انتظار سرخ
انتظار سرخ
حرف اول از نوع دیگری است . از نوع حرف هایی که به نقطه ای از تاریخ می پیوند و تاریخ چه بی انتهاست در غروب پر طلوع یک روز .
روزی که انتظار چه غریب معنی یافت . انتظار در غربت پوچستانی از مردمان تنگ دل تا ابد منتظر تعیبر شدن از پا نشست .
حرف از یک لحظه نیست از یک عمر بصیرت بی نفس شده در هیاهوی دنیای عده ای دنیاپرست است .
حرف از انتظار از جنس کوچه های تنگ کوفه است ، انتظاری که مسلم را در آغوش خود به دام کشید .
انتظاری که نه در دل ها که بر زبان ها می نشیند و شمشیر می شود ، در غروب بصیرت ها .
راستی می دانی حسین(عليه السلام) ارباب خوبِ خوب ما به دست کسانی سر به نی شد که ادعای انتظار او را داشتند !!!
آیا توانسته ای معنای انتظار را درک کنی ، انتظاری که فضیلتش بالاتر از پاداش هزار شهید از شهدای بدر و احد ، انتظاری که افضل اعمال است … انتظاری که انگار در خیمه حضرت مهدی(عجل الله تعالي) بوده ای ..یا اینکه در خدمت ایشان شمشیر زده باشی ..حتی انگار کنار رسول خدا جهاد کرده باشی..
ای دل هشدار که مبادا انتظارت تو را روسیاه کند در محضر حضرت عشق که رسم انتظار با نشستن و گریستن نمی سازد .
منتظر که باشی خون هزار بار در رگهایت جانی تازه می گیرد که او نیز منتظر جوششی دوباره است .
منتظر که باشی پرونده اعمالت پُر از ارادت به اوست …
امیدم به دعایی است از جنس عاشورا به امید جرعه ای بصیرت : اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِاَمْرِکَ صلوات الله علیه و علی ابائه الطاهرین..
منتظر که باشی هر صبح نه با روشنی آفتاب که با جرعه ای از عشق در دل بیدار می شوی که موعد قرار رسیده است . خورشید به بدرقه ی چشم های بارانی تو می آید که خوانده ای : اَللّـهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْمی هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَیّامی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقی..
منتظر که باشی تمام ثانیه های زندگیت پر از چشم هایی می شود که عمری پا در رکاب دل انداخته اند تا مهیا شوند با فرازی از آیه عشق که : اَللّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذّابّینَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلینَ لاَِوامِرِهِ وَ الُْمحامینَ عَنْهُ ، وَ السّابِقینَ اِلى اِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ…
منتظر که باشی حتی مرگ هم برایت سد نخواهد بود که بلندای هیچ دیواری ایستادن در برابر عشق بازی عشاق را تاب نمی آورد که از ازل بر قاب دلت حک کرده ای : فَاَخْرِجْنی مِنْ قَبْری ، مُؤْتَزِراً كَفَنى ، شاهِراً سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی..
و چشم هایت چه جوان می شوند در حضور آیینه های نگاهش که سپیدیشان را به دیدار یوسف حسنش مژده می دهی آنگاه که می خوانی : اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَ اكْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ..
و اکنون تو با کوله باری از انتظار به فراز آخر می رسی که فراز آخر همان وعده حق خداست که تو با تمام وجودت آن را فریاد می زنی .. انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا برحمتك یا الرحمن الراحمین..
گوارای وجودت عطر ناب حضورش آن دم که از کعبه ندا دهد :
الا یا اهل العالم انا المهدی قائم آل محمد ..
ان شاء الله..