23
شهریور

نماز و تحرّك

نماز و تحرّك
اسلام از مردم تحرك و هيجان معنوى مى خواهد، شعار ((عجّلوا بالصلوة )) و ((فاسعوا الى ذكر الّله ))(70)
يعنى بايد هنگام نماز با صداى مقدّس اذان در جامعه مسلمين ، تحرّك و تصميم خاصى را به وجود آورد، بايد كارها تعطيل ، تفرق ها تبديل به وحدت ، غفلت ها تبديل به ذكر و ياد خدا شود.
مؤ من واقعى كسى است كه هرگاه ياد خدا شد دل او تكان بخورد. مثال كسى كه صداى اذان را بشنود و بى توجّه باشد، مثال كودكى است كه صداى پدر را بشنود و اعتنا نكند.

نام :يكتاب كصد و چهارده نكته در باره نماز

تاليف : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى


free b2evolution skin
23
شهریور

بیماری كه پزشكش را معالجه كرد

بعد از آن كه عبدالمطلّب جدّ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم از دنیا رفت و نگهدارى آن حضرت به عمویش ابوطالب واگذار گردید، پس از چند روزى ، حضرت به چشم درد مبتلا شد و پزشكان از درمان آن ناتوان گشتند، ناراحتى تمام وجود عمویش را فرا گرفته بود، عدّه‌اى پیشنهاد دادند تا حضرت را نزد راهب مسیحی به نام حبیب برده تا با دعاى او درد چشم حضرت بر طرف گردد.
ابوطالب پیشنهاد آنها را براى برادر زاده‌اش، حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله بازگو كرد.
حضرت اظهار نمود: از طرف من مانعى نیست ، آنچه مصلحت مى‌دانى عمل كن.به همین جهت ابوطالب ، حضرت را طبق تشریفات خاصّى سوار بر شتر نمود و با هم به سمت جایگاه راهب نصرانى حركت كردند.
موقعى كه نزدیك صومعه راهب رسیدند، اجازه ورود خواستند و حبیب راهب به ایشان اجازه داد، وقتى وارد شدند تا لحظاتى هیچ گونه صحبت و سخنى مطرح نگردید.
سپس ابوطالب شروع به سخن نمود و اظهار داشت : برادر زاده‌ام، محمّد بن عبداللّه مدّتى است كه به چشم درد مبتلا گردیده و پزشكان از درمان آن عاجز مانده‌اند؛ لذا نزد شما آمده‌ایم تا به درگاه خداوند دعا كنى و چشمان او سالم گردد.
حبیب راهب پس از شنیدن سخنان ابوطالب، به حضرت رسول خطاب كرد و گفت : بلند شو و نزدیك بیا.
حضرت با این كه در سنین كودكى بود، خطاب به راهب كرد و فرمود: تو از جاى خود حركت كن و نزد من بیا.
ابوطالب حضرت را مخاطب قرار داد و عرضه داشت: از این سخن و برخورد تعجّب مى‌كنم زیرا كه شما مریض هستى .
حضرت رسول در جواب فرمود: خیر، چنین نیست ، بلكه حبیب راهب مریض است و باید او نزد من آید.
حبیب با شنیدن چنین سخنى از آن خردسال در غضب شد و گفت : اى پسر! ناراحتى و مریضى من در چیست؟
حضرت فرمود: پوست بدن تو مبتلا به مرض پیسى مى‌باشد و سى سال است كه مرتّب براى شفا و بهبودى آن به درگاه خدا دعا مى‌كنى ولیكن اثرى نبخشیده است .
حبیب با حالت تعجّب گفت: این موضوع را كسى غیر از من و غیر از خدا نمى‌دانسته است ، در این سنین كودكى چگونه از آن آگاه شده‌اى؟!
حضرت در پاسخ به او، فرمود: در خواب دیده‌ام .
حبیب با حالت تواضع گفت: پس بر من بزرگوارى نما و برایم دعا كن تا خدا مرا شفا و عافیت دهد.
بعد از آن ، حضرت پارچه‌اى را كه روى پیشانى و چشمهاى خود بسته بود، باز كرد و عدّه اى از مردم كه در آن مجلس حضور داشتند متوجّه تمام صحبت ها و جریانات شدند.
حضرت فرمود: اى حبیب ! پیراهنت را بالا بزن تا افراد حاضر بدنت را نگاه كنند و آنچه را گفتم تصدیق نمایند.
هنگامى كه حبیب پیراهن خود را بالا زد، حاضران ناراحتى پوستى او را دیدند كه به اندازه یك درهم مرض پیسى و كنار آن مقدار مختصرى سیاهى روى پوست بدنش وجود دارد.
در این لحظه حضرت دست به دعا برداشت و چون دعایش پایان یافت ، دست مبارك خود را بر بدن حبیب كشید و با اذن خداوند، شفا یافت.
سپس عموى خود را مخاطب قرار داد و فرمود: اگر تاكنون مى‌خواستم خدا مرا شفا دهد، دعا مى‌كردم و شفا مى‌یافتم و اینجا نمى‌آمدم ؛ ولى اكنون دعا مى‌كنم و شفاى چشم خود را از خداى متعال درخواست مى‌نمایم.
و چون دست به دعا بلند نمود و دعا كرد، بلافاصله ناراحتى چشم او برطرف شد و اثرى از آن باقى نماند.


________________________________________
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله - عبداللّه صالحى

 


free b2evolution skin
23
شهریور

استاد پنج ساله!

پای درس امام شناسی دختر شهید عمار یاسر

عبد الواحد بن زید نقل مى‌كند كه روزگاری به زیارت خانه‌ی خدا رفتم، در وقت طواف دختر پنج ساله‌اى را دیدم كه پرده‌ی كعبه را گرفته، به دخترى مثل خود مى‌گفت: قسم به آنكه به وصایت رسول اللّه صلى الله علیه و آله انتخاب شد؛ میان مردم احكام خدا را یكسان اجرا مى‌كرد؛ حجّتش بر ولایت آشكار و همسر فاطمه مرضیّه سلام الله علیها بود؛ مطلب چنین و چنان نبود.
از ایـنـكه دخترى با آن كمى سنّ، على بن ابیطالب علیه السّلام را با آن اوصاف تعریف مى كرد در شگفت شدم كه این سخنان بر این دهان بزرگ است !!

ادامه »


free b2evolution skin
22
شهریور

زاهد

‏پادشاهی را مهمی پیش آمد گفت اگر این حالت به مراد من برآید چندین درم دهم زاهدان را چون حاجتش برآمد و تشویش خاطرش برفت وفای نذرش به وجود شرط لازم آمد یکی را از بندگان خاص کیسه درم ‏داد تا صرف کند بر زاهدان گویند غلامی عاقل هشیار بود همه روز بگردید و شبانگه بازآمد و درم‌ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد و گفت زاهدان را چندان که گردیدم نیافتم گفت این چه حکایت است آنچه من دانم در این ملک چهارصد زاهد است گفت ای خداوند جهان آن که زاهد است نمی‌ستاند و ‏آن که می‌ستاند زاهد نیست ملک بخندید و ندیمان را گفت چندان که مرا در ‏حق خداپرستان ارادت است و اقرار مرا این شوخ‌دیده را عداوت است و انکار و حق به جانب اوست. ‏
زاهد کــه درم گـرفت و دینار
زاهدتر از او یکی به دست آر
برگرفته از: گلستان - سعدی


free b2evolution skin
22
شهریور

در عزاي جواد الائمه عليه السلام

گشته عالم، غرق ماتم در عزای جواد الائمه
کرده زهرا ناله برپا در عزای جواد الائمه
شد ز بیداد، شهر بغداد کربلای جواد الائمه


free b2evolution skin