29
مرداد

سلمان5

سبكباران ، رستگارند!…


سلمان ، با الهام از شيوه پيامبر، مسجد را خانه تعليم و تربيت و تزكيه و هدايت ، و پايگاه فعاليت هاى اجتماعى ساخته بود و خود در مسجد، براى مردم ، سوره يوسف را تفسير مى كرد، تا در سايه آن ، مردم با درسهاى عفت و صداقت و حكومت آشنا شوند.
يك بار مردم از او خواستند كه برايشان درس قرائت قرآن بگذارد. فرمود: من فارس هستم ، برويد يك عرب را پيدا كنيد. مردم رفتند شخص عرب زبانى را يافتند كه به آنان قرائت مى آموخت .
سلمان هم به عنوان ناظر، خطاهاى او را اصلاح مى كرد. (44)
رفتار سلمان ، چنان متواضعانه ، و زندگيش چنان ساده بود كه غريبه ها، هرگز نمى شناختند كه او حاكم شهر است .
روشى همچون پيامبر، سيره اى همسان على (ع ).
اين ماجرا، يكى از نمونه هاى اين گونه رفتار است :
سلمان ، در راه مى رفت ، مردى را ديد كه از شام مى آيد و بار خرما و انجير به دوش دارد. مرد شامى ، كه از بدوش كشيدن بار سنگين ، خسته شده بود، با ديدن سلمان ، كه ظاهرى ساده و فقيرانه داشت ، بخيال اينكه او باربرى نيازمند است ، او را صدا كرد تا در رساندن بار به مقصد، كمك كند و اجرتى بگيرد.
سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامى به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام مى كردند و از او به عنوان امير ياد مى كردند و عده اى به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از او بگيرند. مرد غريب شامى ، كه تازه فهميده بود اين عابر و رهگذر، امير مدائن سلمان فارسى است ، با وحشت و خجالت ، با هراس و عذرخواهى فراوان براى گرفتن بار از امير، پيش آمد. ولى سلمان ، قبول نكرد و گفت : بايد بار را تا مقصد برسانم !… (45)
نظر كردن به درويشان ، بزرگى كم نگرداند
سليمان با همه حشمت ، نظرها داشت با موران
روزى هم ، سلمان خادم خويش را در پى كارى فرستاد و در غياب او، كارهايش را خود انجام داد. وقتى علتش را از او پرسيدند، گفت : دوست ندارم دو كار بر يك نفر تحميل شود. (46)
همين برخوردها و اينگونه اخلاقيات سلمان بود كه او را محبوب دلها ساخته بود و سلمان بر قلوب ، حكومت مى كرد، نه بر جمجمه ها!
از همين رو، در هنگام بيمارى سلمان هم ، كه به وفاتش انجاميد، مردم بشدت ناراحت و افسرده بودند و دسته دسته به عيادتش مى رفتند و از صميم قلب ، براى بهبوديش دعا مى كردند.
ولى … سلمان ، دل به دلدار ديگرى داده بود و عشق برترى در قلبش بود. از اين رو دنيا و حكومت ، برايش جاذبه نداشت و نتوانست از مسير خدا، ذره اى و لحظه اى جدايش كند.
وقتى از سلمان پرسيدند:
چه چيز باعث نفرت تو از رياست گرديد؟
پاسخ داد:
شيرينى دوران شيرخوارگى و تلخى جدا گشتن از آن .
يعنى وقتى رياست هم ، در نهايت ، فانى است و ناپايدار، پس نمى توان به امر گذرا و ناپايدار دل بست . آنكه به رياست دل مى بندد، همانند طفلى كه از شير جدايش مى كنند، براى از دست دادن رياست هم احساس تلخى مى كند.
بايد دل به چيزى بست كه پايدار باشد…

نام كتاب : سلمان و بلال

نام مؤ لف : جواد محدثى

صفحات: 1· 2· 3· · 5


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم