14
اردیبهشت

​بعثت در کلام فاطمه زهرا سلام الله علیها

پاره تن رسول خدا، حضرت فاطمه زهرا، علیهاالسلام، که در خانه وحی پرورده شده بود و صدای بال جبرئیل را شنیده بود پس از رحلت نبی‌اکرم، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، و در پی جفای بزرگی که امت پیامبر در حق خاندان او روا داشتند، با قلبی پرخون به مسجد مدینه درآمده و رو به مردم غفلت‌زده خطبه‌ای ایراد می‌کند که در تاریخ سخنوران عرب جاودانه می‌شود. آن حضرت در این خطبه به زیباترین بیان بعثت و رسالت نبی‌اکرم، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، به وصف می‌کشند و حال و روز مردم جزیرة‌العرب را قبل و بعد از بعثت به تصویر در می‌آوردند.

حضرت فاطمه زهرا، علیهاالسلام، در ابتدای خطبه مزبور به حمد و ثنای الهی پرداخته و می‌فرماید:ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمه لطفش جوشید. و عطاهای فراوان که بخشید. و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بیرون. و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.سپاس را مایه فزونی نعمت نمود. و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود. و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی می‌دهم که خدای جهان یکی است. و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بی‌آلایش است. و پای‌بندان این اعتقاد، دلهای با بینش. و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش.

خدایی که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد. و بی‌نمونه‌ای انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازی داشت. و نه از آن خلقت سودی برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بنده‌وار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد. و نافرمانان را به کیفر بیم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند.

آن حضرت در ادامه در بیان آفرینش و بعثت حضرت ختمی‌مرتبت می‌فرماید:گواهی می‌دهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزید. و پیش از پیمبری تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که می‌سزید.و این هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند. و در پس پرده بیم نگران. و در پهنه بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود. و بر دگرگونی‌های روزگار در محیط بینا. و به سرنوشت هر چیز آشنا. محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، را برانگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد دید: هر فرقه‌ای دینی گزیده. و هر گروه در روشنایی شعله‌ای خزیده. و هر دسته‌ای به بتی نماز برده. و همگان یاد خدایی را که می‌شناسند از خاطر سترده‌اند.پس خدای بزرگ تاریکیها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تیرگی کفر بپرداخت. و پرده‌هایی که بر دیده‌ها افتاده بود به یک سو انداخت. سپس از روی گزینش و مهربانی جوار خویش را بدو ارزانی داشت. و رنج این جهان که خوش نمی‌داشت، از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت. و طغرای مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.درود خدا و برکات او بر محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، پیمبر رحمت، امین وحی و رسالت و گزیده از آفریدگان و امت باد.

آنگاه رو به مجلسیان کرده و آنچه را که پیامبر خاتم، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، بر آنها ارزانی داشته بود، چنین برمی‌شمارد:شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانت‌داران حق و رسانندگان آن به خلقید.حقی را از خدا عهده دارید. و عهدی را که با او بسته‌اید پذیرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت. و تأویل کتاب‌الله را به عهده ما گذاشت. حجتهای آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار. و برهان آن روشن. و از تاریکی گمان به کنار. و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار. و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار.دلیلهای روشن الهی را در پرتو آیتهای آن توان دید. و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرامهای خدا را بیان‌دارنده است. و حلالهای او را رخصت‌دهنده. و مستحبات را نماینده. و شریعت را راهگشاینده. و این همه را با رساترین تعبیر گوینده. و با روشنترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرک را زا دلهاتان زدود.و با نماز خودپرستی را از شما دور نمود. روزه را نشان‌دهنده دوستی بی‌آمیغ ساخت. و زکات را مایه افزایش روزی بی‌دریغ. و حج را آزماینده درجات دین. و عدالت را نمودار مرتبه یقین. و پیروی ما را مایه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستی ما را عزت مسلمانی. و بازداشتن نفس را موجب نجات، و قصاص را سبب بقاء زندگانی. وفا به نذر را موجب آمرزش کرد. و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم‌فروشی و کاهش. فرمود می‌خوارگی نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتاپرستی جویند «پس چنانکه باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید!» آنچه فرموده است بجا آریدو خود را از آنچه نهی کرده بازدارید که «تنها دانایان از خدا می‌ترسند».

حضرت زهرا، علیهاالسلام، در بخش دیگری از این خطبه به تلاشی که پدر ارجمندش برای گسترش توحید و اسلام متحمل شد اشاره کرده و می‌فرماید:مردم، چنانکه در آغاز سخن گفتم: من فاطمه‌ام و پدرم محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، است «همانا پیمبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار».اگر او را بشناسید می‌بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموی من است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند. و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست. و شوکت بت‌پرستان را در هم شکست.تا جمع کافران از هم گسیخت. صبح ایمان دمید. و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در مقال شد. و شیاطین سخنور لال.

آن حضرت وضعیت مردم را در پیش از بعثت چنین به تصویر می‌کشد:در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید خوار. و در دیده همگان بی‌مقدار. لقمه هر خورنده. و شکار هر درنده. و لگدکوب هر رونده. و نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار. خوردنیتان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت.پس از آن همه رنجها که دید و سختی که کشید. رزم‌آوران ماجراجو، و سرکشان درنده‌خو. و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وی تاختند. و با او نرد مخالفت باختند.هر گاه آتش کینه افروختند، آن را خاموش ساخت. و گاهی که گمراهی سر برداشت، یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت. علی، علیه‌السلام، باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و کار آنان با دم شمشیر بساخت.او این رنج را برای خدا می‌کشید. و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیغمبر را می‌دید. و مهتری اولیای حق را می‌خرید. اما در آن روزها، شما در زندگانی راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید.

فاطمه زهرا، علیهاالسلام، در ادامه سخن به جفایی که امت محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، پس از وفات ایشان با خاندانش روا داشتند اشاره کرده و می‌فرماید:چون خدای تعالی همسایگی پیمبران را برای رسول خویش گزید، دورویی آشکار شد، و کالای دین بی‌خریدار. هر گمراهی دعوی‌دار و هر گمنامی سالار. و هر یاوه‌گویی در کوی و برزن در پی گرمی بازار. شیطان از کمینگاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت کرد. و دید چه زود سخنش را شنیدند و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید. و به آواز او رقصیدند.


بعثت در کلام خاندان رسالت شفیعی‌سروستانی ابراهیم


free b2evolution skin
14
اردیبهشت

بعثت در کلام امیر مؤمنان علی علیه السلام

در اولین خطبه نهج‌البلاغه، امیر مؤمنان، علیه‌السلام، درباره پیامبران و از جمله پیامبر خاتم می‌فرماید:پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاقِ اَلَست بگزارند، و نعمت فراموش کرده را به یاد آرند. با حجت و تبلیغ، چراغ معرفتشان را بیفروزند تا به آیتهای خدا چشم دوزند؛ از آسمانی بالا برده و زمینی زیرشان گسترده، و آنچه بدان زنده‌اند و می‌میرند و ناپاینده‌اند، و بیماریهای پیرکننده و بلاهای پیاپی رسنده. و هیچگاه نبود که خدا آفریدگان را بی‌پیامبر بدارد، یا کتابی در دسترس آنان نگذارد، یا حجتی بر آنان نگمارد، یا از نشان دادن راه راست دریغ دارد. پیامبران که اندک بودند و مخالفشان بسیار، و در دام شیطان گرفتار، در کار خویش در نماندند و دعوت حق را به مردم رساندند. گاه پیامبر پیشین نام پیامبر پس از خود را شنفته، و گاه وصف پیامبر پسین را به امت خویش گفته. زمان اینچنین گذری شد، و روزگار سپری.

پدران رفتند و پسران جای آنان را گرفتند تا آنکه خدای سبحان محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، را پیامبری داد تا دور رسالت را به پایان رساند و وعده حق را به وفا مقرون گرداند، طومار نبوت او به مُهرِ پیامبران ممهور و نشانه‌های او در کتاب آنان مذکور، و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور؛ حالی که مردم زمین، هر دسته به کیشی گردن نهاده بودند، و هر گروه پی خواهشی افتاده، و در خدمت آیینی ایستاده؛ یا خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتی که سزای او نیست بدو بسته، یا به بتی پیوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدو از گمراهی به رستگاری کشاند و از تاریکی نادانی رهاند.

سپس دیدار خود را برای محمد، صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله، برگزید ـ و جوار خویش او را پسندید ـ و از این جهانش رهانید. او را نزد خود برد تا در فردوس اعلی نشیند، و بیش سختی این جهان نبیند.پس بزرگوارانه او را دیدار ارزانی داشت و او میراثی که پیامبران می‌نهند برای شما گذاشت، چه آنان امت خویش را وانگذارند مگر با نشان دادن راهی روشن و نشانه‌ای معین:کتاب پروردگار در دسترس شماست، حلال و حرام آن پیداست، واجب و مستحب آن هویداست، ناسخ و منسوخش روشن، رخصت و عزیمت آن معین، خاص و عامش معلوم، پند و مثلهایش مفهوم، مطلق و مقیّدش پدیدار، محکم و متشابهش آشکار، مجمل آن تفسیر شده، و نامفهومش تعبیر شده، از حکمی که بدانند و انجام دادنی است، و آنچه ندانند و واگذاردنی است؛ حکمی است وجوب آن در قرآن معین، و نسخ آن در سنّت مبرهن؛ و حکمی که سنّت گوید باید، و کتاب رخصت دهد که ترک آن شاید؛ و حکمی که در وقتی خاص بر مکلّف نوشته است، و چون وقتش سپری شد تکلیف هشته است؛ و حرامهایی ناهمسان، با کیفرهایی سخت و یا آسان؛ گناهی بزرگ که کیفرش آتش آن جهان است، و گناهی خرد که برای توبه کننده امید غفران است، یا آنچه مقبول، میان دشوار و آسان است.

ادامه »


free b2evolution skin
13
اردیبهشت

​رهنمودهاي تربيتي امام کاظم عليه السلام

آنچه در امر تربيت مهم و اساسي است ارائه شيوه ‏هاي اطمينان بخش تربيتي است که‏ ضمن در‌برداشتن همه ابعاد زندگي انسان او را به سعادت حقيقي که همان مقام قرب‏الهي است نائل گرداند و بي‏شک چنين شيوه‏هاي تربيتي جز از سيره قولي و عملي ‏اسوه‏هاي راستين دين يعني معصومين عليهم‌السلام ميسر نيست. بدين جهت ضروري‏ مي‏نمايد که زندگاني معصومين عليهم السلام را بطور کامل و دقيق از منظر تربيت نگريست و از خلال سيره رفتاري و گفتاري آنها تربيت صحيح را عرضه نمود. در اين مقاله تلاش بر آن است که گوشه‏هايي از سيره امام کاظم عليه السلام در تربيت فرزندان ‏را هر چند ناقص به تصوير بکشانيم.

گام نخست در تربيت
از ويژگي‌هاي انحصاري اسلام نگاه عميق و ريشه‏اي به امر تربيت ‏است، از ديدگاه اسلام زمينه‏هاي تربيت را نه از لحظه تولد که از مدتها قبل بايد فراهم نمود، از بزرگترين اهداف ازدواج تربيت فرزندان صالح و شايسته است، ازدواج تنها يافتن شريک در زندگي مشترک و پيوند ساده ميان زن و مرد نيست‏ بلکه‏ مرد بايد مادري شايسته و زن پدري لايق براي فرزندان آينده خود برگزيند امام‏کاظم عليه السلام فرموده است: “… و اختاروا لنطفکم …"؛ براي نطفه‏هاي خود انتخاب کنيد[مادران شايسته‏اي براي فرزندان آينده‏تان برگزينيد] و نيز آن حضرت ويژگي‌هايي ‏را براي انتخاب همسر فرمود که رعايت آنها شرط موفقيت در زندگي آينده است، برخي ‏از اين معيارها عبارتند از:

صالح بودن
آن حضرت از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي‏کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خداوند فايده‏اي بهتر از همسر صالحه به انسان نداده تا وقتي او را مي‏بيند خوشحال گردد و هر گاه شوهر خارج از منزل است ‏خود و مال شوهر را حفظ نمايد.

همچنين آن حضرت دعايي را به اصحاب تعليم دادند که از خداوند طلب همسر صالح و مهربان کنند «اللهم ارزقني زوجه صالحه ودودا …» و سفارش کردند که اين دعا را بعد از نماز و قرائت‏ سوره فاتحه و يس بخوانند.

کفو بودن
هم‌شأن بودن والدين، در تربيت اولاد نقش بسزايي دارد، چنانچه والدين از نظر سطح سواد و فرهنگ و مسائل ‏اخلاقي و اعتقادي به هم نزديک نباشند دچار تضاد و ناهماهنگي در تربيت ‏خواهند شد و تربيت مطلوب حاصل نخواهد گشت. امام کاظم عليه السلام در حديثي مي‏فرمايد: “و انکحوا الاکفاء …” با همسراني که همسطح و کفو شما باشند ازدواج کنيد …

 

عاطفه همسر
فرزند بيش از هر چيز به ويژه در دوران کودکي نياز به محبت دارد، با محبت‏ بودن‏ همسر از دو جهت اهميت دارد از طرفي کانون خانواده را صفاي بيشتر مي‏بخشد و باعث‏ نيرو و توان بيشتر مدير خانواده يعني شوهر مي‏گردد و از طرف ديگر فرزندان تشنه ‏محبت، خود را از چشمه زلال محبت ‏سيراب و روان آنها را طراوت مي‏بخشد. امام‏ کاظم عليه السلام در دعايي که به اصحاب تعليم دادند طلب همسر ودود و با عاطفه زياد را از خداوند، سفارش نمودند.

عفاف و پاکدامني همسر
عفاف و پاکدامني از معيارهاي ‏ضروري انتخاب همسر است؛ زيرا فرزندان طيب و پاکيزه از دامان مادران پاکدامن و با‌ عفت پرورش خواهند يافت.

امام کاظم عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي‏کند که فرمود: با زنان فلان طايفه ازدواج ‏کنيد زيرا آنها با‌ عفت هستند و زنان آنان نيز با ‌عفتند و با زنان فلان طايفه ‏ازدواج نکنيد زيرا آنان با‌ عفت نيستند و زنانشان نيز با عفت نخواهند بود و نيز علي بن جعفر مي‏گويد از برادرم سؤال کردم آيا استفاده از شير زني که از راه ‏زنا بچه زاييده صلاح هست؟

فرمود: استفاده از شير او و شير دختر او که از زنا متولد شده صلاح نيست.

امام هفتم عليه السلام بيش از آن که ديگران را به انتخاب همسر شايسته توصيه کند خود بدين ‏امر اساسي اهميت مي‏داد و براي فرزندان خود مادران صالح و شايسته انتخاب نمود، نکته قابل توجه اين که هر کدام از همسران ايشان که از نظر تقوي و فضيلت ‏برجسته‏تر بودند فرزندان بلند مرتبه‏تري داشتند براي نمونه به منزلت دو نفر از همسران آن حضرت اشاره مي‏کنيم:

۱- مادر امام رضا عليه السلام
از عون بن محمد کندي روايت ‏شده که من مردي را آگاهتر از علي بن ميثم به کارهاي ائمه عليهم‌السلام و ازدواجشان نديدم او مي‏گفت که حميده‏ مصفاه مادر حضرت ابوالحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام که از اشراف و بزرگان عجم بود کنيزي‏ خريد و اسم آن تکتم بود و او در عقل و دين و احترام به حميده بهترين زن بود به طوري که به احترام حميده هيچگاه در مقابل او نمي‏نشست، حميده به فرزندش گفت:

پسرم من کنيزي بهتر از تکتم سراغ ندارم و شکي ندارم اگر فرزندي داشته باشد خداوند او را پاکيزه مي‏گرداند و من اين کنيز را به تو بخشيدم، درباره او سفارش‏ به نيکي کن، آنگاه که حضرت رضا عليه‌السلام از آن بانو متولد شد او را طاهره ناميد، نوزادش سالم بود و از او شير زيادي مي‏خورد، آن بانو درخواست کرد دايه‏اي بگيرند که در شير دادن به او کمک کند. از او پرسيدند مگر شير تو کم شده؟ گفت ‏شيرم کم‏ نشده اما من اوراد، اذکار و عبادت‌هايي داشتم و از هنگامي که فرزندم به دنيا آمد، کمتر به آنها مي‏رسم.

2-ام احمد (مادر شاهچراغ)
ام احمد تنها زني است‏ که امام کاظم عليه السلام در وصيتنامه خود از او ياد مي‏کند، مرحوم مجلسي درباره او مي‏نويسد:

“مادر احمد از زنان مورد احترام بود و امام کاظم عليه السلام علاقه شديدي به او داشت، هنگامي که حضرت مي‏خواست از مدينه به سوي بغداد حرکت کند، وديعه‏هاي امامت را نزد او سپرد و فرمود: هرگاه کسي پيش تو آمد، در هر وقتي از اوقات که باشد و اين امانت را از تو طلب کرد، بدان که من به شهادت رسيدم و او جانشين بعد از من ‏و امامي است که اطاعت او بر شما و ديگران واجب است.

اولين نيکي به فرزند
انتخاب نام نيکو از حقوق فرزند بر والدين و نشانه احترام و اهميت آنها به ‏آينده فرزند مي‏باشد. نام علامتي است که فرزند آن را تا پايان عمر به همراه دارد اگر نيکو باشد مايه سرور و شادي فرزند و اگر ناپسند و زشت ‏باشد باعث اندوه و حسرت او مي‏گردد. موسي بن بکر از امام کاظم عليه السلام نقل مي‏کند که فرمود: اولين کار نيک پدر براي فرزند اين است که نام نيکو برايش انتخاب نمايد. در حديث ديگري‏ آن حضرت برخي از اسامي نيکو را ذکر مي‏نمايد. سليمان جعفري مي‏گويد از حضرت ‏کاظم عليه‌السلام شنيدم که فرمود: خانه‏ اي که يکي از اسم‌هاي محمد، احمد، علي، حسن، حسين، جعفر، طالب و فاطمه در آن باشد فقر در آن داخل نمي‏شود. اهميت نام نيکو بدان ‏حد است که گاهي حضرت از نام‌هاي ناپسند نهي مي‏فرمود و حتي در کودکي نسبت‏ به آن‏ حساس بود، يعقوب سراج نقل مي‏کند که بر حضرت ابي‏عبدالله (امام صادق) عليه السلام وارد شدم در حالي که بر بالين فرزندش امام کاظم عليه‌السلام ايستاده بود و موسي عليه السلام در گاهواره جاي داشت و حضرت با او نجوي مي‏کرد و آهسته سخناني مي‏گفت آنقدر تامل ‏کردم تا سخنانش با فرزند تمام شد، آنگاه فرمود: نزديک بيا و سلام کن، رفتم و سلام کردم، آن طفل با بياني فصيح و روشن جواب سلام مرا داده و فرمود: برو و نام‏ دخترت را که ديروز “حميراء” نام نهاده‏اي تغيير بده، به درستي اين نامي است که‏ خداوند را به غضب مي‏آورد، آنگاه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود:

زود برو و آنچه موسي عليه السلام گفت عمل کن تا کامياب شوي، سپس من نام دخترم را از حميراء تغيير دادم.

سيره عملي امام کاظم عليه السلام گواه صادقي بر اهميت نام نيکو براي فرزندان است، آن حضرت با کثرت فرزندان براي آنها نام نيکو برگزيد و حتي‏ در مواردي اسامي مشترک انتخاب نموده و با پسوند اکبر، کبري، وسطي و صغري آنها را از هم جدا مي‏کرد. مرحوم مجلسي در بحار الانوار تعداد فرزندان آن حضرت را ۳۷ نفر ذکر مي‏کند و از اسامي آنان چنين ياد مي‏کند:

الف) پسران: علي رضا عليه السلام، ابراهيم، عباس، قاسم، جعفر، اسماعيل، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحاق، عبيدالله، زيد، حسين، فضل و سليمان.

ب) دختران: فاطمه کبري، فاطمه صغري، رقيه، حکيمه، ام ابيها، رقيه صغري، کلثوم، ام جعفر، لبانه، زينب، خديجه، علّيه، آمنه، حسنه، بريهه، عائشه، ام‏سلمه، ميمونه و ام کلثوم.

همچنين از عمدة الطالب، ابراهيم اکبر و ابراهيم ‏اصغر را نقل مي‏کند. علاوه بر مرحوم مجلسي برخي، نام‌هاي مشترک ديگري را چون ‏زينب، زينب الکبري، خديجه، خديجه الکبري، ام کلثوم الکبري، ام کلثوم الوسطي و ام کلثوم الصغري را براي فرزندان امام کاظم عليه السلام ذکر کرده‏ اند.

عقيقه و وليمه فرزند
عقيقه و وليمه علاوه بر آثار اجتماعي چون اطعام فقراء و مؤمنين، براي‏کودک نيز مؤثر خواهد بود؛ زيرا از طرفي نشانه احترام والدين به کودک است و از طرف ديگر به منزله تامين و حفظ سلامتي فرزند است. از امام صادق عليه السلام نقل شده که‏ فرمود: کل مولد مرتهن بالعقيقه؛ هر نوزادي در گروه عقيقه است. اهميت عقيقه ‏تا بدانجاست که امام کاظم عليه السلام فرمود: هنگام تولد فرزند عقيقه براي او واجب ‏است، تعبير به وجوب هر چند از نظر فقهي واجب شرعي نيست و عقيقه يک عمل ‏مستحبي است، اما نشانه اهميت آن مي‏باشد. در مورد وليمه، علي بن حکم از بعضي‏ اصحاب نقل مي‏کند که امام کاظم عليه السلام براي بعضي فرزندانش وليمه داد و اهل مدينه را تا سه روز از اقسام فالوده‏ها (غذاي معمول آن زمان) در ديگ‌هاي بزرگ در مساجد و برزن‌ها طعام دادند، بعضي از اهل مدينه به خاطر اين کار بر حضرت عيب گرفتند،خبر به گوش حضرت رسيد، فرمود: خداوند هيچ چيزي را به پيامبري نداده الا اين که مانند آن را به پيامبر [خاتم] عطا کرده و بلکه به او چيزهايي داده که به‏ ديگران نداده است، به سليمان فرمود «هذا عطائنا فامنن او امسک بغير حساب‏.» محمد صلي الله عليه و آله فرمود: «ما اتيکم الرسول فخذوه و ما نهيکم عنه فانتهوا»؛ هر آنچه ‏پيامبر به شما آموخت فرا گيريد و عمل کنيد و از آنچه شما را منع کرده پرهيز نماييد.

احترام به فرزند
افراد نسبت‏ به رعايت ادب و احترام ديگران متفاوتند، برخي به نحو شايسته‏اي نسبت‏ به ديگران رعايت ادب و احترام مي‏نمايند و در اصل احترام و ادب فرقي ميان بزرگترها و کوچکترهاي اعضاي خانواده خود و ديگران قايل‏ نيستند، برخي ديگر در خارج از کانون خانواده خويش و نسبت‏ به ديگران بسيار مودب مي‏نمايند و چه بسا به رعايت ادب و احترام شهرت يافته‏ اند اما در کانون خانواده‏ خويش چنان احترامي را لازم نمي‏دانند و رفتار و گفتاري مودبانه و محترمانه ‏آنچنان که مي‏بايست در مقابل فرزندان خود ندارند، عده‏اي ديگر هستند که فقط بزرگترها را شايسته رعايت ادب و احترام مي‏دانند و به کودکان وقعي نمي‏نهند و با پندار خود آنان را بچه مي‏انگارند غافل از آن که گرچه ما آنان را کودک مي‏پنداريم ‏اما آنان خود را کوچک و کودک نمي‏پندارند بلکه در حد فهم خود تصور بزرگي از خويشتن دارند، بايد دانست که رعايت ادب و احترام صرفا نه در خارج منزل شايسته ‏است و نه هم فقط نسبت ‏به بزرگترها بايسته، بلکه همچنان ‌که احترام به بزرگترها لازم است و شايسته، نسبت ‏به کوچکترها نيز ضروري است و بايسته زيرا کودک ادب و احترام را در آموزشگاه خانواده فرا گرفته و آن را در صحنه اجتماع به نمايش ‏مي‏گذارد. از سليمان بن حفص مروزي نقل شده که گفت:

موسي بن جعفرعليه السلام فرزند خود علي را «رضا» ناميد و هر زمان که نام او را بدون ‏خطاب به او بر زبان جاري مي‏کرد، مي‏فرمود: بگوييد فرزند من رضا نزد من بيايد؛ و به فرزند خود «رضا» چنين گفتم؛ و فرزند من رضا چنان گفت، و هرگاه آن جناب را مخاطب قرار مي‏داد، مي‏فرمود: يا ابالحسن. امام نه تنها در زمان حيات ‏فرزندان، آنها را احترام مي‏نمود که بعد از مرگ آنها نيز براي آنها احترام قائل‏ مي‏شد و اين رفتار براي فرزنداني که در قيد حيات بودند بسيار جالب و با اهميت ‏بود. يونس بن يعقوب نقل مي‏کند هنگامي که امام موسي عليه السلام از بغداد به مدينه‏ برگشت، فرزند او در «فيد» وفات يافت. حضرت او را در همانجا دفن نمود و به بعضي از دوستانش سفارش کرد که قبر او را با گچ بسازند و نام او را بر لوحي نوشته، بر قبرش بگذارند.

فرزندان و محبت
فرزندان گل‌هاي بوستان زندگي‌اند و کام تشنه آنها جز با محبت والدين سيراب ‏نمي‏گردد، هر نوع کوتاهي در سيراب نمودن آنها اثري جز پژمرده شدن اين گل‌هاي ‏معطر به دنبال ندارد، برخي والدين از نقش محبت در رشد معنوي و حتي جسماني‏ فرزندان خود غافلند و کمتر به اهميت و تاثير سحر آميز آن توجه دارند در حالي ‏که محبت داروي شفابخش بسياري دردهاست، بسياري از ناسازگاري‌ها و پرخاشگري‌هاي ‏فرزندان را با محبت مي‏توان پيشگيري نمود، نکته مهم در محبت و عاطفه به فرزندان ‏اظهار و ابراز آن است چه بسا والديني که فرزندان خود را بسيار هم دوست ‏مي‏دارند، اما کمتر اين عاطفه قلبي خود را ابراز مي‏کنند. از بهترين شکل‌هاي‏ اظهار محبت، در آغوش گرفتن و بوسيدن فرزند در کودکي و هديه دادن در نوجواني و جواني است.

مفضل بن عمر نقل مي‏کند که بر موسي بن جعفر عليه السلام وارد شدم در حالي که ‏فرزندش علي عليه السلام در کنارش نشسته بود و او را مي‏بوسيد و زبان او را مي‏مکيد و او را بر دوش خود مي‌گذاشت و او را به خود مي‌‏چسباند و مي‏فرمود: پدر و مادرم به ‏فداي تو باد چقدر خوشبو و پاکيزه است بوي تو، و چقدر خلقت تو پاک و طاهر است و چقدر فضل تو ظاهر است …

منبع: مجله کوثر، شماره ۱۵، علي همت‏بناري.


free b2evolution skin
13
اردیبهشت

​حکومت و سياست در سيره امام کاظم (ع )

حکومت و سياست در سيره امام کاظم (ع )حضرت امام کاظم (ع ) در دوران خلافت هارون الرشيد, زيست مي کند. هارون کسي است که طرفدارانش را که براي استحکام پايه هاي حکومت او , سرازپا نمي شناختند و از هيچ گونه فداکاريي دريغ نمي کردند, همين که از آينده ي آن ها احساس خطر مي کرد , از بين مي برد چون ابومسلم خراساني و غيره . معلوم است که با علويان خصوصاً با حضرت موسي ابن جعفر (ع ) چگونه بايد رفتار نمايد؟ فشار و خفقان , خوف و وحشت بر آل علي (ع ) در عصر هارون الرشيد به مرحله ي رسيد که امام موسي بن جعفر و دوستان نزديکش در حال تقيه بسر مي بردند.

حضرت امام کاظم در چنين جو خفقان آميز, مسؤوليت عظيمي را که حداقل آن حفظ شيعيان بصورت يک جمع متشکل و هدفمند بود, به عهده داشت و محوريت آن حضرت براي شيعيان و مرتبط ساختن و شکل دادن به جمع شيعيان براي عباسيان خطر بزرگي بحساب مي آمد.

هارون الرشيد که به صفت يک امپراطور درآمده , و به خورشيد خطاب مي کرد که : بتاب , هر جا بتابي در قلمرو حاکميت من مي تابي ! و قيام هاي ضد دستگاه حکومت را هم سرکوب کرده است , در عين حال از وجود موسي ];ک ک 5 ابن جعفر (ع ) وحشت داشت و خاطرش ناآسوده بود, و آن حضرت را بزرگ ترين مانع و مزاحم حکومت خود مي دانست , ترس هارون بيشتر از دو جهت بود:

1 خود را در برابر شخصيت انساني امام (ع ) حقير مي ديد.

2 مي دانست که امام کاظم (ع ) خود را اولي و احق به امامت مي داند و شيعيان او نيز با اين عقيده با او در ارتباط و رفت و آمد هستند.

اما در مورد اول , هارون مي کوشيد که با توجيهات ديني , و انتساب خود به پيامبر, ضعف روحي خود را جبران کند و در نظر مردم وجه و آبرو کسب نمايد, و از اين طريق پايه هاي حکومت خود را استحکام بخشد. امام کاظم (ع ) نقشه ي او را نقش بر آب کرد و ماهيت اصلي او را آشکارا و بر ملا مي کرد. معروف است که هارون يک سال به جنگ مي رفت , و يک سال به حج در سال 197قمري که نوبت حج بود, از هارون استقبال کردند , هارون در اين مسافرت خود بعلاوه حج هدف سياسي ديگري نيز داشت , و آن اين که مي خواست از همه ي مردم براي فرزندان خود بعنوان وليعهدهاي بعدي بيعت بگيرد که در راه رسيدن به اين هدف از هيچ شخصيت با نفوذ جهان اسلام وحشت نداشت , فقط امام (ع ) را مانع و مزاحم خود مي ديد

.

هارون رشيد براي آن که کسب وجهه کند و به حکومت خود مشروعيت دهد, وقتي که وارد مسجد پيغمبر شد, گفت : السلام عليک يابن عم ! و قرابت خود را به رسول الله (ص ) به رخ مردم کشيد, امام موسي ابن جعفر (ع ) که آن جا حضور داشت بلادرنگ فرمود: السلام عليک يا اباه ! هارون که رنگش متغير شده بود, در عين حال گفت : واقعاً اين فخر از تو است اي ابوالحسن (ع ) و رو کرد به يحيي ابن جعفر و چنين گفت : اشهد انه ابوه کان حقا . همين بود که هارون در حضور مردم به قبر پيامبر خطاب کرد که يا رسول الله درباره ي تصميمي که دارم از شما عذر مي خواهم , و آن اين که موسي ابن جعفر (ع ) را دستگير کرده و به زندان مي افگنم , زيرا او سبب تفرقه ي امت شده است , و در همان مسجد پيامبر حضرت را که در حال نماز بود, دستگير کرد. هارون با آن همه قدرت و عظمت سياسي , تحمل وجود امام را نداشت و براي خاموش کردن شعله هاي خشم مردم , به چنين توجيهاتي دست مي زد, و تفرقه افگني ميان امت را بهانه و تمسک قرار مي داد تا مورد سرزنش مردم قرار نگيرد, و اين سيره ي هميشگي حکام جور و عناصر ضد مردمي است که سعي مي کنند با اتهام و ترور];ّّ5 شخصيت , چهره هاي مردان حق را مخدوش و لکه دار نشان دهند.

قرآن مي فرمايد: فرعون حضرت موسي را به بي ديني و فساد متهم مي کرد تا از چشم مردم بيفتد: <اني اخاف ان يبدل دينکم او ان يظهر في الارض الفساد> .

هارون اعتقاد شيعيان را به امامت امام کاظم (ع ) و رفت و آمد شبانه و پنهاني آن ها را به نزد آن حضرت مي دانست , و اين را براي بقاي حکومت خود خطر جدي تلقي مي کرد, از اين رو هارون براي آن که از رمز و راز, و اسرار تشکيلاتي امام کاظم (ع ) اطلاع يابد, پرسيد کسي را از نزديکان موسي ابن جعفر (ع ) که خيلي فقير و دست تنگ باشد معرفي کنيد. علي ابن اسمعيل پسر برادر آن حضرت را معرفي کردند . هارون با دادن مال هاي هنگفت او را از مدينه به پايتخت خود دعوت کرد و او هم براي اين کار حاضر شد, امام (ع ) براي انصراف او از اين کار , زياد تلاش کرد و پول هاي زيادي به او داد, ولي او به خانه ي هارون رفت و از امام موسي بن جعفر (ع ) سعايت مي کرد.

ادامه »


free b2evolution skin
13
اردیبهشت

شناخت مختصري‏ از زندگاني امام موسي کاظم

نام او «موسي»،لقبش «کاظم»،مادرش بانويي بافضيلت بنام «حميده»، و پدرش پيشواي ششم حضرت صادق - عليه‏السلام - است/

او در سال 128 هجري در سرزمين «ابوأ» (يکي از روستاهاي اطراف مدينه) چشم به جهان گشود و در سال 183 (يا 186)به شهادت رسيد/

خلفاي معاصر حضرت‏
از سال 148 که امام صادق - عليه‏السلام - به شهادت رسيد، دوران امامت حضرت کاظم آغاز گرديد. آن حضرت در اين دوران با خلفاي ياد شده در زير معاصر بود:

1- منصور دوانيقي (136-158)/

2- محمد معروف به مهدي (158-169)/

3- هادي (169-170)/

4- هارون (170-193)/

هنگام رحلت امام صادق - عليه‏السلام - منصور دوانيقي، خليفه مشهور و ستمگر عباسي، دراوج قدرت و تسلط بود/

منصور کسي بود که براي پايه‏هاي حکومت خود، انسانهاي فراواني را به قتل رسانيد. او در اين راه نه تنها شيعيان، بلکه فقها و شخصيتهاي بزرگ جهان تسنن را نيز که با او مخالفت مي‏ورزيدند، سخت مورد آزار قرار مي‏داد، چنانکه‏ «ابوحنيفه» را به جرم اينکه برضد او به پشتيباني از «ابراهيم» (پسر عبدالله محض، و رهبر قيام ضدّ عباسي در عراق) فتوا داده بود، شلاق زد، و به زندان افکند!(1-1)

 

امام کاظم پس از وفات پدر، در سن بيست سالگي با چنين زمامدار ستمگري روبرو گرديد که حاکم بلا منازع قلمرو اسلامي به شمار مي‏رفت/

منصور وقتي که توسط «محمد بن سليمان» (فرماندار مدينه) از درگذشت امام صادق آگاه شد، طي نامه‏اي به وي نوشت:

اگر جعفر بن محمد شخصي را جانشين خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!

طولي نکشيد که گزارش فرماندار مدينه به اين مضمون به بغداد رسيد:

جعفر بن محمد ضمن وصيتنامه رسمي خود، پنج نفر را به عنوان وصي خود برگزيده که عبارتنداز:

1- خليفه وقت، منصور دوانيقي!

2- محمد بن سليمان(فرماندار مدينه و خود گزارش دهنده!)

3- عبدالله بن جعفر بن محمد(برادر بزرگ امام کاظم)

4- موسي بن جعفر عليه‏السلام -/

5- حميده(همسر آن حضرت!)

فرماندار در ذيل نامه کسب تکليف کرده بود که کدام يک از اين افراد بايد به قتل برساند؟!

منصور که هرگز تصور نمي‏کرد با چنين وضعي روبرو شود، فوق‏العاده خشمگين گرديد و فرياد زد: اينها را نمي‏شود کشت!

البته اين وصيتنامه امام يک حرکت سياسي بود؛ زيرا حضرت صادق عليه‏السلام - قبلاً امام بعدي و جانشين واقعي خود يعني حضرت کاظم را به شيعيان خاص و خاندان علوي معرفي کرده بود، ولي از آنجا که از نقشه‏هاي شوم و خطرناک منصور آگاهي داشت، براي حفظ جان پيشواي هفتم چنين وصيتي نموده بود/

ادامه »


free b2evolution skin