عشق را پرسيدم
عشق را پرسيدم
مفضل بن عمر گويد:
از امام صادق (عليه السلام) عشق را پرسيدم فرمود دلهائى كه از ياد خدا تهى شوند و خدا دوستى ديگرى را به آنها چشاند.
امالي شيخ صدوق
عشق را پرسيدم
مفضل بن عمر گويد:
از امام صادق (عليه السلام) عشق را پرسيدم فرمود دلهائى كه از ياد خدا تهى شوند و خدا دوستى ديگرى را به آنها چشاند.
امالي شيخ صدوق
ابليس هنگام مناجات موسى بن عمران
امام صادق (عليه السلام) ميفرمود:
ابليس هنگام مناجات موسى بن عمران گرد او آمد، فرشته اى گفت در اين حال كه با پروردگارش سرگرم مناجاتست چه ميخواهى ؟ گفت همان را كه از پدرش آدم درون بهشت خواستم و اميد داشتم ، در ضمن مناجات ، خدا باو گفت اى موسى من نماز نپذيرم جز از كسى كه براى بزرگواريم فروتنى كند و دلش ملازم ترس من باشد و روز خود را با ذكر من طى كند و شب با قصد پى گيرى گناه نخوابد و حق اولياء و دوستانم را بشناسد، موسى عرضكرد مقصود از دوستان و اوليائت ابراهيم و اسحق و يعقوب باشند؟ خداى عز و جل فرمود اى موسى آنان چنين هستند ولى مراد من آن است كه براى او آدم و حوا را آفريدم و براى او بهشت و دوزخ را آفريدم ، موسى عرضكرد پروردگارا او كيست ؟ فرمود محمد احمد كه نامش را از نامم باز گرفتم زيرا من محمودم ، موسى عرضكرد پروردگارا مرا از امت او گردان فرمود موسى تو از امت او باشى اگر او را بشناسى و مقام او و خاندانش را بدانى ، مثل او و مثل اهل بيتش در كسانى كه آفريدم چون فردوس است در بهشت كه برگش نخشكد و مزه اش نگردد هر كه آنها را و حق آنها را شناسد براى او در هنگام نادانى حلم مقرر كنم و در تاريكى نور، پيش از آنكه مرا بخواند اجابتش كنم و پيش از آنكه درخواست كند عطايش بخشم ، اى موسى چون ديدى درويشى بتو رو آورد بگو خوشا بر شعار خوبان و چون ديدى توانگرى رو كند بگو گناهى است كه كيفرش شتافته ، دنيا خانه كيفر است كه آدم را هنگام خطايش در آن كيفر دادم ، دنيا ملعونست مگر آنچه براى من باشد اى موسى بندگان خوب من در آن بى رغبتند، باندازه اى كه مرا بدانند و خلق ديگر من باندازه نادانى خود در آن رغبت دارند كسى آن را بزرگ نداند و چشمش بدان روشن شود و هر كه خوارش شمارد از آن بهره برد.
سپس امام صادق (ع) فرمود اگر توانيد كه ناشناس بمانيد همان كنيد بر تو زيانى ندارد كه مردم تو را نشناسند و بر تو زيانى ندارد كه مردم تو را نكوهش كنند در صورتى كه نزد خدا ستوده باشى على (ع) ميفرمود دنيا خيرى ندارد مگر براى يكى از دو كس آنكه هر روز بر احسان خود بيفزايد و آنكه با توبه گناهان خود را جبران كند و از كجا ميتواند توبه كند بخدا اگر سجده كند تا گردنش قطع شود خدا از او نپذيرد جز بولايت ما خاندان .
امالي شيخ صدوق
ره صد ساله
دعای جوانی به دام افتاده كه: « خدايا مرا برای خودت تربيت كن » در آن فضای هيجان انگيز مستجاب شد، و جهشی در زندگی معنوی اين جوان سعادتمند پديد آورد، كه انسانهای ظاهربين و سطحینگر قادر به درك آن نيستند. رجبعلی با اين جهش، ره صد ساله را يك شبه طی كرد و شد:
« شيخ رجبعلی خياط ».
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
باز شدن چشم و گوش قلب، نخستين گام از تربيت الهی
در نخستين گام از تربيت الهی، چشم و گوش قلبی اين جوان باز شد و اينك در باطن جهان، و در ملكوت عالم چيزهايی میبيند كه ديگران نمیبينند و آواهايی میشنود كه ديگران نمیشنوند، اين تجربه باطنی، موجب شد كه شيخ اعتقاد پيدا كند كه: « اخلاص » موجب باز شدن چشم و گوش « دل » است، و به شاگردانش تأكيد میكرد:
« اگر كسی برای خدا كار كند چشم و گوش قلب او باز میشود. »
برای نمونه حدیثی از رسول خدا (ص) روایت شده که ایشان میفرمايند:
« ما من عبد إلا و في وجهه عينان يبصر بهما أمر الدنيا، و عينان في قلبه يبصر بهما أمر الآخره، فإذا أراد الله بعبد خيرا فتح عينيه اللتين في قلبه، فأبصر بهما ما وعده بالغيب، فآمن بالغيب علي الغيب؛
هيچ بندهای نيست جز اين كه دوچشم در صورت اوست كه با آن ها امور دنيا را می بيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده میكند، هرگاه خداوند خوبی بندهای را بخواهد، دو چشم دل او را میگشايد كه به وسيله آنها وعدههای غيبی او را میبيند و با ديدههای غيبی به غيب، ايمان میآورد. »
كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط
تحول معنوی
شبيه داستان حضرت یوسف
جناب شيخ در ديداری كه با حضرت آيت الله سيد محمدهادی ميلانی داشته تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است كه:
« در ايام جوانی ( حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زيبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: « رجبعلی! خدا میتواند تو را خيلی امتحان كند، بيا يك بار تو خدا را امتحان كن! و از اين حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر كن. سپس به خداوند عرضه داشتم:
« خدايا! من اين گناه را برای تو ترك میكنم، تو هم مرا برای خودت تربيت كن.»»
آنگاه دليرانه، همچون يوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میكند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگريزد. اين كف نفس و پرهيز از گناه، موجب بصيرت و بينايی او میگردد. ديده برزخی او باز میشود و آن چه را كه ديگران نمیديدند و نمی شنيدند، میبيند و میشنود. به طوری كه چون از خانه خود بيرون میآيد، بعضی از افراد را بهصورت واقعی خود میبيند و برخی اسرار برای او كشف میشود.
از جناب شيخ نقل شدهاست كه فرمود:
« روزی از چهارراه «مولوی» و از مسير خيابان «سيروس» به چهار راه «گلوبندك» رفتم و برگشتم، فقط يك چهره آدم ديدم! »
مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشارتی می کرد و می فرمود:
« من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن. »
كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط
سيره
اساتید و شاگردان
مقامات و كمالات معنوی جناب شيخ برای هر كس كه او را از نزديك میشناخت، يا پای صحبت آشنايان او نشسته بود، نيازی به توضيح ندارد.
اصلیترين سؤال در زندگی اين شخصيت بزرگ معنوی آن است كه: او چگونه به اين جايگاه والای انسانی دست يافت؟ و چگونه كسی كه از معلومات رسمی حوزه و دانشگاه بی بهره بود، به جايی رسيد كه نه تنها مردم كوچه و بازار، بلكه تحصيلكردگان حوزه و دانشگاه از بركات هدايتش بهره میبردند؟ و در يك جمله: راز جهش و موفقيت جناب شيخ چه بود؟ او در مكتب كدام استاد پرورش يافت، و مربی معنوی او كه بود؟
جناب شيخ، هر چند از دانستنیهای رسمی حوزه و دانشگاه بیبهره بود، ولی محضر برخی بزرگان علم و معرفت و معنويت را درك كرده بود. كسانی همچون مرحوم آيت الله محمدعلی شاه آبادی، استاد حضرت امام خمينی (ره)، مرحوم آيت الله ميرزا محمدتقی بافقی و مرحوم آيت الله ميرزا جمال اصفهانی سمت استادی وی را داشتند. همچنين جناب شيخ از درسهای دو عالم بزرگوار: آقا سيدعلی مفسر و سيدعلی غروی- مفسر و امام جماعت مسجدی در محله سلسبيل تهران- استفاده میكرد.
ايشان، در نتيجه همين تحصيلات غيررسمی، با قرآن كريم و احاديث اسلامی كاملاً آشنا شده بود و در مجالسی كه بر پا میداشت، قرآن و احاديث وادعيه را ترجمه و تفسير میكرد و معانی لطيفی از آنها ارائه مینمود، كه ديگران كمتر بدان توجه میكردند.
بنابراين آشنايی جناب شيخ با معارف اسلام، مرهون بهرهگيری از محضر اين بزرگان و امثال آنان بودهاست، ليكن مبدأ جهش و تحول معنوی او را بايد در جای ديگری جستجو كرد، كه آن نقطه عطفی در زندگی پرماجرای شيخ است، و اگر شيخ فرموده:
« من استاد نداشتم»
اشاره به اين نقطه است.
يكی از ارادتمندان جناب شيخ نقل میكند كه: ايشان میفرمود:
« من استاد نداشتم، ولی در جلسات مرحوم شيخ محمدتقی بافقی كه شبها در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم (ع) برگزار میشد و ايشان سخنرانی میكرد شركت میكردم، او اهل باطن بود. يك شب نگاهی به مجلس كرد و خطاب به من فرمود: تو به جايی میرسی. »
شیخ شاگردان زیادی داشت، که آنها عبارت بودند از تحصیلکردکان دانشگاه و افراد تاجر و کاسب و افراد دیگر، که اسامی تعدادی از آنان به شرح زیر است:
مرحوم دکتر عبدالعلی گویا ( دکترای فیزیک هسته ای از فرانسه )،
جناب دکترعلی مدرسی ( دکترای فیزیک )،
جناب آقای دکتر حمید فرزام ( دکترای ادبیات فارسی )،
جناب مرحوم دکتر ابوالحسن شیخ ( پدرشیمی ایران )،
دکترهوشنگ ثباتی،
دکتر حاج حسن فرشچی ( مشهور به توکلی- دندانپزشک )،
دکتر میر مطهری،
مهندس فروغی زاده،
دکتر خوانساری،
دکتر محمد محققی،
مرحوم شيخ عبدالكريم حامد،
جناب آقای صنوبری،
جناب آقای شایسته،
جناب آقای حاج مهدی ابوالحسنی،
جناب آقای رستمیان،
جناب آقای پاچناری
وجناب سید حسن میرمالک…..
كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط