تو سير و همسايه گرسنه؟!
تو سير و همسايه گرسنه؟!
يكی از شاگردان شيخ می گويد: از ايشان شنيدم كه فرمود:
« شبی در عالم رؤيا ديدم مجرم شناخته شدم و مأمورانی آمدند تا مرا به زندان ببرند، صبح آن روز ناراحت بودم كه سبب اين رؤيا چيست؟ با عنايت خداوند متعال متوجه شدم كه موضوع رؤيا به همسايه ام ارتباط دارد. از خانواده خواستم كه جستجو كنند و خبری بياورند. همسايه ام شغلش بنايی بود، معلوم شد كه چند روز كار پيدا نكرده و شب گذشته او و همسرش گرسنه خوابيده اند؛ به من فرمودند: وای برتو! تو شب سير باشی و همسايه ات گرسنه؟! در آن هنگام من سه عباسی پول نقد ذخيره داشتم! فوراً از بقال سر محل، يك عباسی قرض كردم و با عذرخواهی به همسايه دادم و تقاضا كردم هر وقت بيكار بودی و پول نداشتی مرا مطلع كن. »
كيمياي محبت شيخ رجبعلي خياط