فضيلت2
امام على (ع)چگونه در حال نماز به سائل توجه داشت
امام على (ع)چگونه در حال نماز به سائل توجه داشت و انگشترى خويش را به او داد، در حالى كه آن حضرت در نماز، غرق در عبادت مىشد و تنها توجهش به خدا بود و جز خدا، همه چيز را فراموش مىكرد، به گونهاى كه گفتهاند: در هنگام نماز، تير را از پاى مباركش در آوردند و حضرت متوجه نشد؟
بين اين حادثه و اعطاى انگشترى در نماز به فقير، هيچ منافاتى وجود ندارد و حضور قلب و عبادت خالصانه در هر دو مورد هست.چون كه اولا، شنيدن صداى سائل و كمك به او، پرداختن به امور غير خدايى نيست.قلب پاك امام على (ع) در برابر صداى سائلان حساس بود و به نداى آنان پاسخ مىگفت.آن حضرت با اين كار، عبادتى را با عبادت ديگر در آميخت و در حال نماز، زكات داد و به فقير انفاق نمود.اين هر دو كار، براى خدا و در راه تقرب به او بود كه قرآن، آن را به بهترين وجهى تأييد كرده و ستوده است.
اگر اين عمل نشانه غفلت و دورى از ياد خدا بود، قرآن آن را به عنوان يك كار با ارزش تلقى نمىكرد.از اينكه قرآن به آن ارج نهاده است، معلوم مىشود كه پاسخ به نداى سائل در هنگام نماز، خود عبادتى بزرگ است.
ثانيا، حالات پيامبران، امامان و اولياى الهى در نماز، هميشه يكسان نيست.گاهى حال متوسطى دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم كثرت و مظاهر مادى هم توجه دارند و از آنها غافل نيستند و اگر مسألهاى پيش آيد، در صورت لزوم واكنش نشان مىدهند كه اعطاى انگشترى به فقير توسط امام على (ع) در هنگام نماز، يكى از نمونههاى بارز اين حالت است.
نظير اين حالت را از پيامبر گرامى اسلام (ص) و اهل بيت عليهم السلام هم نقل كردهاند .
«شيخ صدوق» در «علل الشرايع» و علامه مجلسى در بحار الانوار مىنويسند: روزى كه پيامبر گرامى اسلام (ص) نماز مىخواندند و اصحاب هم به وى اقتدا كرده بودند، كودكى شروع به گريستن نمود.حضرت، نمازش را به سرعت به پايان رسانيد.بعد از نماز، علتش را از حضرت جويا شدند.حضرت در پاسخ فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبى؟» آيا فرياد بچه را نشنيديد؟ (من نماز را به سرعت به پايان رساندم تا اينكه مادر بچه زودتر به داد بچه برسد و او را ساكت نمايد.) (1)
و گاهى هم غرق در عالم ملكوت مىشوند و بجز ذات پاكى كبريايى، چيزى نمىبينند و به آنچه در اطرافشان رخ مىدهد، هيچ توجهى ندارند و حتى از بدن خود نيز غافل مىشوند انگار كه حواس ظاهرىشان در هنگامه جذبه عشق و عرفان ربانى، از فعاليت خويش باز مىماند و آنچه مربوط به ابدانشان مىشود را احساس نمىكنند، بيرون كشيدن تير از پاى حضرت امير (ع) در هنگام نماز، از اين قبيل است.
در وصف عبادت امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه شبى، يكى از فرزندان امام سجاد (ع) از بالاى بلنديى افتاد، دستش شكست و فريادش بلند شد.همسايگان جمع شدند، اما امام سجاد (ع) مشغول عبادت بود و توجهى به اين حادثه و اين سر و صدا نداشت.هنگام صبح، حضرت ديد كه دست بچهاش بسته شده است.علتش را پرسيد، گفتند: ديشب چنين اتفاقى افتاد. (2)
و نيز نوشتهاند: حضرت سجاد (ع) در خانهاش در حال نماز و سجده بود كه در گوشهاى از خانه، آتش زبانه كشيد.فرياد زدند: «يابن رسول الله النار النار.» اى فرزند فرستاده خدا، آتش!آتش!.حضرت همچنان به عبادت مشغول بود و متوجه سر و صدا و آتش نشد.پس از آنكه آتش را خاموش كردند، امام زينالعابدين (ع) سر از سجده برداشت و با كمال آرامش و بىتوجه به اين سر و صداها، نمازش را به پايان رساند. (3)
بنا بر اين، اولياى الهى از حالات متفاوتى بهرهمندند.گاهى غرق در ذات خداوند و گاهى هم حالت متوسطى دارند.مثل جريان حضرت يعقوب (ع) و حضرت يوسف (ع) ، حضرت يوسف به جفاى برادران در چاه كنعان افتاد، اما يعقوب پيامبر متوجه اين حادثه نشد.بعد از گذشت سالهاى متمادى، يوسف، عزيز مصر شد.برادران نزد او رفتند و از مصر، پيراهنش را براى پدر به ارمغان بردند.قرآن مىگويد: «و لما فصلت العير قال أبوهم إنى لأجد ريح يوسف.» (4) هنگامىكه كاروان فرزندان يعقوب از مصر حركت كرد، يعقوب كه در كنعان بود، گفت: من بوى يوسف را استشمام مىكنم.
سعدى، شاعر نامدار، اين دو حادثه را با هم مقايسه مىكند و مىپرسد: يعقوب پيامبر، چطور متوجه نشد كه حضرت يوسف در چاه كنعان افتاد، ولى بوى پيراهنش را از مصر استشمام كرد؟
يكى پرسصيد از آن گم گشته فرزند
كه اى روشن روان پير خردمند
ز مصرش بوى پيراهن شنيدى
چرا در چاه كنعانش نديدى؟
بگفتا حال ما برق جهان است
گهى پيدا و ديگر گه نهان است
گهى بر طارم اعلى نشينيم
گهى بر پشت پاى خود نبينيم (5)
پىنوشتها:
(1) بحار الانوار، ج 88، ص .93
(2) منتهى الآمال، ج 2، ص .10
(3) همان.
(4) يوسف، .94
(5) كليات سعدى، ص .53
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب