تلنگر41
گفت: بچه آوردن که به همین سادگی ها نیست. اصلاً تعداد بچه، مهم نیست. بهتر نیست آدم به جای چند بچه قد و نیم قد که ادب چندانی ندارند، یک بچه داشته باشد و آن را درست تربیت کند؟
گفتم: بله بهتر است. اما بهتر نیست به جای یک بچه با ادب، چند بچه با ادب داشته باشی؟ تربیت دو بچه شاید سخت تر باشد، اما بهتر نیست به جای بسنده کردن به یک بچه قدری بیشتر به خود زحمت بدهیم و در تربیت آن ها بیشتر بکوشیم؟ علاوه بر این، زمانی که صرف تربیت دو کودک می شود بیش از یک بچه نیست. چرا که بسیاری از کارها برای همه فرزندان به صورت مشترک انجام می شود و نیازی به وقت اضافه نیست.
گفت: درست. اما چند بچه هم دردسرهای خودش را دارد …
او گفت و من جواب دادم. همین طور ادامه داد تا اینکه فهمیدم علت عدم تمایلش به داشتن فرزند بیشتر چیز دیگریست؛ ترس از نداری و خرج زندگی. گمان می کرد که اگر بچه هایش بیشتر شوند، از پس هزینه هایشان بر نمی آید.
گفتم: حرف های حاشیه ای زیاد شنیدی. از اینکه توقعات در زندگی بی جهت بالا رفته و نباید به آن اعتنا کرد و به دلیل مد گرایی و ایجاد رفاه بیش از حد و … هزینه تراشید. همه درست و بجا. اما تو از کجا به روزی همین زندگی که داری مطمئنی؟ از کجا می دانی که فردا برای همین زن و تک فرزندت محتاج نمی شوی؟
گفت: خدا بزرگ است و روزی رسان!
گفتم: اگر بچه تو چند تا شود، خدا بزرگ نیست؟ اگر افراد خانواده تو بیشتر شوند، خدا روزی ات را قطع می کند؟ فکر نمی کنی کمی به خدا بی اعتماد شدی؟
ساکت شد و به فکر فرو رفت. تا به حال به ذهنش خطور هم نکرده بود که به خدا بدگمان شده است.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب