15
شهریور

به بركت گرد وغبار خاك كربلا روى تابوت مرد عاصى

به بركت گرد وغبار خاك كربلا روى تابوت مرد عاصى

از كتاب تحفة المجالس نقل شده است ، كه در بغداد مردى بود، كه بسيار گنهكار و اهل معصيت بود، ومال بسيارى داشت ، چون وقت مردنش ‍ رسيد، وصيت كرد: كه چون از دنيا رفتم ، جسد مرا به نجف اشرف ببريد، و در آنجا دفن كنيد شايد كه از بركت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حق تعالى از گناهكاران من درگذرد، و مرا به آن حضرت ببخشد اين را بگفت ، و جانش را تسليم كرد.
خويشان و اقرباى او به وصيت او عمل نموده ، و نعش او را برداشته و روانه نجف اشرف شدند، و خدمه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در همان شب خواب ديدند، كه آن حضرت در صحن حرم مطهرش ظاهر شد، و جميع خدمه خود را طلبيد و فرمود: كه فردا صبح فاسقى را در تابوت نهاده با اين نشان به اينجا خواهند مى آورند، مانع شويد، و نگذاريد، كه او را در اينجا دفن ، كنند كه گناه او از ريگ بيابان بيشتر است اين را گفته و ناپديد شد.
چون صبح شد جميع خدمه حاضر شده و خواب را به يكديگر تعريف كردند، همگى در جلوى دروازه به انتظار او نشستند بسيار طويل كشيد ولى كسى نيامد، برگشتند و متفكر ماندند، كه چرا اين واقعه به عمل نيامد، از قضا آن جماعتى كه تابوت همراه ايشان بود، در آن شب راه را گم كردند و گذرشان به صحراى كربلا افتاد.
چون روز شد راه نجف الاشرف را در پيش گرفتند، چون شب دوم شد خدمه آن حضرت را در خواب ديدند كه همه ايشان را طلبيده فرمود: چون صبح شد همه بيرون رويد تابوت را كه شب سابق شما را امر به منع آن كرده بودم ، با اعزاز و اكرام بياوريد و ساعتى در روضه من بگذاريد، بعد در بهترين جاى دفن كنيد خدام كه از شنيدن اين كلام تعجب نمودند، عرض ‍ كردند: اين چه سر است ، فرمود: كه شب گذشته آن جماعت راه را گم كرده و به صحراى كربلا افتادند و باد خاك كربلا را به تابوت آن مرد گنهكار انداخت ، و افشانده از بركت خاك كربلا به خاطر فرزندم حسين عليه السلام حق تعالى از جميع تقصيرات او در گذشته و او را عفو فرموده است پس ‍ خدمه جملگى بيدار شده و چون صبح شد همه از شهر بيرون رفتند، بعد از ساعتى آن تابوت را با اعزاز و اكرام تمام به روضه مباركه آن حضرت برده و در بهترين مكان دفن كردند، و صورت واقعه را به همراهان آن تابوت نقل كردند

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

اشك چشم عزاداران مرحم جراحات سيدالشهداء عليه السلام

اشك چشم عزاداران مرهم جراحات سيدالشهداء عليه السلام

مرويست كه شخصى به نام عبدالله مى گويد: در شب يازدهم محرم الحرام ، در خواب ديدم كه امام حسين عليه السلام در صحراى كربلا در ميان خاك و خون افتاده ، و يك هزار و نهصد و پنجاه زخم تير و نيزه و شمشير در بدن مبارك او ظاهر بود وسيلاب خون از زخمهاى بدن شريفش جارى بود.
چون آن حالت را در آن بزرگوار ديدم ، خوف عظيم بر دلم افتاد و از هول بيدار شدم ، و بسيار گريه نمودم ، و چون شب دوازدهم خوابيدم باز آن جناب را در خواب ديدم ليكن زخمهاى پيكر انورش صحيح و سالم شده بود پيش رفته عرض كردم :
پدر ومادرم فداى تو باد! يابن رسول الله ديشب شما را در خواب ديدم كه زخمهاى بسيارى بر شما وارد شده بود و امشب اثرى از آن زخمها نيست ، آن حضرت فرمود: بدان كه آب ديده گريه كنندگان مرحم جراحتهاى من مى باشد، اى عبدالله ! شب گذشته چون مرا در خواب ديدى و بر حال من گريستى !آب ديده تو مرحم زخمهاى من شد

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

خبر دادن امام حسين عليه السلام از خواب عربى و تعبير آن حضرت و اسلام آوردنعرب

خبر دادن امام حسين عليه السلام از خواب عربى و تعبير آن حضرت و اسلام آوردنعرب

در كتاب مفتاح الجنة مرويست كه روزى عربى داخل مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله شده و از خليفه آن حضرت سوال نمود، ابوبكر را نشان دادند، پيش آمد، و گفت : اى خليفه ، شب گذشته خواب عجيبى ديدم ، فراموش كرده ام ، مى خواهم كه خواب مرا با تعبيرش بيان كنى .
ابوبكر گفت : اى عرب خواب تو را مغيبات است ما از علم غيب بى بهره ايم او را نزد عمر فرستادند، مثل ابوبكر جواب داد او را پيش عثمان فرستادند، مانند اولى ، و دومى جواب شنيد، پس ابوذر (ره ) به او رسيد، بعد از درك مطلب گفت : اى عرب بيا برويم نزد وصى و خليفه بر حق جناب رسول صلى الله عليه و آله .
حضرت به او فرمود: اى عرب چه مطلب دارى ؟ عرض كرد: خوابى ديده ام كه از يادم فراموش شده است ، مى خواهم خوابم را با تعبيرش بيان فرمايى ، آن حضرت روى مبارك را به مظلوم كربلا كرده ، و فرمود: اى نور ديده ! خواب اين مرد را با تعبيرش بيان كن ، عرب تعجب كرد و عرض كرد:
اى مولى يك ساعت پيش از اين مرا نزد سه نفر از اصحاب پيغمبر كه ادعاى علم و خبردارى مى نمودند، بردند، هيچ يك نتوانستند جواب دهند، اكنون مرا به طفلى رجوع مى فرمائى حضرت فرمود:
اين فرزند پيغمبر است از هر چه كه مى خواهى سوال كن ! امام حسين عليه السلام فرمود: اى عرب در خواب ديدى كه در كنار شط فرات ايستاده اى چند ستاره درخشان از آسمان پيدا شد، و بعد يك ، به يك زمين كربلا افتاده پنهان شده و در همان جا غروب كردند، بعد از آن ديدى يك ماه درخشان مثل طشت پر از خون پيدا شد او نيز در آن جا غروب كرد.
عرض كرد، بلى !يابن رسول الله خوابم چنين است ، حالا تعبيرش را بفرما حضرت امير عليه السلام فرمود: اى عرب از تعبيرش در گذر! عرب اصرار و تاءكيد بسيار كرده و دست بردامان امام حسين عليه السلام زده التماس تعبير نمود آن جناب فرمود: اى عرب خوب ديده اى آن زمين ، محل دفن و قبر من است و آن ستاره ها جوانان من هستند، و آن ماه مانند طشت طلا پر از خون ، من هستم كه مرا كوفيان بى وفا مهمان خواسته و در همان كنار فرات مرا با جوانان و برادران و اصحابم با لب تشنه و شكم گرسنه و بدن مجروح شهيد خواهند كرد، آن عرب گريسته و مسلمان شد

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

نسوختن دست يك نفر از اهل جهنم به جهت اشك چشم باكيان سيدالشهداء عليه السلام

نسوختن دست يك نفر از اهل جهنم به جهت اشك چشم باكيان سيدالشهداء عليه السلام

در كتاب مفتاح الجنة روايت است كه در روز قيامت جبرئيل امين از درگاه رب العالمين استدعا مى نمايد، كه يا رب مى خواهم مرا اذن شفاعت مرحمت فرمايى ، كه يك نفر از امت خاتم الانبياء عليه السلام را شفاعت كنم .
حق تعالى مى فرمايد: اى جبرئيل در فلان مكان جهنم ، يك نفر گناهكار باقى مانده است او را به تو بخشيدم ، چون جبرئيل بيايد او را دريابد كه مثل زغال سوخته و سياه شده ، اما يك دست او نسوخته .
عرض مى كند الهى سبب چيست ؟
كه همه اعضاى اين عاصى سوخته وسياه شده مگر يك دستش كه اصلا نسوخته است ؟
خطاب مستطاب مى رسد كه يا جبرئيل آن شخص روزى به ماتم خانه پيغمبرم محمد المصطفى ، صلى الله عليه و آله حسين مظلوم مى گذشت ، و اشك يكى از عزاداران امام حسين عليه السلام بردست او چكيده به سبب احترام آن اشك حسينى او را با آتش نسوزانيديم

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

احوالات دفن زن زانيه و تاءثيرات تربت سيدالشهداء

احوالات دفن زن زانيه و تاءثيرات تربت سيدالشهداء

علامه حلى (اعلى الله مقامه ) در كتاب منتهى المطالب روايت كرده ، كه زنى زانيه بود، و خيانت آن زن در مرتبه اى بود كه اولاد خود را كه از زنا متولد مى نمود، با آتش مى سوزانيد!! تا كسى از اقرباى او به عملش مطلع نگردد، و هيچ كس از اقوام او به عمل قبيح او مطلع نبود، غير از مادرش و روزى خود را با اين عمل شنيع مى گذارنيدند، تا وقتى كه مرگ او را دريافت وقتى كه آن زن را دفن نمودند، زمين جسد او را قبول نكرد، و او را از خاك بيرون مى انداخت .
پس قبر ديگرى درست كرده ، و دفن نمودند، باز زمين او را قبول نكرد، و جسدش را بيرون انداخت ، دفعه سوم در جاى ديگر قبر كندند، همين كه دفن نمودند، قبر او را بيرون انداخت ، پس اقوام و اهل او متحير ماندند، و به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمدند احوالات او را عرض كردند، حضرت صادق عليه السلام متوجه مادر آن زن گشته فرمود:
كه عمل آن زن چه بوده مادرش عرض كرد: عمل دخترش بسيار بد بوده است ، حضرت فرمود: سب قبول نكردن زمين ، جسد اين زن را، اين است كه آن زن فرزندان خود را كه مخلوق خالق حكيم بودند، به عذاب خداوند قهار كه آتش است معذب نموده است ، چاره او اين است كه قدرى از تربت طاهره سيدالشهداء عليه السلام را با او دفن كنيد، چون اقوام آن زن چنان كردند، زمين او را قبول كرد.
اين روايت در اكثر استدلاليه فقه در باب دفن اموات نقل شده است

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم