حكايت46
اينك در اين جا به داستان زير از كتاب مثنوى مولانا در مورد خشنودى نوح عليهالسلام به رضاى الهى و شكر او توجه كنيد:
پس از مناجات نوح عليهالسلام با پروردگار، در مورد هلاكت پسرش كنعان، خداوند به نوح عليهالسلام چنين پاسخ داد:
تو اى نوح، عزيز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر كنعان نمىشكنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نيز غرق سازى و نابود كنى بنده تسليم توأم. خدايا! تسليم فرمانت هستم. هر لحظه بخواهى زندهام كن يا بميران، حكم و فرمانت جاى من است و من از اعماق جان خواسته تو را مىپذيرم و به آن خشنودم!
من در اين جهان جز جمال تو را نمىنگرم، و اگر هم چيزى را بنگرم از اين رو است كه چراغى فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفريدههاى تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت مىباشم، من به وجود عينى مصنوعات عشق نمىورزم، بلكه آنها را كه آيينه جمال تواند مشاهده مىكنم كه بين اين دو فرق بسيار ظريفى است كه تنها اهل شهود آن را درك مىكنند.
گفت: اى نوح! اَر تو خواهى جمله را حشر گردانم بر آرم از ثَرى
بهر كنعانى دل تو نشكنم ليكت از احوال او آگه كنم
گفت: نى نى راضيم كه تو مرا هم كنى غرقه اگر بايد تو را
هر زمانه غرق مىكن من خوشم حكم تو جان است و چون جان مىكُشم
ننگرم كس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توأم در شكر و صبر عاشق مصنوع كى باشم چون گبر
عاشق صُنع خدا با فر بود عاشق مصنوع او كافر بود
در ميان اين دو فرقى بس خفى است خود شناسد آن كه در رؤيت صفى است(109)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب