26
مرداد

فردوس100

دوری از علایق دنیوی


مادامیکه انسان در بیت نفس است و بسته به تعلقات نفسانی است نمی تواند توجه به مقام اقدس پروردگار پیدا کند و جمیع مکاشفات به روی او بسته است. اگر به زن و بچه محبت داری خوب است ولی علاقه نباید به آنها پیدا کنی. این علاقه، علاقه دنیوی است
آیت الله عبدالکریم حق شناس


free b2evolution skin
26
مرداد

فردوس99

برادران عزیزم! قبل از هر چیز لازم است توبه نماییم با شرایط لازم:


شب جمعه ـ یا روز شنبه ـ نماز توبه بخوانید ـ سپس ملازم باشید به مراقبه صغری وکبری و محاسبه و معاقبه نفس به انچه که شایسته و لازم است. سپس به دلهایتان توجه نمایید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار ، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمایید.
آیت الله قاضی


free b2evolution skin
26
مرداد

تذكر68

خانوم….شماره بدم؟
خانوووووووم… شــماره بدم؟
خانوم برسونمت؟
ميشه چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟

این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می‌شنید!
بیچــاره اصلاً اهل این حرف‌ها نبود… این قضیه به شدت آزارش می‌داد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگی‌اش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می‌گفت انگار! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی‌کرد…!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد!
احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می‌کند! اما این‌طور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

جام نيوز

 


free b2evolution skin
26
مرداد

تذكر67

چرا به خواهر و مادر مردم غیرت نداریم؟

کشور ما! جایی است که مردانش نسبت به خواهر و مادر خود غیرتی هستند و نسبت به خواهر و مادر دیگران روشنفکر!

به نظر شما واقعا چرا؟


free b2evolution skin
26
مرداد

صدف14

خانوم شما برای من آرایش کرده…
کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه “زن و شوهر” یا شایدم یه “خواهر و برادر” یا هر چیز دیگه نشسته بودن.

رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.

این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…

ولی خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….

کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!!!!!

یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره.

نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یخه ی رفیق ما رو گرفت که بی ناموس…

راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.

رفیق ما در حالی که یخه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین. من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.

شوهره داد می زد بی ناموس ….. مگه خودت ناموس نداری چشت به ناموس مردمه و …

رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.

بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یخه‌ی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.

خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.

و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم .

منبع: جام نیوز


free b2evolution skin