10
مهر

اثر ايمان در كودك

اثر ايمان در كودك
هنگامى كه حضرت يوسف را در بازار مصر در معرض فروش قرار دادند, مردى با ديدن چهره پاك و مـعـصـومـانـه آن حـضرت متاثر شدو رو به مردمى كه براى خريد و فروش برده جمع شده بودند گفت :به اين كودك غريب و بى گناه رحم كنيد و با او مهربان باشيد.
حـضـرت يوسف كه با وجود سن كم , از ايمان و اعتماد به نفس كاملى برخوردار بود, به آن مرد رو كرد و گفت : آن كس كه خدا را دارد,گرفتار غربت و تنهايى نمى شود.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذر افشان


free b2evolution skin
10
مهر

درخواست فرزند از خداوند

درخواست فرزند از خداوند
حـارث نضرى روايت مى كند كه به امام صادق (ع ) عرض كردم :يااباعبداللّه , من از خاندانى هستم كه انقراض پيدا كرده اند, به طورى كه كسى از ما باقى نمانده است و من نيز داراى فرزندى نيستم .
امام صادق (ع ) پس از شنيدن سخنان حارث فرمود: از خدادرخواست فرزند كن و در دعايت بگو: خدايا به من فرزندى ببخش ومرا در اين دنيا تنها نگذار, چرا كه تو بهترين وارث هستى .
حارث مى گويد: دستور امام صادق (ع ) را عمل كردم و از خدادرخواست فرزند نمودم .
خداوند نيز درخواست مرا اجابت فرمود ومن صاحب فرزند شدم .

بيان : در احاديث داريم كه شما مؤمنين هر چيزى را, ولو كوچك باشد, از خداوند بخواهيد, هر چند كه خداوند بدون درخواست دعانيز از باب قدرت و لطف حاجت ها را برآورده مى كند.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

كودكى , رمز بزرگى حاتم طايى

كودكى , رمز بزرگى حاتم طايى
وقـتـى كه حاتم طايى از دنيا رفت , برادرش خواست جاى او رابگيرد.
حاتم مكانى ساخته بود كه هفتاد در داشت .
هر كس از هر درى كه مى خواست وارد مى شد و از او چيزى طلب مى كرد و حاتم بـه اوعـطـامى كرد.
برادرش خواست در آن مكان بنشيند و حاتم بخشى كند.
مادرش گفت : تو نمى توانى جاى برادرت را بگيرى , بيهوده خود رابه زحمت مينداز.
برادر حاتم توجه نكرد.
مادرش براى اثبات حرفش ,لباس كهنه اى پوشيد و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چيزى خواست .
وقتى گـرفـت از در ديـگـرى رجوع كرد و باز چيزى خواست .
برادر حاتم با اكراه به او چيزى داد.
چون مادرش اين بار از در سوم بازآمد و چيزى طلب كرد, برادر حاتم با عصبانيت و فرياد گفت :تودوبار گرفتى و باز هم مى خواهى ؟! عجب گداى پررويى هستى ! مـادرش چـهـره خـود را آشكار كرد و گفت : نگفتم تو لايق اين كارنيستى .
يك روز هفتاد بار از بـرادرت به همين شكل چيزى خواستم .
اوهيچ بار مرا رد نكرد.
من فرق تو را با او وقتى دانستم كه شيرمى خوردى .
تو يكاز يك سينه شير ميخوردي و دست ديگر را روى سينه ديگر مى گذاشتى تـا ديـگـرى از آن نـخـورد, امـا او بـا ديـدن طـفـلـى ديـگـر, سينه را رها مى كرد و در اختيار او مى گذاشت .

صد حكايت تربيتي مرتضي بذرافشان


free b2evolution skin
10
مهر

نام زيبا براى كودك

نام زيبا براى كودك
عـمـر دخـترى داشت كه نامش عاصيه بود.
عاصيه يعنى گناه كار.
رسول اكرم (ص ) آن اسم را تغيير داد و او را جميله يعنى زيباناميد.
زيـنب دختر ام سلمه , بره نام داشت .
بره يعنى نيكوكار.
از اين كلمه خودستايى و خودپسندى اسـتـشـمام مى شد و كسانى درباره آن زن مى گفتند كه با اين اسم مى خواهد ادعاى پاكى نمايد.
بـراى ايـن كه موردتحقير و بى احترامى مردم واقع نشود, رسول اكرم (ص ) اسم او رابه زينب تغيير دادند.
احمدبن ميثم از على بن موسى الرضا(ع ) سؤال كرد: چرا اعراب فرزندان خود را به نام هاى سگ و يوزپلنگ و نظاير آنها نامگذارى مى كردند؟ حـضـرت در جـواب فـرمـود: عرب ها, مردان جنگ و نبرد بودند.
اين اسم ها را روى فرزندان خود مى گذاردند تا وقت صدا زدن , دردل دشمن ايجاد هول و هراس نمايند.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذر افشان


free b2evolution skin
10
مهر

پدرى مهربان

پدرى مهربان
در دوران كوتاه حكومت سراسر عدل حضرت على (ع ) مقدارى عسل به بيت المال مسلمين آوردند.
پـدر يـتـيمان دستور داد كودكان بى سرپرست را از گوشه و كنار حاضر كنند.
اين خبر به گوش اطفال بى كس رسيد.
آنها از خوشحالى گويى بال درآوردند و به سوى پدرمهربان خود شتافتند.
حـضـرت مـوقـعى كه عسل را بين كودكان تقسيم مى فرمود, با دست خود آن را به دهان يتيمان مـى گذاشت .
اطرافيان وقتى اين عمل حضرت را مشاهده كردند, از اين كه امام و خليفه مسلمين چنين باكودكان برخورد مى كرد تعجب نمودند.
يكى گفت : اين عمل درشان شما نيست .
حـضرت فرمود: امام پدر يتيمان است .
عسل به دهان يتيمان مى گذارم و به جاى پدران از دست رفته شان , به آنها مهربانى مى كنم …
! آن روز, مردم از اين برخورد ملايم و پدرانه امام درس بزرگى گرفتند.

صد حكايت تربيتي مرتضي بذر افشان


free b2evolution skin