23
مرداد

فضيلت67

معاد چیست؟

معاد بازگشت آفرینش وهستی است به مبدأ آفرینش وپدید آورنده آن، یعنی ازآنجائی‌که آفرینش وانسان وجود وهستی خویش را از مبدأ هستی وجهان گرفته است (انا لله وانا الیه راجعون) همه ازاوئیم وبه سوی او روان واوکمال مطلق است وهمه هستی عاشق وشیدای کمال برترومطلق اند وبه سوی او درحرکت وروانند، اما نه به معنای حرکت مکانی بلکه رتبی وسیر درمراتب وجود مانند حرکت تکاملی انسان ازنطفه تابه مراتب عالی آن؛ معاد بازگشت به اصل آفرینش خویش است (انا لله وانا الیه راجعون ) برای:

1 ـ درک وحضور درمحضر کمال مطلق ودرک جمال وجلال مطلق ـ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

2 ـ مجازات وپاداش وعکس العمل عملکردهایی که دنیا ظرفیت واکنش بدان رانداشته است.

استاد شجاعی دراین باره فرموده اند:"معاد وبرگشت بسوی حضرت حق ازنظر آیات قرآنی واحادیث یک مسئله کلی وعام بوده ومخصوص به انسان ویابه طبقه خاصی ازموجودات نیست ، چه بسا بعضیها اینجنین فکر بکنند ومعتقد باشند ولی باکمی تأمل ودقت درآیات قران کریم وروایات وتدبر درنکات واشارات واقع درمتون اسلامی کلیت معاد وبرگشت معلوم می گردد. وجودوهستی از مبدأ متعال بوده وازاو سرچشمه میگیرد وبسوی او بازگشت می کند واین بازگشت وبرگشت براساس عشق هروجود وهرموجو د است نسبت به کمال بالا وبالاتر ودرنهایت نسبت به کمال بی نهایت وجمال وجلال مطلق . علم ودرک وبه تعبیر دیگر ، شعور ودرک درهمه وجود سریان دارد وهرموجودی به تناسب رتبه وجودی خود ازشعور ودرک برخوردار است واینطور نیست که بعضی ازموجودات شعور ودرک داشته با شند وبعضی نه .

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ

1-بقره ، آیه 156 همه شعور ودرک دارند وهمه قبل ازهمه چیز به جمال مطلق وکمال بی نهایت وبی حدو خیر محض شعور داشته وعلم دارند واورامی یابند وچون می یابند به او عشق می ورزند واورامی خواهند وبسوی او درحرکتند .

آیات قرآنی که دلالت برعمومیت معاد وکلیت آن می کند برای اهل نظر ودقت زیاد است .

استادشهید مطهری فرموده اند:

“درقرآن ، ماکلماتی شبیه کلمه معاد داریم ؛ کلمه معاد نداریم ولی کلمه ” مرجع ” یا” رجوع ” وکلمه “مآب ” داریم . ” عود” یعنی بازگشت . “عود” رادرجایی می گویند که یک چیزی ازیک اصلی آمده باشد ، دومرتبه به آن اصل برگردد، می گویند عود کرد .

“رجوع” هم همین طور است ؛ “رجوع” هم یعنی بازگشت؛ باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند؛ ولهذا اگر د ر قرآن درباره قیامت کلمه [ معاد] نداریم ، کلمه “رجوع ” داریم اما آنچه درقرآن کلمه “رجوع ” وامثال آن آمده، به معنای بازگشت به خداست ، یعنی تعبیر قرآن اینست .

درقرآن هیچ جا رجوع ارواح به اجساد نیامده،یا هیچ جا رجوع به معنای [بازگشت] بعد ازمعدوم شدن نیامده ، بلکه تعبیر این است: ” انا لله” ما ازآن خداهستیم ، “وانا الیه راجعون” وما به سوی او بازگشت می کنیم .پس کلمه معاد راهم اگر ما به کار ببریم اگر به معنی عود الی الله استعمال کنیم ، آنوقت با تعبیرات قرآنی ، خوب منطبق می شود.

یا این تعبیر :” وان الی ربک المنتهی ” واینکه نهایت وتمامیت وپایانی به سوی پروردگار است ، یعنی به سوی اوهمه چیز پایان می یابد ؛ ” ان الی ربک الرُّجعی ” وامثال این تعبیرات .

 


free b2evolution skin
23
مرداد

تهذيب71

مراحل علم

پيامبراكرم  صلي الله عليه وآله وسلم: علم پنج مرحله دارد:(91)
1 - سكوت محض براى فرا گرفتن .
2 - استماع و گوش فرادادن براى درك و فهم .
3 - حفظ و بخاطر سپردن و تكرار.
4 - عمل به آموخته ها.
5 - نشر علم و آموزش آن به ديگران .

 


free b2evolution skin
23
مرداد

سور قرآني11

تفسير قرآن چه فوايدي دارد؟

تفسير از واژة فَسَرَ به معناي روشن كردن و آشكار ساختن است و در اصطلاح، عبارت است از: زدودن ابهام از لفظ مشكل و دشوار، كه در انتقال معناي مورد نظر، نارسا و دچار اشكال است. همين نكته مرز بين تفسير و ترجمه است؛ زيرا ترجمه در جايي است كه معناي لغوي لفظ را روشن نيست. ولي تفسير آن است كه در عين روشن بودن معناي لغت، هم چنان هاله‌اي از ابهام بر چهره ي آن نشسته است.[1]

علّامه ي طباطبايي فرمود: تفسير عبارت است از روشن كردن معاني آيات قرآن كريم و كشف مراد و مدلول آن ها.[2]

اهميّت و جايگاه علم تفسير:
اهميّت و جايگاه علم تفسير: علم تفسير در مقايسه با علوم ديگر، مي‌تواند چنين باشد:

الف. از نظر موضوع: چون موضوع آن كلام خداوند است و سرچشمه ي تمام حكمت‌ها در آن است. ماجراي پيشينيان و هرچه از عمر آن هم مي‌گذرد كهنه نخواهد شد و عجايب آن پايان ناپذير است.

ب. از نظر غرض و فايده: از جهت هدف و غرض، استوارترين و با بركت ترين علوم، علم تفسير است، كه فاني نمي‌شود.

ج. به خاطر شدّت نياز: هر كمال دنيوي و ديني، دور يا نزديك، به علوم شرع نيازمند است و به معارف ديني احتياج دارد و آن نيز متوقّف بر كتاب خدا مي‌باشد.[3]

علل نيازمندي به تفسير
با اين مقدمه ، به جواب سؤال، پرداخته مي شود. علل نيازمندي به تفسير را مي‌توان در چند مورد خلاصه نمود:

1. فقدان آگاهي‌هاي لازم بشري:
يكي از علل مهمّ نيازمندي به تفسير، ضعف دانش بشر است. فهم قرآن كريم، منوط به برخورداري از معلومات گونه گون است كه فقدان هر يك، فهم قرآن كريم را دچار ابهام ساخته و نيازمندي به تفسير را ضروري مي‌سازد … بررسي‌هاي قرآني و تاريخي نشان مي‌دهد كه در زمان نزول نيز، پاره‌اي از واژگان قرآني براي جمعي از مخاطبان قرآن کریم مبهم بوده و آنان از معناي آن بي‌اطّلاع بوده‌اند. به عنوان مثال، هنگامي كه از ابوبكر معناي «كلاله» را پرسيدند، آن را نمي‌دانست و گفت: « به رأي خود مي‌گويم اگر صواب باشد، از خداست و اگر خطا باشد از من و شيطان است.» و يا وقتي معناي «أبّا» را از عمر پرسيدند،‌گفت: از تعمّق و تكلّف نهي شده‌ايم. در اين گونه موارد، فهم آيات قرآن كريم، نيازمند دستيابي به معناي واژگان مورد نظر است و دستيابي بر معاني عرفي اين واژگان، بخشي از تفسير به شمار مي‌آيد.

در پاره‌اي از موارد نيز، ناآگاهي از شرايط و اسباب نزول، معنا و مقصود از آيه را در هاله‌اي ابهام فرو مي‌برد و سبب نيازمندي به تفسير مي‌شود.

گاه نيز در قرآن كريم، استعارات و تشبيهات ظريفي به كار رفته است كه با دانش كافي و تبحر و تسلّط بر موارد كاربرد، مي‌توان به آن دست يافت، اين گونه موارد براي افراد عادي مبهم و نيازمند تفسير است.

عدم آگاهي از مصداق خاصي كه در برخي آيات مورد نظر است. و عدم آگاهي و مهارت كافي در فهم معناي الفاظ مشترك و كاربردهاي مجازي و شناخت قراين پيوسته و ناپيوسته آيات، مانند ارتباط يا عدم ارتباط آيات با يكديگر (سياق) و روايات ناظر به آيات، امور ديگري است كه در زمينه‌هاي نيازمندي به تفسير را فراهم مي‌سازد.[4]

2. معارف بسيار زياد و الفاظ محدود:
قرآن كريم، در بيان مطالب، از حداقل الفاظ و جمله‌ها براي قالب ريزي معاني عميق استفاده كرده است. اين كتاب تمام معارفي را كه بشر براي سعادت خويش به آن نيازمند است، در حجم بسيار اندك از الفاظ و عبارات، ارايه كرده است و اين امر سبب شده كه فهم بخشي از آيات نيازمند تأمّل و دقّت بيشتر و تحقيق عميق‌تري براي پي بردن به مقصود خدا باشد و از اين رو ضرورت تفسير را ايجاب مي‌كند.

3. محتواي بلند در قالب الفاظ متداول:
در قرآن كريم، علاوه بر آياتي كه به امور جهان مشهود مي‌پردازد، آياتي وجود دارد كه از حقايق ماوراي اين جهان سخن مي‌گويد. اين آيات، حقايق فراتر از اين جهان را در قالب الفاظي كه براي تفهيم و تفاهم امور اين جهان وضع شده‌اند، ارايه مي‌كند و اين امر سبب مي‌شود كه فهم مقصود خداوند از آن آيات، براي همگان ميسّر نباشد و براي پي بردن به آن، تلاش فكري ويژه، همانند تفسير ضرورت يافته است.

4. آميختگي و پراكندگي مطالب:
يكي ديگر از ويژگي‌هاي قرآن كريم، آن است كه مطالب آن دسته‌بندي موضوعي ندارد و اين گونه نيست كه اين كتاب تمام سخن خود درباره ي يك موضوع را يك جا و در فصل معيّني بيان كرده باشد، بلكه در هر صفحه‌اي از آن و گاه در هر آيه‌اي از آن، از موضوعات متعدد و مطالب مختلفي سخن به ميان آمده است. اين امر نيز، از جمله اموري است كه نياز به تفسير را ضروري مي‌سازد.

5. فاصلة زمان با نزول قرآن کریم:
هر چند گذشت زمان، از جهت پيشرفت‌هاي علمي و رشد استعداد و قوه ي ادراك بشر و يا پيش آمدن وقايعي روشنگر، ممكن است موجب روشن‌تر شدن معناي بعضي از آيات و آشكار شدن مقصود از آن گردد، ولي از جهت ديگر فاصله زماني از اموري است كه نياز به تفسير را تشديد مي‌كند، زيرا از يك سو احتمال تغيير معاني كلمات و فاصله گرفتن از اوضاع و شرايط زمان نزول آيات، آگاهي از مفاد استعمالي آيات در آن زمان و فهم معناي مراد از آن را مشكل نموده و از سوي ديگر، اختلاف نظرها و تشكيك‌ها و ترديدهايي كه به تدريج از طرف مفسّران و يا مغرضان، در مورد قرآن كريم، مطرح مي‌شود، معاني مراد از آن را در هاله‌اي از ابهام قرار مي‌دهد.[5]

6. نيازها و ضرورت‌هاي ويژه ي‌ هر عصر:
هر عصري ويژگي‌ها، ضرورت ها و تقاضاهايي دارد كه از دگرگون شدن مكان و زمان و پيدا شدن مسائل جديد و معاني تازه در عرصه ي زندگي سرچشمه مي‌گيرد.

هم چنين هر عصري مشكلات و پيچيدگي‌ها و گرفتاري‌هاي مخصوص به خود دارد كه آن نيز از دگرگوني اجتماعي و فرهنگ‌ي كه لازمه ي تحوّل زندگي و گذشت زمان است مي باشد.

اين مسائل بخش مهمّي از روح و جان آن ها را اشغال كرده است. امّا طبيعي است كه همه ي اين ها به صورت استفهام است و براي جواب گويي به اين خواسته‌ها، نخستين گام، برگرداندن ميراث علمي و فرهنگي اسلام به زبان روز و پياده كردن همه ي آن معاني عالي از طريق زبان عصري در روح و جان و عقل نسل كنوني است و گام ديگر استنباط نيازها و تقاضاهاي ويژه اين زمان و مكان از اصول كلّي اسلام مي‌باشد.[6]

============================
پي نوشت ها:
[1] . معرفت، محمّد هادي، تفسير و مفسّران،ج1، قم: موسسه التمهيد، اوّل، 1379، ص 15.
[2] . طباطبايي، سيّد محمّد حسين، الميزان في تفسير القرآن،ج1، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417، ص 4.
[3] . جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج 2، ص 555.
[4] . رجبي، محمود و ديگران، روش شناسي تفسير قرآن، تهران: انتشارات سمت، اوّل، 1379، ص 36.
[5] . همان، ص 39 و 40.
[6] . مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه،ج1،تهران: دار الكتب الاسلاميه،بيست و هشتم، 1371، ص 23.

منبع انديشه قم


free b2evolution skin
23
مرداد

فضيلت66

آیا براى سایر انبیاء هم معراج بوده است؟

جهانى بودن اسلام، منافاتى با وجود اقلیّت‏ هاى مذهبى در پناه اسلام ندارد.

از عبارت «إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» در آیه استفاده مى ‏شود كه یهود و نصارى تا قیامت مى ‏باشند.

إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیكَ وَرَافِعُكَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَیْنَكُمْ فِیمَا كُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (آل عمران ـ 55)

[یاد كن‏] هنگامى را كه خدا گفت: «اى عیسى، من تو را برگرفته و به سوى خویش بالا مى‏ برم، و تو را از [آلایش‏] كسانى كه كفر ورزیده‏ اند پاك مى‏ گردانم، و تا روز رستاخیز، كسانى را كه از تو پیروى كرده‏ اند، فوق كسانى كه كافر شده ‏اند قرار خواهم داد آن گاه فرجام شما به سوى من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى‏ كردید میان شما داورى خواهم كرد.

بازگشت مسیح به سوى خداوند
این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگى حضرت مسیح علیه السلام است، معروف در میان مفسران اسلام، به استناد آیه 157 سوره نساء این است كه مسیح هرگز كشته نشد (و از توطئه ‏اى كه یهود با همكارى بعضى از مسیحیان خیانتكار براى او چیده بودند رهایى یافت) و خداوند او را به آسمان برد. هر چند مسیحیان طبق انجیل هاى موجود مى‏ گویند مسیح كشته شد و دفن گردید و سپس از میان مردگان برخاست و مدت كوتاهى در زمین بود و بعد به آسمان صعود كرد (انجیل مرقس باب 16، انجیل متى باب 28، انجیل لوقا باب 24، انجیل یوحنا باب 31) آیه فوق ناظر به همین معنى است، مى‏ فرماید: به یاد آرید “هنگامى را كه خدا به عیسى گفت: من تو را بر مى‏گیرم و به سوى خود بالا مى‏برم‏”

در قسمتی از آیه می فرماید: و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك مى‏سازم‏.” (وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا).

منظور از این پاكیزگى، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بى ایمان است، و یا از تهمت هاى ناروا و توطئه ‏هاى ناجوانمردانه، كه در سایه پیروزى آیین او حاصل شد، همانگونه كه در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سوره فتح مى‏ خوانیم: إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ،” ما براى تو پیروزى آشكارى فراهم ساختیم، تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را ببخشد".

یعنى از گناهانى كه به تو در گذشته نسبت مى‏ دادند و زمینه آن را براى آینده نیز فراهم ساخته بودند پاك سازد.

و نیز ممكن است منظور از پاك ساختن او، بیرون بردن مسیح از آن محیط آلوده باشد.

سپس مى ‏افزاید: “ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر كافران برترى مى ‏دهیم” این بشارتى است كه خدا به مسیح و پیروان او داد تا مایه دلگرمى آنان در مسیرى كه انتخاب كرده بودند گردد.

این آیه یكى از آیات اعجاز آمیز و از پیشگویی ها و اخبار غیبى قرآن است كه مى‏ گوید پیروان مسیح همواره بر یهود كه مخالف مسیح بودند، برترى خواهند داشت. چون مكتب یهود بر نژاد پرستى و نژاد استوار است لذا پیشرفت نكرده و پیوسته زیر سلطه نصارى خواهند ماند و آن گاه كه اسلام پیشرفت كرد و مسیحیت عقب ماند، یهود زیر سلطه مسلمانان خواهند بود، زیرا كه مسلمانان نیز مصداق الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ هستند و نبوت عیسى را قبول دارند.

در دنیاى كنونى، این حقیقت را با چشم خود مى ‏بینیم كه یهود و صهیونیست ها بدون وابستگى و اتّكاء به مسیحیان، حتى یك روز نمى ‏توانند به حیات سیاسى و اجتماعى خود ادامه دهند، روشن است كه منظور از “الَّذِینَ كَفَرُوا"، جماعتى از یهود مى ‏باشند كه به مسیح كافر شدند.

و در پایان آیه مى ‏فرماید: “سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در میان شما در آنچه اختلاف داشتید داورى مى ‏كنم” یعنى آنچه از پیروزی ها گفته شد، مربوط به این جهان است و محاكمه نهایى و گرفتن نتیجه اعمال چیزى است كه در آخرت خواهد آمد.

بحث لغوی:
بعضى تصور كرده ‏اند كه واژه “متوفیك” از ماده “وفات” به معنى “مرگ” است، به همین دلیل چنین مى ‏پندارند كه با عقیده معروف میان مسلمانان درباره عدم مرگ حضرت عیسى و زنده بودن او منافات دارد.

در حالى كه چنین نیست، زیرا ماده “فوت” به معنى از دست رفتن است ولى “توفى” (بر وزن ترقى) از ماده “وفى” به معنى تكمیل كردن چیزى است و اینكه عمل به عهد و پیمان را وفا مى‏ گویند به خاطر تكمیل كردن و به انجام رسانیدن آن است، و نیز به همین دلیل اگر كسى طلب خود را به طور كامل از دیگرى بگیرد، عرب مى‏ گوید: توفى دینه، “یعنى طلب خود را به طور كامل گرفت".

تشابه با آیات دیگر:
1ـ در آیات دیگر قرآن نیز توفى به معنى گرفتن به طور مكرر به كار رفته است مانند: “وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاكُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ؛ و اوست كسى كه شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب‏] مى‏ گیرد و آنچه را در روز به دست آورده‏ اید مى ‏داند. (سوره انعام، آیه 60)

2ـ در این آیه مسأله خواب به عنوان توفى روح ذكر شده، همین معنى در آیه 42 سوره زمر و آیات دیگرى از قرآن نیز آمده است.

درست است كه واژه توفى گاهى به معنى مرگ آمده و متوفى به معنى مرده است، ولى حتى در اینگونه موارد نیز حقیقتاً به معنى مرگ نیست، بلكه به معنى تحویل گرفتن روح مى ‏باشد و اصولاً در معنى توفى، مرگ نیفتاده و ماده فوت از ماده وفى به كلى جدا است.

نكات آیه:
1ـ در اینجا سوالى پیش مى‏ آید كه طبق این آیه، یهود و نصارى تا دامنه قیامت در جهان خواهند بود و همواره این دو مذهب به زندگى خود ادامه خواهند داد، با اینكه در اخبار و روایات مربوط به ظهور حضرت مهدى “عج” مى‏ خوانیم كه او همه ادیان را زیر نفوذ خود در مى ‏آورد؟

پاسخ این سوال از دقت در روایات مزبور روشن مى ‏شود، زیرا در روایات مربوط به ظهور حضرت مهدى “عج” مى ‏خوانیم كه هیچ خانه‏اى در شهر و بیابان نمى‏ ماند مگر اینكه توحید در آن نفوذ مى ‏كند، یعنى اسلام به صورت یك آیین رسمى همه جهان را فرا خواهد گرفت و حكومت به صورت یك حكومت اسلامى در مى ‏آید و غیر از قوانین اسلام چیزى بر جهان حكومت نخواهد داشت ولى هیچ مانعى ندارد كه اقلیتى از یهود و نصارى در پناه حكومت حضرت مهدى “عج” با شرایط “اهل ذمه” وجود داشته باشند.

زیرا مى ‏دانیم حضرت مهدى “عج” مردم را از روى اجبار به اسلام نمى ‏كشاند، بلكه با منطق پیش مى ‏رود و توسل او به قدرت و نیروى نظامى براى بسط عدالت، و بر انداختن حكومت هاى ظلم و قرار دادن جهان در زیر پرچم عدالت اسلام است، نه براى اجبار به پذیرفتن این آیین، وگرنه آزادى و اختیار مفهومى نخواهد داشت.

2ـ از آنجایى كه در آیه شریفه كلمه “رافعك” مقید به قید “الى” شده، معلوم مى‏ شود كه منظور از این رفع، رفع معنوى است نه رفع صورى و جسمى، چون خداى تعالى در مكانى بلند قرار نگرفته تا عیسى را به طرف خود بالا ببرد، او مكانى از سنخ مكان هاى جسمانى كه اجسام و جسمانیات در آن قرار مى ‏گیرند ندارد، به همین جهت دورى و نزدیكى نسبت به خداى تعالى هم دورى و نزدیكى مكانى نیست، پس منظور از رفع، رفع معنوى است یعنى ترفیع درجه و تقرب به خداى سبحان‏.

3ـ امام باقر علیه السلام فرمود: معراج حضرت عیسى علیه السلام، در شب 21 ماه مبارك رمضان بوده است. (تفسیر نور الثقلین)

پیام ‏های آیه:
1ـ براى سایر انبیاء نیز معراج بوده است. «رافِعُكَ إِلَیَّ»

2ـ زندگى در میان كفّار، مایه‏ى آلودگى، و دورى از آنها، مایه‏ى پاكى و طهارت است. «مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِینَ كَفَرُوا» 3ـ پیشگویى غیبى غلبه‏ى مسیحیّت بر یهود، از معجزات قرآن است. «جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِینَ كَفَرُوا»

4ـ پیروى از انبیاء، رمز پیروزى است. «جاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِینَ كَفَرُوا»

5ـ جهانى بودن اسلام، منافاتى با وجود اقلیّت ‏هاى مذهبى در پناه اسلام ندارد. از عبارت «إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» استفاده مى ‏شود كه یهود و نصارى تا قیامت مى ‏باشند.

6- بازگشت همه به سوى خداست و او داور بى ‏چون و چراست. «إِلَیَّ مَرْجِعُكُمْ»

منابع:
تفسیر نور، ج 2
تفسیر نمونه، ج 2
تفسیر نور الثقلین
تفسیر احسن الحدیث، ج 2
ترجمه تفسیر المیزان، ج 3
تبیان

 


free b2evolution skin
23
مرداد

خاطرات4

برای تمرکز در نماز

گاهی حضرت آیت الله خامنه ای را زودتر از وقت اذان به مسجد برای اقامه نماز جماعت می آوردم، آقا می فرمود: برای من کمی نان و پنیر بیاور . روزی از روی کنجکاوی به مرحوم کرامت (بانی مسجد کرامت) گفتم: آقا مگر برای نهار به منزل بازنمی گردند که از من خوراکی طلب می کنند؟ مرحوم کرامت گفت: معده آقا در زندان بر اثر شکنجه آسیب دیده است و در طول روز گاهی معده ایشان درد می گیرد، لذا کمی خوراکی می خواهند تا برای مدت کوتاهی درد معده تسکین پیدا کند و بتوانند با تمرکز نماز ماعت بخوانند .

آقای فتحعلیان (عضو هیئت امنای مسجد کرامت - مشهد)

مبلغان - آبان و آذر 1382، شماره 47 - خاطراتی درس آموز از زندگی مقام معظم رهبری (3)


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم