انسان تنها
اگر توانم باشد که یک دل را از شکستن باز دارم
به بیهودگی زندگی نخواهم کرد
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم
یا دردی را تسکین بخشم
یا انسانی تنها را یاری کنم
که دیگر بار بسوی شادی باز گردد
به عبث زندگی نخواهم کرد
زندگي...
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی،
باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای …
“پس نیکی را بکار،
بالای هر زمینی…
و زیر هر آسمانی….
برای هر کسی… “
تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!!
که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند …
اثر زیبا باقی می ماند،
حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد
رسول خدا (ص) و جوان عابد
رسول خدا (ص) و جوان عابد
حضرت صادق (ع) فرمود: حضرت رسول ص پس از اینکه نماز صبح را ادا کرد متوجه شد جوانى لاغر اندام و زرد چهره در مسجد نشسته و سرش را بالا و پایین میبرد، رسول اکرم فرمود: اى حارث چه گونه شب را بروز آوردى؟ عرض کرد یا رسول اللَّه شب را بروز آوردم در حالى که یقین دارم.
رسول اکرم ص از سخنان او در شگفت شدند و فرمودند: هر یقینى حقیقتى دارد حقیقت یقین تو در چیست؟ عرض کرد: یا رسول اللَّه همان یقین مرا به غم و اندوه کشانیده و شبها خواب را از دیدگان من ربوده و عطش سوزانى مرا گرفته و دلم از دنیا و آنچه در آن است ترک گفته است.
اینک گویا بعرش خداوند مینگرم و میزان عدل خداوندى براى حساب اعمال بندگان نصب شده و مردم همگان در آن جا اجتماع کرده و من نیز در میان آنها میباشم، گویا مشاهده میکنم که اهل بهشت در آنجا متنعم هستند و در حالى که بر کرسیها تکیه زده اند به همدیگر تعارف میکنند.
اینک اهل دوزخ را مشاهده میکنم که در آن معذب مىباشند و فریاد بر میآورند و من هم اکنون صداى آتش دوزخ را میشنوم، در این هنگام رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: این بندهاى است که خداوند دل او را بنور ایمان روشن کرده و بعد فرمود: اى جوان با همین عقیده باقى باش.
جوان گفت یا رسول اللَّه دعا کن تا در رکابت فیض شهادت را دریابم. حضرت رسول (ص) در باره آن جوان دعا کردند و او در یکى از غزوات شرکت کرد و بعد از چند نفر به فیض شهادت نائل گردید.
مشکاة الأنوار