8
اردیبهشت

ائمه و علم روان شناسی

غالبا توجه انسان به اسباب مادی است؛ لذا می گوید: فلان شخص باعث شد که من حقوقم زیاد شد! یا اینکه فلانی باعث شهرت من شد. اینها غفلت است، چون خداوند فرموده: «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ غافر:13»[او کسی است که آیات خود را به شما نشان می دهد و از آسمان برای شما روزی می فرستد. تنها کسانی متذکر این حقایق میشوند که به سوی خدا باز می گردند.]

 

 

بعضی از مفسران فرموده اند: مراد از «آیات»ائمه هستند. هر موجودی که راه خداشناسی را پیدا کند، به وسيله معصومین علیهم السلام است. در روایات متعدد حتى آمده، ملائکه هم توسط معصومین علیهم السلام به افتخار تسبیح و تهلیل نایل آمده اند و فرموده اند: «فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ، وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ».

منشأ معنا کردن توحید، تسبیح و تقدیس، آنها هستند؛ اول آنها تهلیل گفته اند، بعد ملائکه؛ یعنی آنها معلم و ملائک، متعلم هستند.

یکی از خصائص اهل بیت علیهم السلام، روان شناسی است. اینکه میگویند: فلان شخص در فلان مملکت، روان شناس است یا اینکه میگویند: روان شناسان این گونه می گویند، اینها روان شناسی شان ناقص است، چون منهای دین است و تقریبا جنبه مادی دارد.

روان شناسی به ضمیمه دین و انبیا و اولیا، منحصر به اهل بیت علیهم السلام است. بسیاری از روایات به ما نشان داده که از فلان حیوان چه چیزی یاد بگیرید. این به ما نشان میدهد که آنها علاوه بر روان شناسی انسان، نسبت به حیوانات هم رفتارشناس هستند.

 

درسی از زاغچه
از جمله، این روایت از خصال صدوق رحمه الله در بخش «ابواب 3گانه» است، که سلیمان بن جعفر الجعفری از امام رضا علیه السلام نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «تَعَلَّمُوا مِنَ اَلْغُرَابِ خِصَالاً ثَلاَثاً اِسْتِتَارَهُ بِالسِّفَادِ وَ بُکُورَهُ فِی طَلَبِ اَلرِّزْقِ وَ حَذَرَهُ»

حال اگر از ما بپرسند: اینها را از چه کسی یاد گرفته ای؟ نمیگوییم از زاغچه، چون آن حیوان، قابل نیست، اما ائمه و پیامبران علیهم السلام دربند این حرفها نبوده اند. هر آن چیزی که قابلیت آموزش و منشأ اخلاقی داشت، برای آنان مهم بوده است و از قضا، مهم این است که انسان عارش نیاید.

 

 

خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله در سن شصت سالگی بود و علامه حلی رحمه الله بیست و چهار سال سن داشت. خواجه نصیر در درس فقه علامه شرکت میکرد و می فرمود: «علامه، فقهش خوب است» این گونه افراد، خالصانه در فکر بودند تا یاد بگیرند و اهل بیت علیهم السلام را معرفی کنند.

منبع:رسم پارسایی : درسهای اخلاق حضرت آية الله اشتهاردی (رحمة الله علیه)


free b2evolution skin
6
اردیبهشت

آیا می شود یک شبه حافظ کل قرآن شد؟ (ماجرای شگفت کربلایی کاظم ساروقی)

حدود صدسال پیش در روستایی به نام ساروق که آن روزها از دهات بزرگ حومه اراک محسوب می‌شد، واقعه‌ای در اعماق خاموشی روی داد که طی آن جوان پاک نهاد ۲۷ساله‌ای به نام محمدکاظم کریمی‌ که هنوز به مکتب نرفته بود و به قول خودش ملا ندیده بود، به یک باره حافظ کل قرآن شد. واقعه‌ای که محمدکاظم بعدها سعی در مخفی نگه داشتن آن داشت، اما به ضرورتی که پیش آمد آن راز از پرده بیرون افتاد و برای سال‌ها بزرگترین علمای دینی ایران، عراق، کویت و مصر پیرامون آن به بررسی و مطالعه پرداختند و اغلب قریب به اتفاق ایشان بر این معجزه قرآنی مهر تأیید نهادند.

 

 

 

ماجرای کربلایی کاظم از زبان فرزند ایشان
مرحوم حاج محمدکاظم در سال ۱۳۰۰هجری قمری در روستای ساروق و در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد و پس از گذراندن ایام کودکی به کار کشاورزی مشغول شد و او نیز همانند سایر مردم ده از خواندن و نوشتن محروم شد و بهره‌ای از دانش و علم نداشت. اما نسبت به انجام فرایض دینی و خواندن نماز شب جدیت می‌کرد.
وی اهل مسجد و منبر بود و آن روزها یعنی قبل از ۲۷سالگی، مرحوم آیة الله العظمی‌حاج شیخ عبدالکریم حائری در حوزه علمیه اراک بودند و هنوز به قم تشریف نبرده بودند. ایشان ماه‌های محرم هر سال مبلّغی را به روستای ساروق می‌فرستادند. یک سال محرم کربلایی کاظم به مسجد می‌رود و روحانی اعزامی‌ از اراک در مورد خمس و زکات و اهمیت آن صحبت می‌کند.
کربلایی کاظم چند روز بعد و تحت تأثیر سخنان آن روحانی با ارباب ده صحبت می‌کند و می‌پرسد که آیا شما زکات گندمی‌ که زمینش را من می‌کارم پرداخت می‌کنی؟ ارباب ناراحت می‌شود و می‌گوید: تو به کار من کاری نداشته باش و خودت هر کاری می‌خواهی بکن. وی می‌گوید حالا که زکات نمی‌دهی من هم برای تو کار نمی‌کنم. بعد با حالت قهر روستا را ترک می‌کند و مدت سه سال در اطراف اراک به کارگری می‌پردازد. بعد از مدتی ارباب پشیمان می‌شود و برای او پیغام می‌فرستد که حاضرم زکات بدهم و پدرم هم مجدداً به ساروق برمی‌گردد و مشغول کشت و کار می‌شود.
محمدکاظم مجدداً به ساروق برمی‌گردد تا مشغول کشاورزی شود. بذری را که قرار است بکارد، ابتدا زکاتش را می‌دهد و بعد به کشت و کار می‌پردازد. یک سال تابستان که گندم‌هایش را چیده و کوبیده بود و در خرمن ریخته بود تا باد بدهد، اما آن روز باد نمی‌آمد. مرد فقیری که هر ساله از کربلایی کاظم مقداری گندم می‌گرفت نزد وی می‌آید و می‌گوید: کربلایی قدری گندم می‌خواهم تا به آسیاب ببرم، فرزندانم گرسنه هستند. ایشان می‌گوید: می‌بینی که باد نمی‌آید، تا برایت گندم آماده کنم با این حال برمی‌گردد به ده، غربال می‌آورد و مقداری گندم غربال می‌کند و به مرد می‌دهد. بعد می‌رود مقداری علف برای گوسفندان می‌چیند و به سمت خانه به راه می‌افتد.  در بین راه به امام زاده‌ای که به «۷۲ تن» معروف است می‌رود و فاتحه‌ای می‌خواند.
وقتی بیرون می‌آید تا علف‌ها را به دوش بگیرد و به خانه ببرد، ناگهان دو سید عرب نورانی و بسیار خوش سیما با لباس‌های عربی و عمامه سبز نزد او می‌آیند و به او می‌گویند؛ محمدکاظم بیا با هم در امامزاده برای بچه‌های پیغمبر فاتحه‌ای بخوانیم.
وی می‌گوید: من الآن در امامزاده بودم و فاتحه خوانده‌ام. آنها اصرار می‌کنند و پدرم داخل امام زاده می‌شود. در قسمت اول امام زاده که مزار ۱۵مرد است، فاتحه می‌خوانند. وقتی می‌خواهند به قسمت “۴۰ دختران” بروند، کربلایی کاظم می‌گوید که نباید به آنجا رفت، چون آنها زن هستند و شنیده‌ام که مردها نمی‌توانند آنجا بروند. یکی از آن آقایان می‌گوید: اشتباه کرده‌اند، اینها خرافات است. اگر چنین باشد پس مردها نمی‌توانند قبر حضرت زینب در سوریه و حضرت معصومه در قم را زیارت کنند. و تاکید می‌کنند که بیا فاتحه بخوان. بعد می‌روند قسمت دیگر که ۱۵مرد و یک خانم هستند و آنجا هم فاتحه می‌خوانند.
یکی از آن آقایان به محمدکاظم می‌گوید: محمد کاظم کتیبه‌های سقف امام زاده را بخوان! ایشان به سقف نگاه می‌کند و خط‌هایی به صورت نور برجسته را می‌بیند که قبلاً نبوده. بعد می‌گوید: آقا من سواد ندارم، مکتب نرفته‌ام، چطور بخوانم. آن آقا دوباره تکرار می‌کند که بخوان! بعد می‌گوید: ما می‌خوانیم تو هم بخوان و در حالی که با دست به سینه وی می‌کشد شروع می‌کنند به خواندن ۶ آیه از سوره اعراف:
«إِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمينَ * ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ * وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ * وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ * لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ»؛(اعراف، آیات ۵۴ تا ۵۹)
کربلایی کاظم آیه اول را با چند آیه پس از آن همراه با آن سید می‌خواند و آن سید همچنان دست به سینه او می‌کشد تا می‌رسند به آیه ۵۹.
کربلایی بعد از خواندن آن آیات سرش را برمی‌گرداند تا با آن آقا حرفی بزند، اما کسی را آنجا نمی‌بیند. بعد با خودش می‌گوید که آنها یا امام بوده‌اند یا فرشته! اسم مرا از کجا می‌دانستند؟ آنها غریب بودند؟ آنها قرآن را در سینه من گذاشتند و رفتند. بعد بی‌هوش می‌شود و تا اذان صبح در امام زاده می‌ماند. بعد که به هوش می‌آید نماز صبح را می‌خواند. هوا که روشن می‌شود علف‌ها را برمی‌دارد و به منزل می‌آید. پدرش از وی می‌پرسد: دیشب کجا بودی؟ خیلی دنبالت گشتیم. می‌گوید: دیشب امام زاده بودم و ماجرا را تعریف می‌کند. اهل خانه فکر می‌کنند که او جن زده شده! پس او را نزد همان واعظی که هر ساله به ساروق می‌آمد برند.
واعظ که حاج شیخ صابر عراقی نام داشت می‌پرسد: پسر جان چطور شده، آیا سواد داری؟ محمدکاظم می‌گوید: نه سواد ندارم. کسانی هم که آنجا بوده‌اند گواهی می‌دهند که سواد ندارد. بعد می‌گوید: خب حالا قصه چیست؟ ایشان ما وقع را توضیح می‌دهد. آقا صابر می‌پرسد چه چیز را یادت دادند؟ وی شروع به خواندن قرآن می‌کند.
آقا صابر می‌گوید: این قرآن می‌خواند. جن گرفته نیست. به او کرامت شده. آقا صابر قرآن می‌خواهد، می‌آورند و هر جایی از قرآن را که باز می‌کند و یک آیه می‌خواند حاج محمدکاظم بقیه‌اش را می‌خواند. آقا صابر می‌گوید: حالا که به تو کرامت شده برویم خط‌هایی را که در سقف امام زاده است ببینیم. وقتی وارد امامزاده می‌شوند می‌بینند نه خطی است، نه نوری!
ملای روستا (شیخ صابر) شگفت زده این معجزه را تایید می کند و روستائیان، اهمیت این معجزه را تشخیص نداده، جز اینکه گفتند محمد کاظم نظر کرده امام زاده ها شده است. این قضیه مهم به مرور زمان در روستا به فراموشی سپرده شد و هرگاه نیز شیخ صابر به محمد کاظم می گفته تا به نزد علمای قم رفته و ایشان را مطلع نمایند، جواب می داده می ترسم ریاکاری شود و خداوند این موهبت را از من پس بگیرد. کربلایی محمد کاظم کریمی به مدت 13 سال این اتفاق را مخفی نگاه می دارد تا حدود 40 سالگی خود.
تا اینکه روزی در سفر به عتبات عالیات در طول مسیر، پس از گرفتن اشتباه قرآنی دو طلبه و پرس و جوی آن دو طلبه از چگونگی این تسلط او بر قرآن، آن ماجرا فاش می شود. در شهر نجف با علمای اعلام مواجه و پس از امتحانات عدیده از او، بر آنان یقین حاصل گشت که ایشان بدون داشتن سواد، به امر الهی نه تنها حافظ کل قرآن کریم شده، بلکه قادر است به تمام سوالات علوم قرآنی پاسخ بدهد و متقابلا علماء خاص و عام پاسخگوی سوالات کربلایی کاظم در مورد قرآن نبودند.

تایید حافظ قرآن بودن کربلایی کاظم
بعد از افشاء معجزه حافظ و عالم شدن کربلایی کاظم به قرآن کریم در سال 1308 شمسی، علماء تشیع و تسنن در نجف، کویت، مصر، قم، تهران، خراسان و بسیاری از شهرهای دیگر ایران از کربلایی دعوت به مباحثه می نمودند و روزنامه های کثیر الانتشار مثل روزنامه اطلاعات و روزنامه ندای حق خبر این ملاقات ها و جلسلت را پی در پی انتشار می دادند. از جمله این علما، آیت الله بروجردی، آیت الله سید احمد خوانساری، سید صدرالدین صدر، سید محمدهادی میلانی، آیت الله دستغیب، آیت الله مکارم شیرازی و … می باشند.
دست نوشته‌هایی از آیات عظام سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، عبدالله شیرازی، سید احمد زنجانی، مکارم شیرازی در تایید حافظ قرآن بودن کربلایی کاظم همراه با اشاره‌هایی به ویژگیهای خارق العاده او وجود دارد.(2) همچنین آیت الله دستغیب در کتاب داستانهای شگفت این ماجرا را نقل کرده‌است.

مقام معظم رهبری و کربلایی کاظم
رهبر معظم انقلاب، آیت الله العظمی خامنه ای در دیدار با فرزند کربلایی کاظم می فرمایند:
مرحوم کربلایی کاظم را من در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در مشهد دیده بودم، در کنار مناره مسجد گوهر شاد نشسته بود. قرآنش هم دستش بود، هر کس هر آیه ای را می پرسید با این که اصلا سواد نداشت، قرآنش را باز می کرد و با دستش آن آیه را نشان می داد. این را من خودم دیدم و امتحان کردم. مرحوم کربلایی کاظم همان کسی است که بی سواد و در جوانی بر اثر یک توسل به امامزادگانی که در ساروق است حافظ قرآن شد، بنده هم رفتم آن امامزادگان را زیارت کردم، آن شبستانی که ایشان شب در آنجا بیتوته کردند و در همان جا هم مشرف به حمل قرآن شدند را بنده رفته و دیده ام. آیت الله بروجردی ایشان را امتحان و تایید کرده بودند.
موقعی که شهید نواب صفوی، کربلایی محمد کاظم را به مشهد آوردند و در بالای منبر او را به علما معرفی کردند از کربلایی سؤالهایی درباره قرآن و آیات قرآن کردم و حافظ قرآن شدن ایشان را جزو کرامات دیدم.(3)

آیت الله مرعشی نجفی در طول یک ماه، قرآن موجود را با قرآنی که به کربلایی محمد کاظم القاء شده بود مقایسه نمود و دیدند که در کل قرآن، حتی کلمه‌ای بین قرآن موجود و قرآنی که کربلایی کاظم می خواند تفاوت وجود ندارد و تنها چند حرکت فتحه، کسره و ضمه تفاوت وجود داشت.
ویژگیهای منحصر به فرد قرآن خوانی کربلایی کاظم
از جمله ویژگی‌هایی که گفته می شود در آزمایش‌های مختلف از کربلایی کاظم مشاهده شد می توان به چند مورد جالب اشاره کرد:
بازگویی شماره و مکان قرآن با خواندن آیه، تشخیص عبارات قرآن در میان کتابهای عربی و فارسی با دست خط های یکنواخت، باز کردن قرآن و نشان دادن مکان آیه مورد نظر، تقریباً بدون ورق زدن با هر چاپ قرآنی، جستجوی عبارتها و کلمات در قرآن و تعداد و مکان تکرار هر کدام، بیان کردن تعداد حروف سوره‌ها و اطلاعاتی در مورد تکرار حرفها از جمله این موارد است.
فرزند ایشان در این رابطه می گوید: ایشان آیات قرآن را به صورت نور می دید. یک روز شیخ مرتضی حایری پسر آیه الله حایری یزدی کتاب جواهر را جلو پدرم باز می کند و می فرماید این قرآن است. پدرم نگاه می کند و می گوید همه سیاه است، این قرآن نیست. اما پدرم در میان متن جواهر به آیه ای برمی خورد و می گوید اما این آیه قرآن است.
پدرم سوره های قرآن را به راحتی و بدون مکث از انتها به ابتدا می خواندند. یک وقت پدرم خدمت آیه الله بروجردی (ره) می رسند و ایشان امتحان از پدرم به عمل می آورند. بعد می فرمایند ما سوره حمد را نمی توانیم از آخرش بخوانیم، اما کربلایی کاظم سوره بقره را می تواند از انتها به اولش بخواند.
آیه الله مرعشی (رحمه الله) نیز یک روز یک کتاب فارسی را مقابل پدرم باز می کند (تعلیمات دینی) و می گوید قرآن است. اما پدرم بازهم می گوید: نه کلمات و حروف سیاه است، قرآن نیست.
ایشان در طول یک ماه قرآن موجود را با قرآنی که به کربلایی محمد کاظم کریمی داده شده و القاء شده بود مقایسه نمود و دیدند که در کل قرآن، حتی کلمه ای بین قرآن موجود و قرآنی که کربلایی کاظم می خواند تفاوت وجود ندارد و تنها چند حرکت فتحه، کسره و ضمه تفاوت وجود داشت.

آیت الله سید محمد جواد علوی طباطبایی در همین رابطه می گوید:
مطلبی كه برای آیت ‌الله بروجردی بسیار مهم بود، بحث تحریف قرآن بود. در بین علمای شیعه اختلاف است كه آیا قرآن تحریف شده است یا خیر. آیت ‌الله بروجردی، خود قایل به عدم تحریف قرآن بودند؛ اما بسیاری از بزرگان ما، مانند مرحوم صاحب كفایه ـ ‌رضوان ‌الله ‌تعالی‌علیه‌ ـ در این مسئله شك و شبهه داشتند. آیت‌الله بروجردی به گونه های مختلف کربلایی کاظم را آزمایش کردند تا اینكه برای ایشان ثابت شد واقعاً قرآن به آن مرحوم عنایت شده است. در این صورت، قرآنی كه به ایشان عنایت شده است، باید همان قرآنی باشد كه به رسول اكرم ـ‌ صلوات ‌الله‌ و سلامه ‌علیه‌ـ نازل شده است و در نتیجه نباید هیچ گونه تحریفی در آن وجود داشته باشد.
آیت‌الله بروجردی نیز بار ها همۀ مواردی را كه احتمال تحریف در آنها وجود داشت، از ایشان می ‌پرسیدند و كربلایی كاظم هم که هیچ‌ اطلاعی دربارۀ بحث تحریف قرآن نداشت، فقط آیاتی را كه از او پرسیده می‌ شد، می‌ خواند. آیت ‌الله بروجردی در برخی موارد، بعضی از آیات و سوره ‌ها را چندین بار به گونه‌ های مختلف تغییر می دادند؛ مثلاً کلماتی را که برخی از بزرگان مانند مرحوم میرزا حسین نوری معتقد بودند که جزو قرآن بوده و حذف شده است، در آیه می ‌آوردند و می خواندند. كربلایی كاظم آیه را تصحیح می كرد و می گفت: نه؛ این طور نیست؛ پس از این كلمه، آن كلمه است. بحث اثبات عدم تحریف قرآن، یكی از مسائلی بود كه بسیار مورد عنایت آیت ‌الله بروجردی بود و من شنیدم كه ایشان پس از آشنایی با کربلایی کاظم، قایل شده بودند كه هیچ تحریفی در قرآن صورت نگرفته است و در این زمینه، اطمینان یافته بودند.

چرا کربلایی کاظم؟
با مرور زندگینامه و اینکه کربلایی کاظم حافظ کل قرآن شده است، این سئوال مطرح می‌شود که چرا خداوند کربلایی کاظم را مورد لطف خود قرار داده و او را حافظ قرآن قرار می‌دهد؟
خود کربلایی کاظم به این سئوال اینگونه پاسخ داده است که من سه چیز را رعایت می‌کردم که شاید به خاطر همین سه چیز مورد لطف خداوند قرار گرفتم، این که هرگز لقمه حرام نخوردم، هرگز نماز شبم ترک نشد، پرداخت خمس و زکاتم را هرگز قطع نکردم.
خود کربلایی کاظم به این سوال اینگونه پاسخ می‌دهد که: من سه چیز را رعایت می‌کردم که شاید به خاطر همین سه چیز مورد لطف خداوند قرار گرفتم:
۱- این که هرگز لقمه حرام نخوردم،
۲- هرگز نماز شبم ترک نشد،
۳- پرداخت خمس و زکاتم را هرگز قطع نکردم.
ایشان می‌گفت وقتی می‌خواهم لقمه شبهه‌ناکی بخورم احساس سیری به من دست می‌دهد. وی می‌گفت روی سینه‌ام نوری را می‌بینم که به محض مواجه شدن با لقمه حرام آن نور به تیرگی گرایش پیدا می‌کند و اگر لقمه حرامی‌ بخورم بالا می‌آورم.

مرحوم کربلایی کاظم در سال 1377 قمری،۲۰ روز قبل از فوتش در ساروق درباره مسئله فوت و دفن خود با فرزندانش صحبت کرد. وی گفت من همین روزها فوت خواهم کرد. وقتی مُردم جنازه‌ام را به قم منتقل کنید و در آنجا به خاک بسپارید. بعد کمی‌درنگ کرد و گفت خب اگر من اینجا بمیرم شما برای انتقال جنازه‌ام به قم دچار مشکل می‌شوید، من می‌روم قم. پس فردای آن روز به قم رفت و ۲۰روز بعد در آنجا فوت کرد و در «قبرستان نو» به خاک سپرده شد.


free b2evolution skin
4
اردیبهشت

می‌نویسیم تعارف،می‌خوانیم دورویی

ما در خیلی از مواقع نمی‌دانیم تعارفی که به ما شده جدی است و یا فقط یک تعارف است؟!!!! و آیا کسی که تعارف کرده در نهایت رضایت بوده و یا قلبا راضی به انجام آن نیست.
 


 

ایرانی‌ها از دیرباز به مهمان نوازی و داشتن مهر و عطوفت زبانزد بوده‌اند و بسیاری از فرهنگ‌ها و آداب و رسوم ایرانی‌ها مایه افتخار و سربلندی و نشان دهنده یک تمدن غنی در گذشته‌های دور است. اما در  میان تمامی ویژگی‌های مثبت فرهنگی، تعارفات نابجا و خارج از حوزه اختیارات و اعمال افراد تبدیل به یک فرهنگ دست و پاگیر و مزاحم شده است.

 

 

البته برخی با دیده مثبت به این قضیه نگاه می‌کنند و این تعارفات را نوعی اظهار لطف و محبت به مخاطب تلقی می‌کنند غافل از اینکه این نوع تعارفات می‌تواند گاه اثرات زیانباری بر فرد یا جامعه بگذارد. ما خود را با تعارف کردن به دردسر می‌اندازیم و گمان می‌کنیم این نوع تعارفات نوعی ابراز محبت و علاقه به طرف مقابل است.

 

 

یکی از آفات تعارف رنگ باختن صراحت و شفافیت در کلام است. زیرا ما در خیلی از مواقع نمی‌دانیم تعارفی که به ما شده جدی است و یا فقط یک تعارف است؟!!!! و آیا کسی که تعارف کرده در نهایت رضایت بوده و یا قلبا راضی به انجام آن نیست. متاسفانه گاهی اوقات ما ایرانی‌ها ترجیح می‌دهیم رابطه خود را با دیگران حفظ کنیم حتی اگر ضرر و زیانی در این روابط متوجه ما و یا فرد مقابلمان باشد.

منبع: تبیان


free b2evolution skin
3
اردیبهشت

دوزخ آتشگاه عظیم

امام علی علیه السلام :

چیزی مانند آتش جهنم ندیدم که فراریان از آن، چنین در خواب غفلت فرو رفته باشند!

نهج البلاغه، (خطبه 28)

 

 

 

دوزخ آتشگاه عظیم
لعنت های همگانی و دائم

عذاب های متعددو همیشگی

مجازات های شدید

عدم امکان خروج

شعله های سوزان و فروزان

 بهشت و جهنم

حل فوق العاده وحشت زا

خواری و ذلت بسیار

حیرت، ترس و اضطراب کشنده

ناله های طولانی و دردناک

زندان منحصر به فرد آتشین

غل ها و زنجیرهای گداخته

تش از بالا و پایین

درخت نفرت انگیز زقّوم

آب جوش جوش!

صید شدن ناگهانی توسط فرشتگان عذاب

دوزخ آتشگاه عظیم 

چهره های سیاه و ترسناک

گرزهای سرخ شده

آب داغ و متعفن

دودهای متراکم و خفه کننده

بی یار و یاوری

عذاب عظیم

دوری از نعمت ها

داغ بر صورت و پشت و پهلو

صورت های سوخته و زننده توهین و بی اعتنایی کامل

بهشت و جهنم

درگیری، دعوا، جنگ اعصاب و نفرین به هم!

سر به زیری و پشیمانی الی الابد

نوشابه های سوزان و سیاه

ترسان و گریان و لرزان و ناامید

پاره پاره شدن درون

همنشینی با شیاطین ترسناک

بادهای سوزنده و مسموم

حرکت در بین آب و آتش!

چشمه های آب جوش وحشت زا

خارهای خشک، تلخ و بدبو

دوزخ آتشگاه عظیم 

آتش دل سوز پرلهیب

تحمل مأموران خشن و سخت گیر

سلول انفرادی تنگ و آتشین

و … کدام انسان عاقلی این ها را برای خود، فراهم می آورد؟!

 

 

 

اَلَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ امَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ و…

آیا وقت آن نرسیده است که کسانی که ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خداوند خاشع و خاضع گردد و به آنچه از سوی حق نازل شده توجه (جدی)کنند؟

بهشت و جهنم

آیا وقت اندیشیدن به گفتار و کردارمان فرا نرسیده است؟!


دوزخ آتشگاه عظیم 

امام علی علیه السلام :

چیزی مانند آتش جهنم ندیدم که فراریان از آن، چنین در خواب غفلت فرو رفته باشند!

نهج البلاغه، (خطبه 28)


free b2evolution skin
3
اردیبهشت

همه دوزخ را خواهند دید!

لَتَروُنَّ الجَحِیم ،البته «پس از مرگ» دوزخ را مشاهده خواهید کرد.

امام علی علیه السلام :

 بهشت و جهنم

پرهیزگاران جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند:

همه باید وارد دوزخ شوند

 

 

وَ اِنْ مِنْکُمْ اِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْما مَقْضِیّا. ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقُوْا وَ نَذَرُ الظّالِمینَ فیها جِثِیّا

و هیچ کس از شما باقی نمی ماند مگر آن که باید وارد دوزخ شود و این حکم حتمی پروردگار توست. پس از ورود همه به دوزخ، ما پرهیزگاران را از آنجا نجات داده و ستمکاران را باقی می گذاریم تا در آتش به زانو درآیند..

همه باید وارد دوزخ شوند ،مفسر تفسیر نور در این باره نوشته است: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: همه مردم وارد آتش می شوند، آنگاه به میزان اعمالشان از آن خارج می شوند؛ گروهی مثل برق، عده ای مثل باد، گروهی مانند اسب، عده ای مانند دویدن مرد و گروهی مانند راه رفتن عادی از آتش خارج می شوند.

مفسر تفسیر نمونه در این باره نوشته است: از جابربن عبدا… انصاری نقل شده است که درباره این آیه گفته است که: با گوش های خودم از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: هیچ نیکوکار و بدکاری نیست مگر اینکه وارد جهنم می شود، آتش برای مؤمنان سرد و سالم خواهد بود همانگونه که بر ابراهیم علیه السلام بود. تا آنجا که آتش از شدت سردی فریاد می کشد، سپس خداوند پرهیزکاران را نجات داده و ظالمان را در آن جا ذلیلانه باقی می گذارد.

منبع:بهشت و جهنم از دیدگاه قرآن و حدیث/تالیف عباسعلی کامرانیان


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم