شهادت امام محمد باقر علیه السلام
امام محمّد باقر علیه السلام پس از 18 سال، رهبری و ارشاد خلق، در حالی که از عمر مبارکش 57 بهار گذشته بود با قلبی آکنده از رضایت و خشنودی دعوت حق را لبیک گفت و چشم از جهان فرو بست. در نخستین روز از ماه رجب سال 114 هجری، خاندانش گرد بستر او جمع آمده بودند. زهری که از طریق زینی که بر آن می نشست در بدن وی نفوذ کرده بود، هر لحظه بیشتر و بیشتر تأثیر خود را آشکار می ساخت در این حال آن حضرت، به فرزند و وصی برومندش امام صادق علیه السلام نگریست و بدو فرمود: «شنیدم علی بن الحسین مرا از پس دیوار صدا می زند و می گوید: محمّد! بیا، بشتاب و گفت: فرزندم! این شبی است که بدان وعده داده شده، ظرفی که در آن وضو می گرفت نزدیکش بود، پس فرمود: بریزش بریزش. برخی گمان بردند که او از خمس می گوید. پس فرمود: فرزندم بریزش. چون آن را ریختیم نا گهان دیدیم که در آن موشی است». امام باقر به فرزندش امام جعفر بن محمّد وصیّت کرد که او را در سه جامه کفن کند. یکی جامه نوی که در روزهای جمعه با آن نماز می خواند، و دوّم جامه ای دیگر و سوّم یک پیراهن.
او همچنین وصیّت کرد که قبر را برای او بشکافند و افزود: اگر به شما گفته شود که برای رسول خدا لحد گذاشتند، بدانید که راست می گویند. آن حضرت وصیّت کرد که قبرش را به اندازه چهار انگشت بالاتر از سطح زمین آورند و بر آن آب بپاشید و از اموالش به قدری وقف کنند که زنان نوحه گر بیست سال در منی نوحه گری کنند. چون آن حضرت درگذشت، مدینه منوره یکپارچه غرق در شیون و ماتم شد. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «مردی چندین مایل از مدینه دور بود. او در خواب دید که به او گفته می شود. برو و بر ابو جعفر [امام باقر] نماز بگزار که فرشتگان غسلش داده اند. آن مرد به مدینه آمد و دید که ابو جعفر از دنیا رفته است».
پس از آنکه آن حضرت را شستشو دادند و کفن کردند، وی را به قبرستان بقیع آورده در کنار آرامگاه پدرش، امام زین العابدین علیه السلام، و نیز در جوار قبر عموی پدرش، امام حسن مجتبی علیه السلام، به خاک سپردند. درود خدا بر او باد روزی که به دنیا آمد و روزی که مسموم از دنیا رفت و آن روز که زنده برانگیخته خواهد شد. سخنان تابناک و اندرزهای حکیمانه کتابهای معارف سرشار از سخنان تابناک آن حضرت است. زیرا او شکافنده دانش، در خاندان رسالت بود. ولی ما در اینجا تنها به ذکر پرتوهایی از این انوار تابناک پسنده می کنیم باشد که خداوند دلهای ما را بدانها روشنایی بخشد
و حقیقت جانهایمان را به ما نشان دهد و ما را به راه راست و استوار خود، رهنمون شود. اینک با هم اندرزهای حکیمانه امام باقر علیه السلام به یکی از اصحابش به نام جابر بن یزید جعفی را از نظر می گذرانیم: «تو را به پنج چیز سفارش می کنم: اگر مورد ستم واقع شدی تو ستم مکن، اگر به تو خیانت شود تو خیانت مکن، اگر به تو دروغ گویند تو دروغ مگو، اگر تو راستودند شاد مشو و اگر نکوهشت کردند بی تابی مکن و در باره آنچه در خصوص تو می گویند بیندیش اگر آنچه در باره ات می گویند در خودت دیدی بدان که سقوط تو از چشم بینای خداوند عز و جل در هنگامی که برای کار درستی خشم کردی مصیبتی بزرگتر است برایت از این که بیم داری از چشم مردم بیفتی و اگر بر خلاف واقع گفته اند این خود ثوابی است که بی رنج آن را به دست آورده ای. بدان که تو دوست و یار ما محسوب نخواهی شد تا چنان شوی که اگر تمام همشهریانت گرد آیند و یکزبان گویند که تو مرد بدی هستی مایه اندوه تو نگردد و اگر همه گویند تو مرد نیکی هستی موجبات شادی تو فراهم نشود، امّا همواره خودت را به قرآن عرضه کن که اگر به راه قرآن می روی وآنچه را که او نخواسته تو نیز نمی خواهی و آنچه را که خواسته، می خواهی و از آنچه بر حذر داشته می ترسی پس استوار باش و مژده ات باد که هر چه در باره تو گویند، تو را زیان نرساند و اگر از قرآن جدایی پس چرا بر خود می بالی؟! براستی مؤمن سر سختانه مشغول جهاد با نفس است تا بر هوا و هوس نفس خویش غلبه کند. یک بار نفس را از کژی به راستی آرد و با خواهش او برای خدا مخالف شود و بار دیگر هم نفس او را به زمین زند و پیرو خواهش او گردد و خدایش دست گیرد و از جا بلند کند و از لغزشش بگذرد و متذکر شود و از خدای بترسد و بدو توبه کند و معرفت و بنیائی اش افزون شود چرا که ترسش از او بیشتر شده است و خداوند در این باره می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ .
«براستی چون ایمان آوردگان را از شیطان و سوسه هایی به دل رسد، همان دم خدا را به یاد آرند و بی درنگ بصیرت یابند.» ای جابر روزی اندک را از سوی خدا برای خویشتن بسیار گیر که از عهده شکرش باید به درآیی و طاعت افزون خود را برای خود اندک انگار تا بدین وسیله نفس را خوار داری و خود را سزوار گذشت گردانی. شرّ موجود را از خود به وسیله دانش حاضر دفع کن و علم حاضر خود را با عمل خالصانه به کار بند و در عمل خالص از غفلت بزرگ به نیک بیداری و هشیار بودن کناره گیر و نیک بیداری را با ترس صحیح از خداوند تحصیل کن و از آرایشهای نهانی به زندگی موجود دنیوی بر حذر باش و زیاده رویهای هوا به رهنمایی عقل محدود کن و هنگام غلبه هوا از علم راهنمایی و مدد جو و اعمال خالصانه ات را برای روز قیامت ذخیره نگه دار و با انتخاب قناعت از زیاد حرص ورزیدن خود داری نما و با کوتاه کردن آرزو، شیرینی زهد را به سوی خدا جلب کن و طنابهای آز را به سردی یأس و ناامیدی ببر و با خود شناسی راه خود بینی را ببند و با تفویض صحیح امور به خداوند، به آسودگی برس و با فزون یاد کردن خداوند در خلوتها به رقت قلب دست یاب و با دوام اندوه، دل را نورانی کن و با ترس راست صادقانه، خود را از ابلیس حفظ کن مبادا به امیدواری دروغین دل خوش کنی که این تو را در هراسی راست خواهد انداخت و مبادا در کارها امروز و فردا کنی که این دریایی است که نابود شوندگان در آن غرق خواهند شد و مبادا غفلت کنی که این مایه سنگدلی و از آنچه در آن عذر و بهانه ای برایت نباشد بپرهیز که پشیمانها بدین پناه می آرند و به پشیمانی بسیار و استغفار فراوان از گناهان گذشته ات باز گرد و با دعای خالصانه و راز و نیازهای شبانه از رحمت و گذشت الهی بر خوردار شو، و با بسیاری شکر، نعمتهای بیشتری به سوی خود جلب کن، و با کشتن آز وطمع در پی بقای عزت و سر فرازی باش و این آز را با عزّت نا امیدی از میان بر و این عزّت ناامیدی را با بلند همتی به دست آر و کوتاه کردن آرزو را از دنیا توشه بردار و از هر فرصتی برای رسیدن به مقصود خویش سود جو و مبادا به چیزی که بدان اطمینان نداری، اعتماد کنی. و بدان که هیچ دانشی چون سلامت جویی نیست و هیچ سلامتی همچون سلامت دل نیست و هیچ خردی همچون مخالفت با هوا نیست و هیچ فقری همچون فقر قلب نیست. هیچ ثروتی همانند بی نیازی دل و هیچ شناختی همچون خود شناسی نیست و هیچ نعمتی مانند عافیت و هیچ عافیتی مثل یار شدن توفیق نیست و هیچ شرفی همسنگ بلند همتی نیست و هیچ زهدی همگون با کوته آرزویی نیست و هیچ عدالتی همانند انصاف نیست و هیچ ستمی همچون موافقت با هوا و هوس نیست و هیچ اطاعتی بمانند انجام فرایض نیست و هیچ مصیبتی همچون بی خردی نیست و هیچ گناهی همانند کوچک شمردن گناهت و خشنودی از حالتی که در آنی نیست و هیچ فضیلتی همچون جهاد و هیچ جهادی همانند جهاد با هوا و هوس نیست و هیچ نیرویی همچون نیروی جلوگیر از خشم نیست و هیچ ذلّتی همچون ذلّت آز نیست و مبادا با وجود فرصت بهره وری را از دست دهی که این عرصه ای است که به اهل خود زیان می رساند.»
ونیز آن حضرت فرمود: «سخن پاک را از هر کس که می گوید، فراگیرید اگر چه خود بدان عمل نمی کند، زیراخداوند می فرماید: (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ). «بندگانی که سخنان را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند. آنانند کسانی که خدا هدایتشان کرده است.» وای بر تو ای فریب خورده چرا نمی ستایی کسی را که بدو چیزی فانی می دهی و او به تو چیزی باقی می بخشد. یک درهم فانی را به ده درهم ده تا هفتصد درهم باقی بگیرد یعنی چندین برابر. وای بر تو براستی تو یکی از دزدان گناهان هستی هر آنگاه که بر تو شهوتی یا ارتکاب گناهی رخ دهد و تو شتابان به سوی آن روی و به جهل خویش در انجام آن بکوشی گویی که در برابر چشم خدا نیستی و یا خداوند در کمین تو ننشسته است. ای جوینده بهشت! چقدر خواب تو دراز و مرکبت کند و همتت سُست است. پس وای خدایا از این طالب و مطلوب! وای گریزنده از دوزخ! چه شتابان به سوی آتش روانه ای و چه زود خود را در آن فرو می افکنی»
منبع:زندگانی باقرالعلوم امام محمدباقر علیه السلام/ محمدتقی مدرسی