18
مرداد

هديه5

کتاب پنجم:

**آذرخشى دیگر از آسمان كربلا
*محمدتقى مصباح یزدى

كتاب حاضر از دوازده سخنرانى استاد مصباح یزدى فراهم آمده است كه در محرّم 1421 قمرى در حسینیه شهداى قم ایراد گردیده است. این كتاب در سال 1380 شمسى براى اوّلین‏بار منتشر و در همان سال، پنج‏بار تجدید چاپ شده است. این كتاب (سخنرانى‏ها) بیشتر ناظر به شبهات و تهاجمات آشكار و پنهان اعتقادى، فرهنگى و سیاسى دشمنان است كه سخنران محترم با درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از حادثه تلخ كربلا، مسائل جارى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى را نیز مورد تحلیل و نقد قرار داده است.

عناوین اصلى این مجموعه، عبارت است از:

ـ شبهاتى پیرامون عاشورا و بزرگداشت آن.

ـ زمینه‏هاى قیام عاشورا

ـ هدف قیام عاشورا

ـ امر به معروف و نهى از منكر

ـ وظایف حكومت و مردم در شرایط حاضر

به دلیل اهمیت موضوعات مطرح شده در این كتاب به برخى از مطالب آن اشاره مى‏كنیم:

ـ چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى كرد؟

ـ نقش عاشورا در بقاى اسلام.

ـ قداست و تحریف ناپذیرى قیام عاشورا.

ـ زمینه‏هاى اجتماعى انحراف جامعه.

ـ تشابه جامعه ما با زمان امام حسین علیه‏السلام . ـ هدف امام على علیه‏السلام ارائه الگوى حكومت اسلامى.

ـ روش‏هاى به كارگیرى عوامل انحراف جامعه از سوى معاویه.

ـ فعالیّت مخفیانه امام حسین علیه‏السلام در زمان معاویه.

ـ علل انفعال جامعه در برابر فعالیت‏هاى معاویه.

ـ اصلاح مفاسد، هدف اصلى قیام امام حسین علیه‏السلام .

ـ اصلاح از دیدگاه منافقان و اصلاح مطلوب.

ـ وظیفه مسلمانان در برابر منكرات. ـ مقابله با تهاجم فرهنگى.

ـ ایجاد تشكّل‏هاى اسلامى براى انجام فعالیّت‏هاى اجتماعى.
ـ امر به معروف و نهى از منكر در قرآن

 

 


free b2evolution skin
18
مرداد

حديث23

دعای خیر امام حسن (علیه السلام)
امام حسن (علیه السلام) چندین بار از مدینه پیاده به مكه برای انجام حج رفت در یكی از این سفرها كه از مدینه به سوی مكه راه افتاد، پاهایش بر اثر پیاده روی روی ریگهای خشك و سوزان ، ورم كرد. شخصی به آن حضرت عرض كرد: آقا اگر كمی سوار می شدید، پاهایتان بهتر می شد. امام فرمود: خیر وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم ، مرد سیاه چهره روغن فروشی پیدا می شود كه فلان روغن را دارد آن را برایم بخر، به پاهایم می مالم خوب می شود.

عده ای عرض كردند: پدران و مادرانمان بفدایت در پیش منزلی سراغ نداریم كه در آنجا روغن بفروشند. امام به راه خود ادامه داد، چند ساعتی نگذشته بود كه همان مرد روغن فروش پیدا شد، امام فرمود: نزد او بروید و روغن را خریداری كنید نزد او رفتند و روغن خواستند، او گفت : برای چه كسی می خواهید؟ گفتند برای امام حسن (علیه السلام). روغن فروش گفت : مرا نزد آن حضرت ببرید وقتی كه او را به حضور امام حسن (علیه السلام) بردند به امام عرض كرد: من نمی دانستم روغن را برای شما می خواهند و من حاجتی به تو دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزكاری به من بدهد، من وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیك زایمانش بود.

امام حسن (علیه السلام) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ما است به تو خواهد داد. وقتی روغن فروش به منزلش رفت ، دید خداوند پسر سالمی به او داده است . همان پسر وقتی بزرگ شد به سید حمیری معروف گردیده و از شیعیان راستین و شاعران آزاده بود كه در هر فرصتی از امامان اهلبیت (علیهم السلام دفاع و حمایت می نمود، و فضائل علی (علیه السلام) را به قصیده در آورده بود و می خواند و هنگام مرگ علی (علیه السلام) ببالینش آمد.

نام او اسماعیل بن محمد بود امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: مادرت تو را سید نامید و این نام زیبنده تو است زیرا تو سید شاعران هستی . روزی اشعاری درباره مصائب امام حسین (علیه السلام) در حضور امام صادق (علیه السلام) خواند، قطرات اشك از دیدگان امام سرازیر شد و صدای گریه از منزل آن حضرت برخاست ، سرانجام امام (علیه السلام) امر به خودداری كرد.


free b2evolution skin
18
مرداد

حديث22

الإمامُ الحسنُ علیه ‏السلام : اعلمْ أنَّ مُروَّهَ القَناعَهِ‏والرِّضا أکثرُ مِن مُرُوّهِ الإعطاءِ .
امام حسن علیه ‏السلام : بدان که مردانگى قناعت و خرسندى، بیشتر از مردانگى داد و دهش است.
بحار الأنوار : ۷۸/۱۱۱/۶٫


free b2evolution skin
18
مرداد

حديث21

الإمامُ الحسنُ علیه ‏السلام : لا یَنبغی لِمَن عَرَفَ عَظَمَهَ اللّه‏ِأن یَتَعاظَمَ ، فإنّ رِفعَهَ الذینَ یَعلَمونَ عَظَمَهَ اللّه‏ِ أن یَتَواضَعُوا ، و (عِزَّ) الذینَ یَعرِفُونَ ما جَلالُ اللّه‏ِ أن یَتَذَلَّلُوا (لَهُ) .
امام حسن علیه ‏السلام : سزاوار نیست کسى که بزرگى خدارا مى‏شناسد، خود بزرگ‏بین باشد؛ زیرا بزرگى کسانى که عظمت خدا را مى‏دانند، در این است که افتادگى کنند و عزّت کسانى که جلال و شکوه خدا را مى‏شناسند، در این است که [در برابر او ]خوارى نمایند .
بحار الأنوار : ۷۸/۱۰۴/۳٫


free b2evolution skin
18
مرداد

كيميا4

تواضع

دكتر فرزام ( شاگرد شيخ ) در اين باره می‌گويد: ايشان در رفتار با ديگران خيلی متواضع بودند، هميشه خودشان در خانه را باز می‌كردند و اجازه ورود می‌دادند، گاهی بی تكليف ما را به داخل اتاق كارشان می‌بردند كه بساط خياطی در آن جا بود.
يك بار زمستان بود، دو انار آوردند و يكی را به من دادند و گفتند:
« بخور! حميد جان. »
خيلی بی تكبر و تكلف. انگار نه انگار كه تفاوتی بين خود و ديگران قايل‌اند. اگر نصيحتی می‌كردند، از باب ارشاد و هدايت و انجام وظيفه بود. هميشه دم در می‌نشستند و هر كه می‌آمد تعارف می‌كردند.
يكی ديگر از شاگردان شيخ می‌گويد: هنگامی كه همراه دوستان بود جلوتر از آنها وارد نمی‌شد.
ديگری میگويد: به اتفاق شيخ به مشهد رفته بوديم، عازم حرم شديم، حيدر علی معجزه- پسر مرحوم ميرزا احمد مرشد چلويی - ديوانه وار خود را جلوی پای شيخ انداخت و خواست پايش را روی چشم خود بگذارد!
فرمود:
« بی غيرت! آن نافرمانی خداوند را نكن، و از اين كار خجالت بكش. من چه كسی هستم؟! »

كيمياي محبت ري شهري رجبعلي خياط


free b2evolution skin