كه مورد غفلت قرار گرفته است. دوام علاقه و دوستى ميان اشخاص، به معرفت و صداقت و دورى از منافع فردى و گذشت و رها نمودن كبر و غرور باز مى گردد؛ كه مطمئن ترين راه دست يابى به اين فضايل اخلاقى، تمسّك به معنويت و معرفت است. «عشق؛ علاقه و تمايل انسان را به خارج از وجودش متوجه مى كند، وجودش را توسعه داده و كانون هستى اش را عوض مى كند و به همين جهت، عشق و محبت، يك عامل بزرگ اخلاقى و تربيتى است؛ مشروط بر اين كه خوب هدايت شود و به طور صحيح مورد استفاده قرار گردد.»

نكته ى ديگرى كه در تداوم عشق نقش مؤثّرى دارد، شناخت دقيق افراد از روحيات و علايق يك ديگر است كه بعداً بدان خواهيم پرداخت.مگر در عرفان اسلامى مطرح نشده كه «عشق زمينى» پيش درآمد «عشق الهى» است؟ پس چرا از عاشق شدن دخترها و پسرها جلوگيرى شده، از آن منع مى شود؟! دكتر سروش در لزوم ترويج عشق زمينى مى گويند: «اين جا در عشق زمينى، سكوى پرش هست.»۱ اين كه گفته مى شود «عشقِ مجازى» پيش درآمد «عشق حقيقى» است،

، به اين معنا نيست كه اين عشق هاى نامشروع ميان دختر و پسرِ نامحرم و بيگانه مقدمه ى عشق حقيقى است. عشق حقيقى، رسيدن به كمال و وصول به معشوق حقيقى و ازلى است. و بديهى است با غوطه ور شدن در هوى و هوس و شهوت حيوانى كه مورد غضب پروردگار است، نمى توان به عشق حقيقى دست يافت. آنچه مقدّمه و پل عشق حقيقى به حساب مى آيد، عشق مجازى است نه «عشق جنسى و حيوانى.» در عرفان اسلامى، عشق را به عشق حقيقى و مجازى تقسيم كرده اند و عشق مجازى را به «عفيف و حيوانى»؛ عشق عفيف، به عشقى گفته مى شود كه مبدأ آن شباهت و همسانى نفس عاشق با نفس معشوق در جوهر و ذات او باشد. بيش تر اهتمام عاشق به روش هاى معشوق و آثارى است كه از نفس وى صادر مى گردد. اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرارمى دهد.

رقّتى ايجاد مى كند كه عاشق را از آلودگى هاى دنيايى بيزار مى گرداند. عشق حيوانى، عشقى است كه منشأ آن، شهوت جوانى و طلب لذّت و كام جويى بوده، بيش ترين عامل جذب و كششِ عاشق، شكل و شمايل و حسن و زيبايى معشوق است و جذّابيت هاى جسمانى و ظاهرى در آن، نقش اساسى را بازى مى كند. اين عشق ناشى از استيلاى نفس امّاره بوده، بيش تر اوقات همراه با فجور، مفاسد و انحرافات اخلاقى است. عشقى كه گويند پل عشق حقيقى است، از قسم اول است (البته آن هم در بستر مشروع خود)؛ زيرا كسى كه طالب قرب الهى است نمى تواند با پيمودن راهى كه مورد قبول او نيست، به اين مقام دست يابد. پس عشقى كه ناشى از حسن ظاهرى نبوده، از شهوت و شوق جنسى دور باشد، پيش درآمد عشق حقيقى است كه با وصال تغيير مى كند و مقاصد معنوى و روحانى خود را دنبال كرده، نقايص معشوق هاى مادّى را براى انسان، واضح مى نمايد و به فرموده ى «خواجه نصير»: در عشق عفيف، فرد از شهوات دور شده و از مشغله هاى دنيايى، جز فكر معشوق فارغ شده و تنها دغدغه اش رضايت اوست. اگر چنين عشقى براى كسى حاصل شود، روى آوردن به معشوق حقيقى برايش آسان تر از ديگران است؛ زيرا نيازى به اعراض و دل كندن از ساير تعلّقات ندارد. 

منبع جوانان و روابط/ ابوالقاسم مقیمی حاجی


free b2evolution skin
9
آذر

دلايل توجيه كنندگان روابط آزاد قسمت اول احترام به عشق

آيا عشق، اين گوهر گران بهاى زندگى، ناپسند و مذموم است؟

عاشق شدن گناهى ندارد. اگر عشق نباشد، هيچ چيز زيبا نيست. بگذاريد دختران در مدارس آماده ى زندگى، عشق و ازدواج شوند. زيباترين و تعالى بخش ترين جنبه ى هستى انسان، عشق است؛ ولى حاكميّت در ايران، به تصوير كشيدن رابطه ى عاشقانه بين دو انسان، ولو زن و شوهر باشند، را گناه آلود مى داند. عشقِ اصيل و حقيقى، والاترين تجربه اى است كه يك انسان مى تواند به آن برسد و تنها چنين عشقى است كه شكوفايى نهايى استعدادهاى جسمى و روحى و عاطفى زن و مرد و غور آن ها در اعماق ضمير خود و يا هستى را ممكن مى سازد. عشق، لازمه ى استمرار زندگى و مايه ى نشاط روحى و عميق ترين ارتباط قلبى و محكم ترين تعهّد انسانى است. اگر زن و مرد، پروانه هاى شمع عشق باشند، زيباترين زندگى را به تصوير مى كشند. عشق مافوق نيازهاى جسمى و مادّى است؛ زيرا نياز مادّى و شهوانى، چيزى جز يك نياز موقّتِ بدنى نيست كه به مجرّد تخليه ى انرژىِ فشرده ى جنسى به پايان مى رسد؛ اما شور عشق هميشه باقى است. ميان عشق و هوس و شهوت فرق بسيار است. بنابراين به پاس احترام عشق و عاشقى و براى پاسدارى از اين موهبت الهى، ترويج روابط آزاد پسنديده نيست.

به اعتراف دانشمندان اروپايى، در جوامع آزاد كه جاذبه هاى ظاهرى و شوق جنسى حاكم است، عشق، اوّلين قربانى است. در اين صورت، عشق هاى برخاسته از نهاد و درون، به افسانه تبديل شده، جز مدّعيان دروغين، كسى يافت نمى شود؛ زيرا پسرى كه هر روز با دخترى مى گردد و هر دم كه نگاه مى كند، عده اى را در حال جلوه گرى مى بيند، ديگر تنوّع طلبى در او حاكم شده و از عشق و انتظار به دور است. به راستى آيا جوانى كه هميشه به دنبال چشم چرانى است، مى تواند مدّعىِ عاشقى باشد؟! عاشق كسى است كه در راه رضاى معشوق، از هر چه دارد بگذرد و چشم از همه، جز جمال محبوب ببندد. عاشق نه تنها از خواب و خوراك، بلكه از غريزه ى جنسى و خواسته هاى قلبى خويش نيز غافل مى شود و جز ياد معشوق به كسى نمى انديشد؛ اما جوانى كه در پارتى هاى شبانه با دختران و پسران است و در كوى و خيابان و… دل به عشق بازىِ اين و آن سپرده است، آيا چيزى جز شهوت و هوس مى داند؟!

«موريس مترلينگ» مى گويد: عشق در تمامى موجودات وجود دارد، ولى درك آن تابع شرايطى است كه تا آن شرايط جور نشود امكان آن وجود ندارد … بعضى آن را منحرف مى كنند و ندانسته به صورت تمتّع از لذّات، مصرف مى نمايند و هيچ از حقيقت آن برخوردار نمى شوند. بدون ترديد گسترش و عادى سازى روابط دختر و پسر، هيجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى خواهد بخشيد و تجربه هايى را برايشان ميسّر ساخته، لذت هاى زودگذرى را فراهم مى آورد. با تكرار اين صحنه ها هوس جانشين عشق، تنوّع طلبى به جاى وفادارى، و دلِ هر جايى و سيرى ناپذير جايگزين دلدادگى و تعهّد مى شود. هر كه خود را رايگان و ارزان به اين و آن بفروشد، معلوم مى شود از بازار قيمت انسان بى خبر است. هر كسى هم كه زود عاشق شود و مرتّب معشوق عوض كند، معلوم است كه عشق را به بازى گرفته يا خودش بازيچه ى هوس شده است. بازى گر و بازيچه بودن، هر دو، مايه ى شرمندگى است. بايد درباره ى مرز ميان عشق و هوس بيش تر انديشيد.

 

عشقى كه نه عشق جاودانى است

 

بازيچه ى شهوت جوانى است

 

عشق آيينه ى بلند نور است

 

شهوت ز حساب عشق دور است.

 

منبع جوانان و روابط ابوالقاسم مقیمی حاجی


free b2evolution skin
9
آذر

ارتباط، چرا و چگونه؟

ارتباط، چرا و چگونه؟ در چند سال اخير، در مجلّه ها و مقالات بسيارى به موضوع روابط دختر و پسر پرداخته شده است و به بهانه هاى مختلفى چون: كاهش حسّاسيت ها، شناخت قبل از ازدواج يا پيشرفت فرد و جامعه و يا براى جلوگيرى از فساد! موضوع روابط آزاد، مطرح مى شود.

عدّه اى اين گونه روابط را از زاويه ى عشق و عاشقى، پسنديده مى دانند و برخى، جلوگيرى از آن را موجب عقده اى شدن جوانان و يا به وجود آمدن اثرهاى نامطلوب بر فرد و جامعه مى پندارند. اما جاذبه ى جوانان به جنس مخالف، امرى طبيعى و فطرى است و دختر و پسر بعد از بلوغ علاقه ى وافرى به يك ديگر مى يابند. نكته ى مهم، شناخت راه كارى درست براى پاسخ گويى به اين نياز است. 

جوانان و روابط/ ابوالقاسم مقیمی حاجی 


free b2evolution skin
7
آذر

اوج هيجان و التهاب جنسى در جوانى و كنترل آن

در اسلام صحبت كردن و برخورد عادى زن و مرد، جايز است و آنان مى توانند فارغ از دغدغه هاى شهوانى، به كار و فعّاليت و تحصيل بپردازند؛ اما فعّاليتِ مختلط در همه ى مراكز و مجامع امرِ پسنديده اى نيست؛ به ويژه براى جوانان كه آميزه اى از غرايز مختلفند. زيرا قدرت كشش و نيروهاى تحريكى تمايلات انسان، يكسان و مساوى نيستند. انگيزه ى بعضى از تمايلات، بسيار قوى و نيرومند است و قدرت كشش پاره اى از خواهش ها متوسط و يا ضعيف است. در جوانى، غرايز جنسى و احساسات و شيفتگى به جذّابيّت هاى ظاهرى، در حدّ زيادى خودنمايى كرده، حاكم بر دوستى ها و تصميم گيرى هاى جوانان است. «موريس دبس» گويد:آزادى مطلق روابط در غرب هيجانات جنسى را مضاعف ساخته است

دير يا زود غريزه ى جنسى، مخصوصا در نزد پسران، تا سر حدّ وجدان نفوذ كرده و تحريكات شهوانى هم چون تصادم امواج به ساحل، شروع به مبارزه مى نمايد. عمل اين غريزه آن قدر قوى است كه در واقع، مركز تحريكاتِ مستقيم براى تمامِ آرزوهاى اعضاى مختلف بدن مى گردد. تأثير غيرمستقيم آن خيلى بيش از اين ها است. وجود آن به كلّى زندگى قلبى و تظاهرات محبّتآميز انسان را تحت تأثير خود قرار مى دهد تا جاييكه در سن هفده - هجده سالگى، مالكِ اصلى حسّاسيّت انسان مى شود و آن گاه تمام تظاهرات محبّت آميز انسان از غريزه ى جنسى سرچشمه مى گيرد. بديهى است در ايّام جوانى، شوق جنسى و احساسات بر روان آدمى سايه انداخته، ناخودآگاه به رفتار و سخن و نگاه جوان رنگ و لعابى ديگر مى بخشد. در اين ميان، چنان التهاب و هيجان به اوج مى رسد كه آهنگ صدا و رفتار و حركات را تحت تأثير قرار داده و حتى تصوّر رفاقت و هم سخن شدن و حسِّ گرماى وجود ديگرى، قلب را به تپش مضاعف وا مى دارد و تأثير پذيرى و تحريك را دو چندان مى نمايد. «ويل دورانت» پس از بيان تحريك پذيرى جوانان در برخورد با جنس مخالف مى گويد:

در اين سن، جوان در برابر هزارها محّرك كه قبلاً آن ها را حس نمى كرد، حسّاس مى گردد. بعضى از صداها اين حسّاسيّت جوانى را بر مى انگيزد … بعضى از عطرها [آن را] تحريك مى كند. و در جاى ديگرِ كتاب خود، درباره ى حكومت شهوت در طول عمر مى نويسد: رسم بر اين است كه طغيان شهوت را به دوره ى جوانى منتسب سازند؛ ولى در حقيقت تا نيرويى در بدن هست، شهوت نيز پاى بر جاى است. «كارِن هورناى»، على رغم ردّ صريح اين نظريه ى فرويد كه پشت سر هر گونه محبّتى يك انگيزه ى شهوى و عقده ى جنسى وجود دارد، مى نويسد:ارتباط زيادى بين محبّت و تمايلاتِ جنسى ملاحظه مى كنيم؛ مثلاً بسيارى از تمايلات و كشش هاى جنسى، اوّلش با مهربانى و دوستى صاف و ساده شروع مى شود؛ گاهى هم شخص ممكن است داراى تمايلات جنسى باشد، ولى خودش آن را با تمايل به مهرورزى اشتباه كند. چنان كه كشش هاى جنسى هم ممكن است انگيزه ى احساسات محبّت آميز باشد يا كم كم مبدّل به احساسات محبّت آميز گردد؛ با وجودى كه اين تغيير و تبديلات حاكى از آن است كه ارتباط نزديكى بين تمايلات جنسى و احساسات محبّت آميز وجود دارد (هر چند اين ها دو نوع احساس متفاوت مى باشند.) باتوجّه به نياز و كششِ درونى دختر و پسر، به ضميمه ى شرايط ويژه ى بلوغ و بيدارى غرايز جنسى و تحريك پذيرى جوانان، بايد اعتراف نمود گسترش و عادى سازى روابط، بسترى مناسب براى كشيده شدن جوانان به سوى لذايذ شهوانى و زمينه ساز روابط جنسى است  در گزارشى كه «جاناتان راس»، روزنامه نگار انگليسى، به دنبال تحقيقاتى روان شناسانه منتشر كرده، نگرانى خويش را از خشونتِ جنسى ابراز داشته است. وى با ارائه ى آمار، اظهار مى كند كه بيش تر مردان غربى، نسبت به زنانى كه با آنان از صبح تا شام در ارتباط هستند، (از قبيل: هم كار و هم كلاس و…) در آرزوىِ آميزشِ همراه با خشونت شديد، تا حدّ قتل، مى باشند.

حال با كمى تأمّل و واقع بينى در خود و محيط اطراف، به خوبى در مى يابيم كه بسيارى از دلايل و بهانه هاى مختلفى كه در توجيه روابط ذكر مى شود، برخاسته از همين نياز درونى است و از آن جا كه شرايط مناسبى براى پاسخ گويى صحيح و طبيعى وجود ندارد، سبب به وجود آمدن روابط خيابانى و آشنايى هاى تلفنى مى شود. در اين جا مسئوليّت سنگينى بر دوش خانواده ها و مسئولين جامعه است. جوان در سنّ جوانى و در اوج شور و احساسات خود نيازمند روابطى محبّت آميز و سرشار از عشق و صفاست و از عمقِ جان خويش اين نياز را احساس كرده، با تمام وجود نداى طلب آن را مى شنود و در پى راهى براى پاسخ به آن است. و اگر راهى صحيح و ساده نيابد، خواسته يا ناخواسته به راه هاى ديگر كشيده مى شود. اگر خانوادهها با راهنمايى و فراهم نمودن شرايط مقدّماتى به كمك آن ها نشتابند و مسئولين اقتصادى و فرهنگى جامعه، به دنبال چاره جويى و بر طرف نمودن موانعِ موجود برنخيزند، ديگر نمى توان انتظار زيادى از جوانان داشت و تنها آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار داد. در نتيجه، براى آرامش و كنترل غرايز در افراد، رعايت نكات ذيل لازم است:

الف. ارضاىِ تمام غرايز موجود در انسان در حدّ حاجتِ طبيعى به طور معقول و مطلوب؛ ب. جلوگيرى از تحريكِ غرايز؛ به خصوص غريزه ى جنسى؛ ج. گسترش ميدان فعّاليت اجتماعى و سياسى و فرهنگى و ورزشى. از آن جا كه با اعتراف به حسّاسيت و تمايلات غريزى، توجيهى براى عادى سازىِ روابط و تطهير آن باقى نمى ماند، ديده مى شود در برخى مطبوعات بدون ارائه ى مستندِ علمى، اين اصل و نقش آن را انكار كرده و روابطِ موجود را عارى از دغدغه هاى جوانى دانسته، آن را بدون تبعات منفى معرفى مى كنند! اما روى سخن ما با جوانان فهيم ايرانى است: در شرايط فعلى جامعه چه بايد بكنيم و چه راهى را بايد انتخاب نماييم تا به سعادت و خوش بختى واقعى دست يابيم؟ در بخش هاى آينده دلايل روابط و پيامدهاى آن را بررسى مى كنيم.

منبع جوانان و روابط / ابوالقاسم مقیمی حاجی


free b2evolution skin