اگر امام حسن مجتبی علیه السلام قیام میکرد
اگر به واقع امام قیام میکرد چه اتفاقی ممکن بود بیفتد و این حدس تا چه حد قابل اطمینان است؟
او حادثه صلح را پذیرفت تا به هدفهائی بس عزیز و گرامیتر از همه دنیا و حتی جان خود جامه تحقق بپوشاند و مصلحت امت اسلام و مسلمین را مرعی و مورد نظر دارد. او صلح را پذیرفت تا نماز اقامه شود و حج پای برجا بماند. از شرف و مردانگی در دنیای اسلام خبری باشد.
امام حسن علیه السلام نخستین امام امت اسلام است که برای هدایت خلق و نابودی باطل سیاست روشنی را در پیش گرفت که در آن روزگار، به خاطر غلبه جو و شرایط در پردهای از ابهام بود. مردم در آن روزگار نمیتوانستند دریابند که امام چه خدمت بزرگی برای آنها انجام داده است.
بررسیهای امروز نشان میدهند پیکار با دشمن در آن شرایط نابسامان، برای یک زمامدار دور اندیش خطای آشکار بود. زیرا در آن صورت سوسوی اسلام از میان میرفت و زحمات رسول خدا صلی الله علیه و آله، شهدای راستین اسلام و مخصوصا پدر مجاهدش نابود میشد.
علل عدم قیام
او زمامداری مجرب و سازنده و پیشوائی دور اندیش و روشن بین بود، با برنامهریزی اندیشیده به پیش میرفت و اینکه به قیام نپرداخت به دلایلی بود که اهم آنها عبارتند از:
1- آشکار نبودن سالوس معاویه: اینکه او قیام نکرد یک دلیلش این بود که هنوز چهره سالوس و ریای بنیامیه و در رأس آن معاویه شناخته شده و آشکار نبود. برای مردم شام و حتی برای مردم کوفه او را کاتب وحی، خال المؤمنین، داهیهای نابغه میدانستند. در نتیجه قیام در برابر فردی صالح و حداکثر قیام در برابر صحابی پیامبر بود و این نمیتوانست دست و دل یاران را برای درگیری با او به کار اندازد.
افکار عمومی هنوز دریافت درستی از انحراف معاویه را نداشت و هنوز داوری اندیشیدهای درباره معاویه و امام نداشتند و شما میبینید که چه زود یاران نزدیک و حتی کسان و خویشان او از او گسستند و به معاویه پیوستند و این زمان و فرصت مناسبی میطلبید تا حقایق آشکار شود و پردهها فروافتند.
2- آینده نگری امام: او فردی دوراندیش بود و تنها امروز را نه که فردا را هم مینگریست. او حوادث حال و آینده را نیکو در نظر مجسم کرد. دید اگر در این درگیری کارش به پیروزی کشد یک مسأله است و اگر به شکست انجامد مسألهای دیگر.
صلح امام به گونهای بود که در آن روزگار یک ضرورت اجتناب ناپذیر و حتی یک واجب به حساب میآمد. و عقلا و شرعا راهی بهتر از آن قابل ارائه نبود. در صورت قیام یکی از دو صورت پدید میآمد: پیروزی یا شکست.
بر فرض که امروز پیروز شود، داستان فردا، فریاد مظلومانه برآوردنها، دادخواستها، و بلواهای ناشی از قتلها و کشتارها را چه کند اگر پیروزی بدست میآمد پیروزی گوارائی نبود که در آن صورت پیراهنهای عثمان دیگری بر سر نی برافراشته میشد و فریاد وا مظلوماه برمیخاست و نواهائی بلند میشد که در سایه آن بنیامیه قداستی مییافتند و نام و برنامه زشت و کثیفشان، و پایه گذاریهای غلط و آلوده آنان هم چنان به عنوان یک سنت برجای میماند.
و در فرض شکست اگر هم شکست بخورد تکلیف کاملا آشکار است، اگر امام قیام میکرد و با معاویه میجنگید و در این جنگ شکست میخورد (که این شکست از نظر ما نه محتمل بلکه قطعی بود) چه عواقبی پدید میآمد؟ دورنمای واقعه نشان میدهد که وقوع این جریانات به نظر ممکن و حتی حتمی مینمود.
1- استقرار معاویه: در آن صورت معاویه استقرار مییافت و میتوانست از موضع قدرت با مردم برخورد کند. و تکلیف مردم و امت اسلامی به گونهای دیگر میشد. آن روز که در سایه پیمان صلح تحت ضابطه تعهد در آمده بود چنان کرد که دیدیم و قتل و دمار او را یافتهایم وای به حال روزی که او از موضع توانمندی و سلطه بدست آمده از جنگ پیروزی مییافت که در چنان وضعی خطر دو صد چندان میبود.
2- دستگیری حسن علیهالسلام: و شما کینه خاندان بنیامیه را به خاندان علی علیهالسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله میشناسید. معاویه کسی بود که حتی پس از مرگ علی علیهالسلام هم از سب و لعن او خودداری نمیکرد و مدعی بود که کار ما جز با این راست و استوار نمیشود. او ناراحت از این بود چرا نام پیامبر صلی الله علیه و آله در اذان گفته میشود.
حال از موضع قهر و غلبه حسن علیه السلام را در اختیار بگیرد، اقل مجازات او اهانت، اسارت، تحقیر، و شاید هم قتل بود. ممکن است این دعاوی برای عدهای غیرقابل باور باشد ولی شما نمونه آن را در شهادت حسین علیهالسلام و اسارت خاندانش به دست پسر او میبینید که حتی سر بریده او را بر روی نیزه کرد و بر لبان آن سر بریده چوب زد. و مگر همین معاویه نبود که با حسن علیهالسلام صلح کرده و عهد و پیمان بسته راه نیرنگ در پیش گرفت و او را مسموم کرده بود؟
3- نابودی شیعیان: معاویه پس از پیروزی برای یک دست کردن سربازان و لشکریانش ، روزگار شیعیان را سیاه میکرد و نمیگذاشت احدی از آنان زنده بمانند. او با همه تعهدهای غلاظ و شدادش و با همه سوگندها و عرض اخلاصها دیدید که با یاران مخلص علی علیهالسلام چه کرد؟
او حتی از پیران فرتوت 80 ساله هم نگذشت و آنها را به جرم شیعه بودن به دار کشید، دست و پا برید، زبان از کام درآورد، زنده به گور کرد، نام آنها از دفتر بیت المال حذف کرد و… و زیاد بن ابیه و بسر بن ارطاة در این راه چه جنایات هولناکی مرتکب شدند. وای بر آن روزی که معاویه از راه جنگ پیروزی بدست میآورد که در آن صورت خطر دو صد چندان بودند.
4- نابودی مکتب شیعه: از اهداف مهم صلح حفظ مکتب تشیع بود زیرا معاویه را با علی علیهالسلام و حزبش دشمنی غیر قابل وصفی بود. او میدانست که مکتب شیعه مکتب مخالفت و مقاومت در برابر هر عاصی گردنکشی است که در برابر خدا سر برافرازد و تنها معترضان به او همین گروه بودند.
حال اگر او در جنگ غلبهای مییافت بدون شک این مکتب معارض را ریشه کن میکرد. و شما جلوه مواضعش را با شیعیان میبینید که معاویه کاری کرده بود که بسیاری از طرفداران علی علیهالسلام این که خود را شیعه معرفی کنند ابا داشتند.
5- نابودی اسلام: برای معاویه مسألهای نبود که اسلام را از میان بردارد و حکومت و سلطنتی همانند آنچه که در دیگر نقاط جهان وجود داشته است پایه نهد و خود گفته بود که ما به این راضی شدیم که پادشاه و ملکی باشیم!!
آری، صف آرائی در برابر معاویه به نابودی اسلام منجر میشد که معاویه از این کار ابائی نداشت و حتی پس از صلح برای حفظ موقعیت خود صد هزار دینار به دولت روم شرقی داده بود که به او حمله نکند (نه برای اینکه به اسلام لطمهای وارد آورد)
6- اقدامات دیگر: از اقدامات محتمل دیگر در این زمینه:
- به هدر رفتن حق شیعیانی بود که در فقر و بدبختی اقتصادی زندگی میگذراندند.
- مهمل گذاشته شدن حق خاندان شهدای جمل و صفین بود.
- انتقال نسب پیامبر (ص) به بنیامیه بود و حتی نام و نشانی از او باقی نمیماند.
- تسلیم کردن امام مجتبی علیهالسلام بدون قید و شرط به معاویه بود که امام به آن اذعان داشت
- برانگیختن تبلیغات سوء علیه خود بود که معاویه میگفت درخواست صلح کردم او نپذیرفت و او بود که جنگ را بر من تحمیل کرد و خون خود را ضایع نمود.
- احتمالا استفاده دولت روم از این فرصت و ورود به مرزهای کشور اسلامی بود.دمار از روزگار شیعیان برمیآمد که جلوهای و شعاعی از آن را در پیروزی ناشی از صلح معاویه دیدهایم. آری، اگر کسی حوادث آن زمان را با تأکید بر آینده مورد داوری قرار دهد خواهد دید که راه او بهترین راه و طریق ممکن در تضمین حفظ و پاسداری از اسلام بوده است. فداکاری به معنای جان باختن امری کاملا بیاثر و در خور فراموشی بود. و شما دیدید که مردم پدر او علی علیه السلام را چگونه فراموش کردند و چه زود از یاد بردند.
3- جلوگیری از پامال شدن خونها: اگر امام قیام میکرد و در این راه به همراه یاران کشته میشد و خون میداد. خونها به سادگی پایمال میشدند. زیرا معاویه با توطئهها و تزویرها و تبلیغها جوی از قداست و خیر اندیشی برای خود دست و پا کرده بود که هر که علیه آن میایستاد به زودی محکوم به زوال بود.
مردم حق داشتند علیه او اعتراض کنند که چرا درخواست خیرخواهانه صلح معاویه را نپذیرفته است که اینک به چنان وضعی دچار شود. البته قتل او و یارانش آه و افسوس داشت، ولی آه و افسوسی توأم با ترحم و دلسوزی و در نهایت فراموش کردن قضیه.
هنوز چهره معاویه برملا نشده بود تا مردم دریابند او حکومت خواهی را چرا در قالب صلح خواهی مطرح میکند. واقعا مردم باورشان شده بود که او از راه صفا و صمیمیت و برای نفع اسلام دم از صلح میزند و حسن بن علی علیهالسلام صرفا به خاطر لجبازیها و قدرت طلبیها مبارزه میکند. در چنین صورتی کشته شدن را حق حسن علیهالسلام و یاران او میدانستند.
منبع:
در مکتب کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
علی قائمی