زندگينامه9
شرح حال كوتاه مؤلّف
مؤلّف بزرگوار در ظهر روز پنجشنبهى نيمهى محرّم الحرام سال 589 هجرى قمرى، در حلّه عراق ديده به جهان گشود، و دوران كودكى و نوجوانى و بخشى از جوانى خود را در آن سامان گذرانيد، و نزد اساتيد بسيار، به ويژه دو شخصيّت بزرگوار: يكى پدرش سعد الدّين موسى و ديگرى جدّش عارف و زاهد نامى ورّام بن ابى فراس نخعى شاگردى نمود. و بنا به فرمودهى خود، اين دو بزرگوار در تربيت و آموختنِ تقوى و تواضع به وى از همه بيشتر نقش داشتهاند.
تا اينكه رخت سفر بر بسته و به سوى مشهد امام كاظم (عليه السلام) و شهر بغداد هجرت نموده، و طىّ اقامت در آنجا پس از استخاره و مشورت با حضت حقّ سبحانه با زهرا خاتون دختر ناصر بن مهدى وزير پيوند ازدواج بر قرار مىكرده، و حدود پانزده سال در زمان حكومت عبّاسيان در بغداد اقامت مىگزيند.
وى در طول اين مدّت مورد احترام و تعظيم رجال حكومتى آن دوران بوده، و عهدهدار شدن مناصب سياسى از نقابت طالبين و سفارت در نزد حاكم مغول گرفته تا حتّى سپردن وزارت به وى پيشنهاد شد، ولى به ثمر ننشست.
مؤلف؛ اواخر عهد حكومت مستنصر - متوفّى به سال 640 ه ق - و يا اندكى بعد از وفات وى در سال 641 ه ق به حلّه بازگشت و مدّت زمانى در آنجا اقامت نمود، ولى دل بى قرار او آرام نگرفت، و دوباره در سال 645 به نجف اشرف رهسپار گرديد، و به صورت متناوب سه سال در آنجا، و سه سال ديگر در كربلاى معلّى، و سه سال ديگر در كاظمين اقامت نمود، و سرانجام در سال 652 عزم سفر به سوى سامرّاء و اقامت سه ساله در آنجا را داشت، ليكن هنگام عبور از بغداد، باز به مصلحت وقت كه مقارن با حملهى مغول بود، در دارالخلافهى بغداد اقامت گزيد، و هنگام سقوط بغداد به دست مغولان، يعنى 18 محرّم الحرام سال 656 ه ق - در بغداد بوده است.
جريان فتواى او به عنوان يك مسأله جالب تاريخى - سياسى معروف است، زيرا هنگامى كه هولاگر بغداد را فتح كرد، دانشمندان را در مستنصريه گرد آورد، و از آنان دربارهى اين مسأله كه سلطانِ كافرِ عادل افضل است، يا سلطانِ مسلمان ستمگر؟ استفتا نمود، پس از سلوك همه، سيّد قدّس سرّه مبادرت به پاسخ نمود و از روى تقيّه و حفظ جان مسلمين نگاشت: كافرِ عادل از مسلمانِ جائر افضل است و ديگران نيز به پيروى از وى فتواى او تأييد كردند.
تاريخ زندگى وى گوياى آن است كه در دهم صفر الخير سال 656، هلاگو وى را به حضور مىطلبد و به او اَمان مىدهد و سيّد قدّس سرّه دوباره به حلّه مراجعت مىنمايد، و سرانجام قلم قضاى الهى چنين رقم مىزند كه آن بزرگوار در نهم محرّم الحرام سال 658 در نجف اشرف، و در چهاردهم ربيع الاوّل سال 658 در بغداد باشد، و در سال 656 از سوى هلاگو به عنوان نقيب بغداد، و در سال 661 به نقابت تمام طالبين گمارده شود، و روح ملكوتى او در صبح روز دوشنبه پنجم ذى القعدهى سال 664 در بغداد به ملكوت اعلى پيوست، و طبق آرزوى ديرينهى خود در جوار مزار جدّش مولى الموحّدين امير المؤمنين (عليه السلام) به خاك سپرده شد.
مؤلف بزرگوار كتابخانهى بسيار بزرگى داشته كه از كتابخانههاى مهمّ تاريخ به شمار مىرود، و نيز فرزندان فاضل و بزرگوار او از باقيات صالحات و آثار ماندگار او محسوب مىشوند. از همه بالاتر تأليفات بسيارى از او به يادگار مانده كه همگى بيانگر اوج مقام علمى و معنوى او، و نشان دهندهى اُنس و توجّه و عمل وى به كلمات معصومين (عليهم السلام) مىباشد. حدود پنجاه كتاب و رساله از او نام برده شده است كه معروفترين آثار وى عبارتند از:
1 - اللهوف يا الملهوف على قتلى الطفوف.
2 - الاقبال بالاعمال الحسنة.
3 - كشف المحجّة لثمره المهجة.
4 - محاسبة النفس.
5 - جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع.
6 - مهجّ الدعوات و منهج العنايات.
7 - فلاح السائل و نجاح المسائل. كه كتاب حاضر ترجمهى آن است.
اين بود گوشهاى از زندگينامهى مؤلف كه در كتابهاى شرح حال از آن سخن به ميان آمده است؛6 ولى مگر زندگى مردان الهى و وارستگان از عالم مادّه، و پيوستگان به ملكوت اعلى كه بنابر تعبير امير المؤمنين - صلوات اللّه عليه - با تن خويش با دنيا مصاحبت دارند، ولى روحشان به محلّ اعلى آويخته است.7 در اين چند سطر خلاصه مىشود؟
آرى، در پشت اين همه تكاپو، دلدادگى و شيفتگى و اسرارى ديگر نهفته است كه پارهاى از آن در كلام و نوشتار بزرگان و برجستگان نمايان است:
سيّد بن طاووس از ديدگاه بزرگان
1 - علّامهى حلّى در كتاب منهاج الصلاة در مبحث استخاره مىنگارد: سيّد سند سعيد، رضىّ الدين علىّ بن موسى بن طاووس عابدترين شخصيّت اهل روزگار خويش بوده است.8
2 - شيخ حرّ عاملى، صاحب وسائل الشّيعه در تذكرة المتبحّرين مىنويسد: علّامهى حلّى فرموده است: رضىّ الدين علىّ، صاحب كرامات بوده است، كه برخى از آنها را خود وى، و پارهاى ديگر را پدرم براى من نقل كرده است.9
و نيز در جاى ديگر گفته است: سيّد رضىّ الدين، زاهدترين شخصيت روزگار خود بوده است.10
3 - هم او در امل الآمل مىنگارد: حال وى در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، فقه، بزرگوارى، و پرهيزگارى مشهورتر از آن است كه ذكر شود. نيز وى شاعر اديب،. سرايندهى بليغى بوده است.11
4 - علّامهى مجلسى در حقّ وى چنن تعبير مىكند: سيّد نقيب مورد اعتماد و زاهد، جمال عارفان….12
5 - محدّث نورى دربارهى وى نگاشته است: سيّد اجلّ اكمل اسعد اورع ازهد، صاحب كرامات باهره، رضىّ الدين ابوالقاسم و ابوالحسن، علىّ بن سعد الدين موسى بن جعفر، طاووسِ آلِ طاووس، هم او كه اصحاب ما اماميّه (با اختلاف مشارب و طريقهشان) در صدور كرامات دربارهى هيچ كس ديگر غير از او از متقدّمين از او گرفته تا متأخّرين از او، متّفن الكلمه نيستند….13 سپس به ذكر برخى از كرامات او تبرّك جُسته است.
6 - هم او مىنويسد: سيّد رحمه اللّه از عُظماى تعظيم كنندگان از شعائر الهى بوده، به گونهاى كه در هيچ يك از تصنيفاتش اسم مبارك جلاله اللّه را بدون آوردن لفظ جلّ جلاله در پى آن ذكر نمىكند.14
7 - نيز وى مىنويسد: از جاى جاى كتابهاى او خصوصاً كتاب كشف المحجّة ظاهر مىشود كه دَرِ ملاقات با حضرت حجّت - صلوات اللّه عليه - براى او باز بوده است.15
8 - سيّد محسن عاملى مىفرمايد: رضىّ الدين به گواه تأليف و آثارش بهرهى وافرى از دانش و فضل و معرفت داشته است … تا اينكه سرانجام برخى از بزرگان معاصر وى به خاطر اعتماد بر فقه ژرف و پرهيزگارى ترديد ناپذير او، از وى خواستند كه منصب افتاء و قضاوت شرعى را عهدهدار شود.16
9 - تسترى در كتاب مقابس از او چنين تعبير مىكند: سيّد سند بزرگوار و مورد اعتماد، عالم عابد زاهد، طيّب و طاهر، مالكازمّهى مناقب و مفاخر، صاحب دعاها و مقامات و مكاشفات و كرامات، مظهر فيض سنىّ و لطف خفىّ و جلىّ حضرت حقّ ….17
10 - ماحوزى در كتاب بُلغه دربارهى وى مىنويسد: صاحب كرامات و مقامات، كه در ميان اصحاب ما اماميّه كسى عابدتر و پرهيزگارتر از او وجود ندارد.18
11 - شيخ عبّاس قمى دربارهى او مىنگارد: رضىّ الدين ابى القاسم، علىّ بن موسى بن جعفر بن طاووس حسنى حسينى، سيّد اجلّ و اورع و ازهد، مقتداى عارفان ….. وى رحمه اللّه مجمع كمالات ساميه حتّى شعر، ادب و انشاء بوده است، و اين تفضّلى است كه خداوند به هر كس كه بخواهد عنايت مىفرمايد.19
12 - هم او چنين تعبير مىكند: سيّد رضىّ الدين ابوالقاسم، اجلّ و اورع و ازهد و اسعد، مقتداى عارفان و مصباح متهجّدان، صاحب كرامات باهره، و مناقب فاخره، طاووسِ آل طاووس - قدِس سرّه و رفع فى الملأ الأعلى ذكره - …20
اينكه گوش جان مىسپاريم به سخنان گوهر شناسان بزرگ معاصر، و اظهارات ايشان ا دربارهى سيّد اهل مراقبه مىگيريم:
سيّد بن طاووس از ديدگاه عالمان ربّانى معاصر
13. جمال سالكان، نخبهى علماء ربّانى، مربّى نفوس مستعدّه، مولانا حسينقلى همدانى - قدّس اللّه روحه الزكّية - پيوسته مىفرمود:
ما جآءَ مِثْلُهُ فى عِلْمِ الْمراقَبَةِ فِى الْأُمَّةِ مِنْ طَبَقَةِ الرَّعيَّةِ21
- در ميان امّت محمّدى (ص) و از ره پويان معصومين (عليهم السلام) كسى چونان سيّد جليل ابن طاووس - قدّس اللّه سرّه العزيز - در علم مراقبه نيامده است.
14 - ديگر اينكه: تبعيّت آن بزرگوار از شيوهى تربيتى سيّد قدّس سرّه چنان نمايان بود كه شاگردان صدره در كتاب تكلمه مىنگارد:
وَ كانَ عَلى مِنْهاجِ السَّيِّدِ جَمالِ الدّينِ بْنِ طاوُسِ فِى الْقَوْلِ وَالْعَمَلِ22
- وى در گفتار و كردار شيوهى سيّد جمال الدّين بن طاووس را داشت.
15 - آيت حقّ، عالم ربّانى، عارف نامى، حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى در جاى جاى تأليفاتش از او به سيّد سَنَد، سيّدنا و مولانا و سيّدنا الأَوْحَد و قُدْوتنا و مولانا، اسوه و معلّم و مقتداى اهل مراقبه ياد نموده23 و بخصوص در خاتمهى كتاب شريف المراقبات مىفرمايد:
سرور ما، مقتداى اهل علم و عمل، طاووسِ اهل مراقبه و معلّم آنان و مروّج اين علم - قدّس اللّه سرّه - در كتاب شريف اقبال اصول مراقبه اعمال سال را بر بهترين شيوهى ممكن نگاشته، به گونهاى كه در اين معنى نظيرى براى آن يافت نمىشود. بخصوص از دعا و مناجاتى كه در خاتمهى آن انشاء فرموده معلوم مىشود كه وى - كه سلام خدا و سلام اجداد بزرگوارش بر او باد - در نگارش اين كتاب نيز مراقبهى خداوند - جلّ جلاله - را كاملاً به عمل آورده و مىنگارد:
قَدِامْتَثَلْتُ مَرْسُومَكَ اللّهُمَّ، فِيمَا اعْتَمَدْتُ عَلَيهِ، مُجْتَهِداً بِكَ فِى الاِخْلاصِ فيما هَدَيْتَنى اِلَيْهِ24
- بار خدايا، در نگارش نوشتارى كه به تو منتسب است، امر تو را در آنچه در نظرم بود و بدان اعتماد داشتم، با كوشش در اخلاص ورزى در آنچه كه خود مرا بدان راهنمايى كردى، امتثال نمودم.
16 - آيت حقّ، عالم ربّانى، عارف نامى، نادرهى روزگار، مربّى نفوسِ مستعدّه، حضرت سيّد على آقاى قاضى - رضوان اللّه تعالى عليه - دربارهى آن بزرگوار و سيّد بحرالعلوم و ابن فَهْد حلّى صاحب كتاب عُدّة الدّاعى - رضوان اللّه عليهم اجمعين - فرموده است: سه شخصيّت بزرگوار نامبرده از ميان متأخرين، تمكّن در توحيد داشتهاند.25
و اين مقامى بس عظيم است كه افراد نادرى از امّت محمّدى (ص)، بدان دست يافتهاند. وَفى ذلِكَ فَلْيَتَنا فَسِ الْمُتَنافِسُونَ.26
17 - مجدّد قرن، فريادگر اسلام ناب محمّدى (ص)، حضرت امام خمينى قدّس سرّه دربارهى وى مىنگارد: از علماى بزرگ معرفت و اخلاق، آنها را كه پيش همهى علما مسلّمند، پيروى كن. مثل جناب عارف باللّه و مجاهد فى سبيل اللّه، مولانا سيّد بن طاووس - رضىّ اللّه عنه -27
18. كشّاف معارف ناب قرآن كريم و سنّت شريف، مفسّر بزرگ، صاحب تفسير وزين الميزان، علّامه سيّد محمّد حسين طباطبائى - قدّس سرّه - به دو نفر از علماى اسلام بسيار ارج مىنهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت ياد مىكردند:
اوّل: سيّد اجلّ علىّ بن طاووس - اعلى اللّه تعالى مقامه الشريف - و به كتاب اقبال او اهميّت مىدادند، و او را سيّد اهل المراقبه مىخواندند.
دوّم: سيّد مهدى بحرالعلوم - اعلى اللّه تعالى مقامه - و از كيفيّت زندگى و سلوك علمى و عملى و مراقبات او بسيار تحسين مىنمودند.
و تشرّف او و سيّد بن طاووس را به خدمت حضرت امام زمان - ارواحنا فداه - كراراً و مراراً نقل مىنمودند، و نسبت به نداشتن هواى نفس، مجاهدات آنان در راه وصول به مقصود، و كيفيّت زندگى و سعى و اهتمام در تحصيل مرضات خداى تعالى، مُعجب بوده و با ديدهى اُبّهت و تجليل و تكريم مىنگريستند.28
19 - نيز نقل شده كه حضرت آيت اللّه علّامه طباطبائى مىفرمود: برادر من (حاج سيّد محمّد حسن الهى طباطبائى) شاگردى در تبريز داشت كه به او درس فلسفه مىگفت، و توسّط آن شاگرد با بسيارى از ارواح ارتباط برقرار مىكرد و بعضى از سؤالات مشكلهى حكمت را از مؤلّفين آنها مىپرسيد.
آن مرحوم مىفرمود: ما روح بسيارى از علما را حاضر كرديم و سئوالاتى نموديم، مگر روح دو نفر را كه نتوانستيم احضار كنيم: يكى روح مرحوم سيّد بن طاووس، و ديگرى روح مرحوم سيّد مهدى بحرالعلوم - رضوان اللّه عليهما - اين دو نفر گفته بودند: ما وقفِ خدمت حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) هستيم و ابداً مجالى براى پايين آمدن نداريم.29
20 - در پايان به عنوان خِتامُهُ مِسْكُ30 تبرّك مىجوييم به كلام سلمان زمان، اوحدىّ دوران، فقيه اهل بيت عصمت و طهارت، تنديس تقوى، زهد و ورع، عارف كامل، أُستاذنا الاَجلّ، حضرت آيت اللّه العظمى حاج شيخ محمّد تقى بهجت - أفاض اللّه علينا مما يفيض عليه من نثاراته - كه مىفرمود: مطالعه همهى كتابهاى سيّد قدّس سرّه براى اهل علم لازم است.
همچنين مىفرمود: اگر كسى اقبال سيّد بن طاووس قدّس سرّه را نداشت، اساتيد ما او را رفيق خود نمىشمردند. هر مقدار از اقبال را كه مطالعه كردنى است مطالعه، و هر مقدار را كه عمل كردنى است، به هر اندازه حال داريد عمل كنيد.
و بخصوص هنگام درخواست دستورالعمل از محضرش در ماههاى مبارك رجب و شعبان و رمضان، مىفرمايد: مطالعه و عمل به اقبال سيّد قدّس سرّه كافى است
) همين كتاب، فصل بيست و سوم.
2) اقبال الأعمال، ص 6 و 15.
3) اقبال الأعمال، ص 66 - حضرت استاد آيت اللّه حسن حسن زادهى آملى در كتاب در آسمان معرفت، ص 299 در رابطه با اين موضوع و موضوع گذشته مىنويسد: شايسته است سخنى از سيّد بن طاووس كه به فرمودهى بعضى از مشايخ ما از افراد كُمَّل بوده است، به عرض برسانم: آن جناب در كتاب شريف اقبال فرموده است: من بدون استهلال و رجوع به جدول تقويم، از اوّل ماه و هلال آن با خبرم، و نيز از ليلة القدر آگاهى دارم. اين سخن را در حالى كه قلم در دست داشت و مىنگاشت از خود خبر داده است، آنگاه مىگويد: دانستن اوّل ماه و ليلة القدر مهمّ نيست، مهمّ اين است كه مقدارى آب به نام نطفه رشد و نموّ كرده و بدين صورت در آمده و شخصى اين چنين گويا و بينا و نويسا و خوانا و … شده است.
براى توضيح بيشتر و بررسى دقيق گفتار سيّد بن طاووس قّدس سرّه به آدرسهاى گذشته رجوع شود.
4) نسبت وى از طرف پدر به امام مجتبى (عليه السلام) و از سوى مادر به امام حسين (عليه السلام) مىرسد، لذا ذُوالْحَسَبَيْنِ يعنى داراى دو نسبت شريف، شهرت يافته است.
5) طاووس لقب ابو عبد اللّه محمّد بن اسحاق يكى از اجداد سيّد است، و شهرت وى به ابن طاووس به جهت انتسابش به او مىباشد.
6) در نگارش اين شرح حال مختصر از مقدّمه كتابهاى ذيل (كه از كتابهاى منبع برگرفتهاند)، اقتباس شده است:
الف - فلاح السائل، سيّد بن طاووس، تحقيق غلام حسين مجيدى، چاپ دفتر تبليغات حوزهى علميّهى قم.%ب - الملهوف على قتلى الطفوف، تأليف سيّد بن طاووس، تحقيق شيخ فارس تبريزيان الحسّون
ج - محاسبة النفس، سيّد بن طاووس، تحقيق جواد القيّومى الاصفهانى.
د - كشف المحجة لثمرة المُهجة، تأليف سيّد بن طاووس، تحقيق الشيخ محمّد الحسّون.
و نيز مداركى كه در پاورقيهاى مطالب آينده تا شمارهى 12 ذكر مىشود اغلب به واسطه از كتابهاى گذشته نقل شده است، و مترجم مستقيماً به مدارك مزبور رجوع ننموده است.
7) نهج البلاغه، حكمت 147.
8) مستدرك الوسائل (الخاتمة) ج 2، ص 469.
9) خاتمهى مستدرك الوسائل، ج 2 ص 446.
10) خاتمهى مستدرك الوسائل، ج 2، ص 446.
11) امل الآمل، ج 2، ص 205.
12) بحارالانوار. ج 1، ص 113.
13) خاتمهى مستدرك الوسائل، ج 2، ص 439.
14) خاتمهى مستدرك الوسائل، ج 2، ص 441.
15) خاتمهى مستدرك الوسائل، ج 2، ص 441.
16) أعيان الشيعة،ج 8، ص 360.
17) مقابس الأنوار، ص 12.
18) منتهى المقال ، ص 357.
19) الكنى و الألقاب، ج 1، ص 327.
20) الكنى و الألقاب، ج 1، ص 327.
21) المراقبات، ص 124.
22) مقدّمه المراقبات، به نقل از اَعلام الشيعة ج 1، جزء ثانى، ص 674.
23) موارد فوق با جستجو و تفحّص در سه كتاب لقاء اللّه، المراقبات و اسرار الصلاة نگارش آقاى ملكى تبريزى به دست آمده است.
24) المراقبات، ص 288.
25) اين فرمايش آقاى قاضى قدّس سرّه را مترجم به نقل از استادى برجسته و آيتى عظيم كه از شاگردان گمنام علّامه طباطبائى و حقّ حيات معنوى بر مترجم دارد، آورده است؛ ولى به جهت عدم رضايت ايشان از ذكر نام گرامىاش معذورم. ايشان اين سخن را با واسطه علّامه طباطبائى، از آقاى قاضى - قدّس سرّهما - نقل مىفرمود. و اين نقل به جهت اتقان عبارت و تناسب آن با مقام سه بزرگوار نامبرده و نقل از آقاى قاضى قدّس سرّه، از نقل ذيل دقيقتر مىنمايد. استاد بزرگوار، آيت اللّه حسن حسن زادهى آملى در كتاب در آسمان معرفت، ص 321 در اين باره چنين نگاشته است: مرحوم استاد ما علّامه حاج سيّد محمّد حسين طباطبائى، مرحوم سيّد بحرالعلوم، و ابن فهد صاحب عُدة الداعى، و سيّد بن طاووس صاحب اقبال را از كمّل مىدانست و مىفرمود: اينها كامل بودهاند.
26) مطفّفين: 26.
27) اسرار نماز، ص 42.
28) مهر تابان، ص 53 و 54.
29) معاد شناسى، ج 1، ص 181 تا 184 - با تلخيص.
30) مطففين: 26..
ادب حضور از فلاح السائل
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب