22
تیر

بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور

با انتصاب الهی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در روز 18 ذی الحجه به امامت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطبه ای مفصل ایراد نموده و استمرار خط امامت از غدیر تا ظهور را ترسیم نموده و خواستار بیعت، تبعیت و پیروی عموم مسلمین از این صراط مستقیم شدند و ضمن ایراد خطبه فرمودند:

 

 

معاشرالناس قاتقوا الله وبایعواعلیا أمیر المؤمنین و الحسن والحسین والأئمه علیهم السلام کلمه طیبه باقیه…؛ ای مردم! از خدا بترسید و با تقوا باشید و با علی (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) که کلام پاک و پایدار خدایند بیعت کنید.

 

رسولخدا (صلی الله علیه و آله) با معرفی شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب (علیه السلام) به عنوان خلیفه بلافصل و جانشین حقیقی خاتم الانبیاء از یک سو و نشان دادن خط سیرامامت تا افق مهدویت با معرفی خاتم الاوصیاء (علیهم السلام) از دیگر سو خط امامت را از ابتدا تا انتها ترسیم نمودند.

فرمود: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم، مهدی» است. او باور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است.

 

 

او منتقم خون های به ناحق ریخته شده اولیای خداست. او پشتیبان دین خداست. او کشتیبان اقیانوس بی پایان علوم و معارف است. او نمایانگر هر شخصیت ارجمند است. او برگزیده خداست. او وارث همه دانش هاست و احاطه به همه آنها دارد. او خبردهنده از خدای عزوجل و مراتب ایمان به اوست.

ای مردم! جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید به یکباره و با یک دست با من بیعت کنید و پیمان ببندید. اما خدای عزوجل به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگیرم و با زبان خود بیعت کنید به آنچه که در مورد علی (علیه السلام) و کسانی که بعد از او خواهند آمد، آن امامانی که از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم که فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پیمان گرفتم.

پس همگی به یک صدا بگویید: شنیدیم آنچه را که از جانب خدای خود و پروردگار ما در باره ولایت و امامت علی (علیه السلام) وامامانی که از نسل او هستند ابلاغ نمودی و به آن راضی و خشنود هستیم و در برابر آن فرمانبرداریم.

 

اکنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولی ولایت بیعت می کنیم و با توپیمان می بندیم که با این اعتقاد زندگی کنیم و با آن بمیریم…

پس از خطبه، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر (صلی الله علیه و آله) وعلی (علیه السلام) بیعت نمودند.

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
22
تیر

غدیر و اکمال دین

یکی دیگر از آیاتی که در جریان نصب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان خلیفه بلا فصل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد، «آیه اکمال» است. در سوره مبارکه مائده آیه 3 می فرماید: (لیوم یئس الذین کفروا من دینکم قلاتخشؤهم و اخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتمت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز کافران از شکستن دین شما نا امید شده اند بنابراین، از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را برای شما تمام کردم، و اسلام را برایتان دین پسندیده قرار دادم.

 

پس از موفقیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اعلان و نصب رسمی ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بیعت عمومی با ایشان، آیه اکمال توسط جبرئیل نازل شد. دراین هنگام بود که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:

الله اکبر! الله أکبر! علی إکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و ولایه علی بن أبی طالب بعدی؛ خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود.(همان خدای بزرگی که دین خود را کامل ساخت و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من راضی و خشنود گردید.

 

این آیه شریفه به اعتراف همه مفسرین شیعه و جمع قابل توجهی از مفسرین اهل سنت در واقعه غدیر خم نازل شده و پس از ابلاغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) و یازده فرزندش توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اعلان گردید؛ طبیعی است که تنها با روشن شدن امرولایت و امامت برای همیشه دشمنان از این که بتوانند دین اسلام را از بین ببرند نا امید شوند و دین کامل گردد، و نعمت برامت تمام شود.

یعنی بزرگترین نعمت به امت داده شد و اینک آن دین پسندیده خدا به نقطه اوج خود رسیده و از خطر تحریف برای همیشه بیمه شده است.

 

مفهوم و معنای این آیه با هیچ روز دیگری از روزهای رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مطابقت ندارد، مگر با روز غدیر. علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» ، جلد 1، صفحه214، بیش از سی سند از کتاب های تفسیر و حدیث اهل و سنت برای این مطلب ذکر کرده است که آنان نیز نقل کرده و پذیرفته اند که این آیه شریفه در واقعه غدیر خم و پس از خطبه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

لازم به ذکر است که تعداد زیادی از آیات مهم قرآن در ) مورد ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) و فرزندان ایشان نازل و تفسیرشده و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در 40 جای خطبه غدیرشان به دهها آیه از آن آیات قرآن استناد فرموده اند!

 

البته به یک حساب یک سوم آیات قرآن در وصف اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نازل شده و یک سوم آن هم در سرزنش دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و یک سوم هم در بیان احکام و عبرت هاست .

به گفته حاکم حسکانی عالم سنی دویست و ده آیه از آیات مهم قرآن در وصف اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. 

بفرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : هیچ آیه رضایت و خشنودی از طرف خدا نازل نشد مگر اینکه در شأن علی (علیه السلام) می باشد، و هر جای قرآن مؤمنین را خدا ستوده اولین مقصودش علی (علیه السلام) است، و هر آیه مدحی که نازل شده مقصود اصلی علی (علیه السلام) است، و این از ویژگی های منحصر به فرد اوست.

 

تعدادی از این آیات در سفر حجی که ولایت ابلاغ شد نازل شده است و تعدادی از آنها مانند سورۂ نصر برای بار دوم در سرزمین من نازل شده اند و بعضی از محققین بیش از سیصد آیه را یافته و تحقیق کرده اند که همه در مورد واقعه غدیر است.

 

 

منبع ماه ولایت: قربان غدیر مباهله 15 روز شاد آسمانی ، میرشفیعی، سیدصادق


free b2evolution skin
21
تیر

در غدیر خم

كاروان در بيابان گرم و سوزان حجاز به پيش مى رفت. صفاى پيامبر، نگاه پر محبت او، نصيحتها و پندهاى پدرانه اش، سجده مناجاتش، خضوع و تواضعش، لبخند و گريه اش همه و همه در ذهنها مانده بود.

خورشيد روز هيجدهم ذى الحجة با گرمى و حرارت هرچه تمامتر در بيابان مى تابيد، صحرا خشك و سوزان است، از سبزه و چمن و چشمه سار و زيبايى و خرمى خبرى نبود، اما تمام لطافت و طراوت و زيبايى و خرمى در وجود مقدس پيامبر و على بود.

 

صداى زنگ شتران در بيابان، طنين انداخته بود، مثل اينكه كوه و دشت از وقوع حادثه اى خبر مى داد. بيابان آبستن يك تحول چشمگير است كه تمام خاطره هاى حج را تحت الشعاع قرار مى دهد، خدايا امروز چه خواهد شد؟ در اين بيابان چه رازى نهفته است؟ قافله به محل آبى به نام غدير كه در سه ميلى جحفه است، رسيد. ناگهان حالت مخصوص وحى به پيامبر دست داد. هرچه هست از جانب خداست و خبر بس مهم و عظيمى است. توسط جبرييل آيه بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكرده اى. خدا تو را از مردم حفظ مى كند.

در اين آيه، چند نكته اساسى و قابل دقت به چشم مى خورد:

1 - لحن آيه قاطع بوده، از اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار است و با خطاب ايها الرسول نه ايها النبى آغاز شده است.

2 - فرمان بقدرى بزرگ است كه با تمام رسالت برابر دانسته شده و عدم انجام آن، نقض رسالت محسوب شده است: و ان لم تفعل فما بلغت رسالة

3 - از عبارت ما انزل اليك من ربك معلوم مى شود كه قبلا هم اين آيه نازل شده بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درنگ مى كرد، چون درباره انتصاب مردى از خويشاوندان او بوده است.

4 - اين بلاغت به دليل حساسيت و موقعيت مخصوص خود به ناچار، خطرات و كارشكنيهايى به همراه داشت.

5 - خداوند پيروزى و موفقيت آن را تضمين كرده است:

و الله يعصمك من الناس

 

پيام غدير
پس از فرمان حق، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور توقف داد. آنها كه رفته بودند، برگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسيدند.

براى مردم اين سوال بود كه چرا پيامبر اينجا كه آبادى نيست، توقف كرد؟ مگر چه شده است؟ همه به دنبال سايه مى گشتند. مردم پس از لحظاتى، خار و خاشاك را از زمين پاك و جاروب كردند و آماده نماز شدند. هنگام ظهر بود. صداى ملكوتى اذان در بيابان پيچيد و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول نماز شد و مردم به ايشان اقتدا كردند. پس از اتمام نماز، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالاى منبرى كه از جهاز شتران درست شده بود، قرار گرفت و خطبه خواند: سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، از او يارى مى جوييم و به او ايمان داريم و بدو و بدو تكيه مى كنيم و از شرور نفس و بدى كردارمان به او پناه مى بريم كه او راهنمايى براى گمراهان نيست. گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و محمد رسول اوست. اى مردم! آگاه باشيد كه من به زودى از ميان شما مى روم و دعوت را لبيك مى گويم، من مسئول هستم و شما نيز مسووليد، درباره من چه فكر مى كنيد؟

مردم با شنيدن اين سخن:از ميان شما مى روم بشدت غصه دار شدند گفتند: نشهد ان قد بلغت و نصحت وجهدت فجراك الله خيرا.

در حالى كه نفسها در سينه حبس و اشك چشم، گونه ها را مرطوب كرده بود، جواب دادند: گواهى مى دهيم كه ما را به دين خدا فرا خواندى و براى ما خير خواهى كردى و در راه مكتب الهى كوشش فراوان كردى، خدايت تو را پاداش نيك دهد!

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

آيا گواهى نميى دهيد كه جز الله معبودى نيست و محمد بنده و رسول خداست و بهشت و دوزخ و مرگ، حق و قيامت بى شك فرا مى رسد و خداوند مردگان را بر مى انگيزاند؟

مردم جواب دادند: آرى گواهيم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم، با آن دو چگونه رفتار مى كنيد؟

شخص ناشناسى پرسيد: آن دو چيست؟ آن حضرت فرمود:

قرآن كه يك رشته اش دست خدا و رشته ديگرش به دست شماست و عترت و اهل بيتم كه اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نمى شود.

 

 

مژده تكميل دين
پيامبر در اين هنگام، حضرت على (علیه السلام) را از ميان جمعيت صدا كرد و او را بالاى منبر برد و دست حضرتش را گرفت، همان دستى كه ارزش يك ضربه شمشيرش از عبادت جن و انس بالاتر بود، سپس او را به مردم معرفى كرد. همه مردم حضرت على (علیه السلام) را بالاى منبر و در كنار پيامبر ديدند، دستش در دست مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و او را شناختند و دريافتند كه هدف از توقف در اين بيابان، موضعى است كه مربوط به على مى شود. همه با گوش جان آماده بودند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره على (علیه السلام) بشنوند. پيامبر فرمود: من اولى بكم انفسكم؛ سزاوارترين مردم كه بر مومنان از خود آنها كيست؟

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اين سوال را سه تكرار كرد و در هر مرتبه از آنها مى پرسيد: سخنم را شنيديد؟ مردم جواب مى دادند: آرى، خدا و رسول خود بهتر مى دانند. سپس فرمود:

خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان و بر آنان از خودشان سزاوارترم: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه؛

هر كس من مولا و رهبر اويم، پس على مولا و پيشواى اوست، خدايا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و يارى كن ياور او را و خوار كن دشمنان او را

آنگاه فرمود: حاضران، اين موضوع را به غايبان برسانند. در اين هنگام مژده اى رسيد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا؛

امروز خداوند دين خود را كامل و نعمت را بر بندگان تمام كرد و به اسلام (كامل) راضى شد.

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى من بعدى؛

خدا بزرگ است، خدا بزرگ است كه دين خود را كامل و نعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على بعد از من خوشنود شد.

 

 

پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از منبر پايى آمد. جبرييل نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: خدا به پاس ابلاغ اين پيام به تو پاداش خير مى دهد، همانا رسالت را به انجام رساندى و براى امت خير خواهى كردى و مومنان را شاد نمودى و كافران و دشمنان اسلام را ذليل كردى

آن روز بزرگ، كه عيد خدا بود، بر شيطان بسيار تلخ آمد. امام صادق (علیه السلام) از قول پدرش نقل كرده كه شيطان در چهار مورد فرياد درد آلود كشيد: روزى كه لعنت شد، روزى كه به زمين فرود آمد، روز بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روز غدير خم ، هنگامه اى بود كه جبهه حق، مستحكم و پشت حق پرستان استوار شد. با ولايت و امامت حضرت على (علیه السلام) موضع شياطين بقدرى تضعيف شد كه آنان پيش شيطان بزرگ رفته، خاك بر سر خود ريختند. ابليس بزرگ گفت: چرا چنين مى كنيد؟ گفتند: امروز اين مرد پيمانى از مردم گرفت كه تا روز قيامت گسسته نمى شود.

 

 

تبريك امامت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد، در آن بيابان، خيمه اى برپا كردند و گروه گروه تبريك و بيعت به خدمت حضرت على (علیه السلام) شرفياب شدند و خلافت و امامت او را شاد باش گفتند و ايشان را اميرالمومنين خواندند. حضرت على (علیه السلام) در درون خيمه چون قرص ماه مى درخشيد. سيل مشتاقان به ديدارش شتافته و با شوق مى گفتند:

السلام عليك يا اميرالمومنين صداى مبارك، مبارك به گوش مى رسيد. مردم با او بيعت كردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسران خود و ديگر زنان دستور داد كه با على (علیه السلام) بيعت كنند. از جمله كسانى كه پيش از همه اظهار شادى مى كردند، ابوبكر و عمر بودند كه مى گفتند:

 

 

بخ بخ لك يا على اصبحت و اميست مولاى و مولى كل مومن و مومنه؛

به به آفرين، آفرين بر تو گوارا باد اى على (علیه السلام) كه سرور ما و همه مومنان گشتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين سفر حج به مردم آموخت كه هر عبادتى در صورتى مقبول است كه ديانت و شريعتش كامل باشد و تكميل شريعت نيز جز با پذيرش ولايت و امامت على (علیه السلام) و فرزندانش بخصوص يازدهمين حجت خدا بر مردم ميسر نيست.

منبع پیام غدیر عذرا انصاری


free b2evolution skin
21
تیر

با کاروان غدیر

سال دهم هجرت بود و درخشش اسلام، حجاز و ديگر سرزمينهاى دور و نزديك را روشن كرده بود. ظلمت كفر و شرك و بت پرستى برچيده شده، كعبه از بت و بت پرستى پاك گشته و تجلى گاه پرستش و عبوديت حق شده بود. حقوق پايمال شده مظلومان، احيا شده و شخصيتهاى طاغوتى و ارزشهاى كاذب، زبون و ارزشهاى فراموش شده، دوباره زنده شده بود. بردگان ديروز، سروران و سردمداران و بزرگان گذشته از قله كبر و غرور، سقوط كرده، كام حقيقت طلبان سيراب و حسرت نيك گرايان برآورده شده بود. حكومت اسلام در چهارچوب خاص خود شكل گرفته، خطوط كلى نظام سياسى، اقتصادى، فرهنگى آن در مدار توحيدى ترسيم شده بود. جامعه مرده و بى حركت حجاز، زنده گشته و زندگى جديدى را آغاز كرده بود.

عجب تحول شگفتى! اينك همين سرزمين بى بها، كه امپراتور روم و ايران به خاطر اينكه جز ريگ داغ و آفتاب سوزان چيز ديگرى نداشت، آن را قابل استعمار و استثمار نمى دانستند، مگر جذب دلها و وحدت فكرها شده و شوكت و جبروت قيصر و كسرى بى رنگ گشته و رنگ خدايى جلو كرده است. محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) محبوب قلبها و كعبه، خانه عشق و پرستش و مكه، ام القراى اسلام و حجاز در جهان سياسى، اجتماعى و نظامى آن روز مطرح شده است.

 

با نزول آيه

و اذن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق؛ و مردم را به حج فراخوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده از راههاى دور، نزد تو بيايند.

پيامبر اسلام ماموريت يافت تا در ميان مردم، حج اعلام كند و مسلمانان از گوشه و كنار از ميان دره هاى عميق، بعضى با پاى پياده و بعضى سوار بر شتران لاغر در اين سرزمين مقدس فرود آيند و نظاره گر فراوان حج شده، تجلى عبوديت و بندگى خدا را به چشم خود ببينند.

پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) آهنگ زيارت بيت الله الحرام كرد. او پس از ده سال دورى از وطن، اكنون مى خواهد به زادگاه خود برگردد. اين خبر در شهر و اطراف آن پيچيد. زمزمه شوق از در و ديوار به گوش مى رسيد. مردم از شادى همراهى با پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) سر از پايى نمى شناختند و با نشاط و اميد به تهيه مقدمات سفر مشغول بودند.

وه كه چه شيرين است با محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) طواف كردن و وقوف در عرفات و مشعر داشتن و در معيت او به مسلخ عشق ابراهيم و اسماعيل رفتن! امسال در حج غوغايى برپا مى شود، غوغايى كه نقش آفرين آن پيامبر و على است.

مورخان، جمعيت همراه را تا صدو بيست هزار و افزون از آن ثبت كرده اند مردم اميدوارند در اين كنگره عظیم عبادى سياسى آنچه را كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) انجام مى دهد، فرا گيرند و اين سنت محمدى را به نسلهاى آينده منتقل كنند. روز چهارم ذى القعده بود كه آنها از مدينه بيرون آمدند. بيابان از زن و مرد و پير و جوان موج ميزد گرد و غبار راه بر چهره ها نشسته بود. مردم در بيابان و دلها گرد كعبه مى چرخيدند، گويا شتران نيز در سرور سواران خود شريك بودند.

 

 

در بيابان از سبزه و گياه و خرمى خبرى نبود، همته سنگ بود و خار گهگاهى درختى بى طراوت در صحرا.

پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دستور داد، مردم لباسهاى دوخته را بيرون آورند و خود را براى ورود به بارگاه خدا در مكه نظيف كنند و غسل احرام به جا آورند و همزمان با نظافت ظاهر، دل و جان را از غير خدا پاك گردانند و به جاى لباسهاى رگارنگ، لباس احرام كه داراى رنگ خدايى و بى رنگ از همه رنگها و نيرنگها و تزويرهاست به خود گيرند كه همانا آن، لباس تقواست: و لباس التقوى ذلك خير پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام ظهر، نماز را در مسجد شجره به جاى آورد و در لباس احرام، تلبيه گفت: لبيك اللهم لبيك لبيك با شريك لك لبيك ان الحمد والنعمه لك و الملك لا شريك لك لبيك رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) اين جملات را تكرار مى كرد و مردم نيز به پيروى از آن حضرت و در پاسخ به دعوت معبود خويش، لبيك مى گفتند.

پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) 66 شتر همراه آورده بود كه با 34 شتر على (علیه السلام) صد راس شد و به روايتى خود حضرت براى قربانى به تنهايى صد شتر آورده بود.

او با چهره اى كه چون خورشيد مى درخشند و شهر را نور باران مى كرد، وارد مكه شد. با ورود به مكه خاطرات گذشته برايش تداعى شد: خدايا اين چه شهرى است؟ اينجا مكه است، همان شهرى كه در آن روزى پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تنهاى تنها از حرا پايين آمد و جز خدا و همسر وفادارش خديجه كبرى (س) و اراده و ايمان و پيمانش كى ديگرى همراه او نبود. آرى در همين شهر بود كه رنجها و تلخيهاى فراوان ديد و خون دلها خورد، مثل اينكه هنوز فرياد يارانش كه در زير شكنجه مى گفتند: الله الله، احد احد، محمد رسول الله و… بر در و ديوار باقى مانده است؛ خاطرات گذاشتن تخته سنگ بر سينه بلال حبشى و شكنجه هاى دردناك خاندان ياسر و سميه كه اولين قطرات خون را نثار اسلام و پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) كرد و به نام اولين قطرات خون را نثار اسلام و پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) كرد و به نام اولين شهيد در راه قرآن در تاريخ درخشيد، به يادش مى آمد، روزهايى كه در كوچه او را سنگ مى زدند و به او اهانت مى كردند و او با سر و صورت غبارآلود به خانه مى آمد و دخت كوچكش فاطمه (س) كه چون مادرش مهربان بود آب مى اورد و سر و صورت او را مى شست و لباسهايش را پاك مى كرد و او را مى نشاند و نوازش مى كرد. رسول خدا به ياد مى آورد كه با خديجه به نماز ايستاده و اولين كسى كه به آنان پيوست كودكى به نام على بود. آرى او خود را به دامان پر مهر پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) افكند و از سرچشمه ايمان او سيراب گشت و تعلم و بربيت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را با جان و دل پذيرا شد.

 

اجتماع سه نفرى آنان يعنى حضرت محمد، على و خديجه صلوات الله عليهم اكنون 120 هزار نفر است كه با قدرت و شوكت و استقلال و آزادى تمام به حج آمده اند. پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چون به در مسجدالحرام رسيد، با فروتنى و ادب ايستاد و قبل از هر چيز، سپاس رب كعبه را به جاى آورد و بر ابراهيم درود فرستاد. چون وارد مسجد شد، حجرالاسود را، كه تجلى يدالله است، استلام نمود، با خداى خود بيعت مجدد كرد و پس از آن هفت دور بر گرد خانه خدا طواف كرد. او چون شمعى در ميان انبره پروانه ها احاطه شده بود و همگى دور يار مى گشتند. گويند كه چون حاجيان در زمين بر گرد كعبه گردش كنند، فرشتگان نيز در عرش بر گرد بيت المعمور طواف كنند و حالا جمع عرشيان و خاكيان هم اواز، سرود پرستش و تقديس مى خوانند.

پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از طواف، پشت مقام ابراهيم نماز گزارد. بعد از نماز از آب زمزم نوشيد و دعاى مخصوص آن را خواند. دوباره به سوى حجرالسود آمد و آن را لمس كرد، آن گاه روزانه صفا شد. همراه با شادى و شوق طواف و شوق سعى صفا و مروه، قلب مبارك او نگران آينده بود كه چه خواهد شد وبعد از او چه كسى پاسدارى خانه خدا را عهده دار مى شود و شعاير و مقدسات و مناسك را چه كسى حفظ مى كند، زمام امور به دست كه خواهد افتاد؟ آيا حاصل زحمتها و رنجهاى او به باد خواهد رفت؟

اين افكار، ذهن پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در حالى كه از صفا به مروه و از مروه به صفا مى رفت و آيه مباركه ان الصفا والمروه من شعائر الله را زير لب زمزمه مى كرد، به خود مشغول كرده بود. كوه صفا و مروه از شعاير الهى و از نشانه هاى خداست؛ همان جا كه تجلى گاه ايثار و تسليم ابراهيم و هاجر است، همانجايى كه حضرت ابراهيم به امر پروردگارش، هاجر و كودك تشنه اش را در بيابان خشك و سوزان گذشت و خود را تسليم خدا كرد. و پس از آن، ستگلاخ شكافته شد و آب زمزم جوشيدن گرفت و سرانجام، اسماعيل از تشنگى رهايى يافت.

 

 

در اين هنگام، حضرت على (ع) كه براى انجام ماموريتى الهى به يمن رفته بود، به دستور پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از يمن برگشت و در مكه به آن حضرت پيوست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) پس از انجام اعمال مكه به اتفاق حضرت على (ع) و ساير مسلمانان روانه منى و عرفات و مشعر شدند. پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در مكه براى براى مردم خطبه خواند و ضمن آن، جمله اى فرمود كه قلب همگان را آتش زد؛ آن جمله اين بود: اين سفر آخرت من است، مردم! ديگر مرا در جمع خود نمى يابيد. چشمها اشكبار و دلها غمگين بود. در منى، رمى عقبه انجام شد و پس از آن، نوبت قربانى كردن رسيد.

حضرت على (علیه السلام) 34 شتر كه با شترهاى پيامبر 66شتر در مجموع صد راس مى شد، همراه آورده بود. بعضى از روايات بيانگر آن است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) امير مومنان على (علیه السلام) را در قربانى كردن شترهاى خود شريك كرد و پس از انجام قربانى از هر شترى مقدارى گوشت برداشتند و در ديگى پخته و پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و على (علیه السلام) از آن خوردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پوست و قلاده شتران را به قصاب نداد و بين فقيران تقسيم كرد.

با انجام قربانى، اعمال حج به پايان رسيد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) تصميم بازگشت به مدينه گرفت. خيل حاجيان به همراه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و امير مومنان على (علیه السلام) راه مدينه و مى رود تا سرنوشت پر فراز و نشيب خود را رقم زند و آينده تاريخ را روشن سازد تا حقيقت جويان بى غرض و دينداران بى عناد بر سر دو راهى دين و دنیا نمانند و دين و ايمان خود را به دنياى مسلمانان ظاهر ساز و رياست پيشه نفروشند و زحمتهاى طاقت فرساى حبيب خدا محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله وسلم) هدر نرود.

منبع پیام غدیر عذرا انصاری


free b2evolution skin
21
تیر

ارزش يك ضربه ذوالفقارت از عبادت جن و انس برتر شد

غدير بركه نيست، اقيانوسى ناپيدا است كه سراسر هستى را پوشانده است؛ غدير يك مقطع تاريخى نيست، همه تاريخ است. غدير با على (علیه السلام) پيوند خورده است. سخن از غدير، سخن از خدا و على (علیه السلام) است. و سخن از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابراهيم (علیه السلام) و موسى (علیه السلام) و عيسى (علیه السلام) است.

 

 

غدير ضرورتى بود كه بايد براى هدايت و ارشاد مردم و ادامه رسالت انبياى الهى به وجود مى آمد، و شخصى كه بتواند چنين رسالتى را عهده دار شود كسى جز على (علیه السلام) نبود. او تربيت شده مكتب پيامبر عظيم الشان اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مفسر بزرگ قرآن است.

اى بازو توانمند قرآن و اى شمشير شكست ناپذير پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اى خون و گوشت جان احمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اى لسان صدق الله و اى كبريا، تو، سر بسم الله الرحمن الرحيمى كه همه حسنها و جمالها و كمالها مستجمع در الله است و تو نقطه باء بسم اللهى كه خود فرمودى: تمام اسرار الهى در كتابهاى آسمانى است و همه آنچه در كتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم الله است و آنچه مندرج در بسم الله است مجتمع در باء بسم الله و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.

 

 

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حضرت على (علیه السلام) فرمود: در شب معراج كه به آسمان رفتم. چنان به خدا نزديك شدم كه فاصله من و خدايم به اندازه دو كمان يا دو زراع يا كمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در ميان مخلوقات كدام را از همه بيشتر دوست دارى. عرض كردم: على (علیه السلام) را، خطاب رسيد: پس تماشا كن. چون نگريستم، ديدم، على بى ابى طالب آنجاست.

اى شخصيت بى كران و جامع اضداد! كه را رسد تا تو را وصف كند؟! اى كه عارف امانت مى آويزد و عاشق در عشق تو سينه چاك مى كند و در شيدايى تو نغمه جانسوز مى سرايد، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى شوند و پهلوانان در ميدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرات و جسارت و قدرت مى گيرند و با يا على شهره آفاق مى شوند، يتيمان خود را در آغوش تو مى افكنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خويش احساس مى كنند و دردمندان، خود را در سايه لطف تو تسلى مى دهند و محرومان همه جا با هم ناله اند.

 

 

ولتر، فيلسوف فرانسوى مى گويد:

شخصيت على (علیه السلام) چون درياى پهناور تمام جهان هستى را در برگرفته و اين دريا فقط با يك قطره اشك كودك يتيمى توفانى و متلاطم مى شود.

اى سر ناله ها و زلال اشكها، خمار نگاهها و معناى عدالتها! هيچ قلبى ظرافت راز و هيچ گوشى محرم اسرار تو نبود! چرا راز غمها را در اعماق چاه پنهان مى كردى؟! اگر بشريت از اين غصه جان دهد، بر او ملالى نيست.

فرمانده از تو شيوه رزم و رزمنده در ركاب تو رمز حماسه و ستيز و استاندار و فرماندار از تو راه و رسم كشور دارى و سياست آموخت. على اى معلم اعظم و مربى اعلى، اى آنكه تمام فضائل و مكارم در وجود تو جلوه گر شده و همه بدان معترف بودند. آرى معاويه در اين باره گفت: هيچ قصرى نبود كه بخواهم و مالك آن نباشم، هيچ زن زيبا رويى نبود كه ميل او كنم و در كنارش نباشم. هيچ غذاى لذيذ و دلپذيرى نبود كه اشتها داشته باشم و برايم فراهم نباشد، اما ندانستم محبت و عشق چيست. اى كاش تمام آنچه كه داشتم مى دادم تا يك دقيقه زندگى على (علیه السلام) را به من بدهند و در آن دقيقه مى فهميدم كه محبت و عشق چيست! عشق به خدا و عشق به مردم و عشق به كار و عشق به كار كه خستگى و ملامت در آن نباشد.

 

 

عايشه مى گويد كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الحق مع على (علیه السلام) يزول معه حيث مازال

رسول اكرم به حضرت على (علیه السلام) فرمود: براستى حق همراه تو و بر قلب و زبان تو جارى است. حق بين دستها و مقابل چشمان توست. ايمان با گوشت و خون تو آميخته است، همچنان كه با گوشت و خون من آميخته شده است.

نور در حق جمال تو چنان درخشيد كه ديده ها را توان تماشاى آن نيست. آن زمان كه در بستر شهادت خفته بودى و ظرف شير برايت آوردند، قدرى از آن نوشيدى و بقيه را به قاتلت دادى، همان قاتل پست كه شمشير خود را با هزار درهم به زهر آلوده بود. اين گونه بودى كه هيچ مادرى چون تو را نمى زايد. اى شير خدا در ميدان پيكار، آن قدر پيش تاختى كه ارزش يك ضربه ذوالفقارت از عبادت جن و انس برتر شد. هيچ جوانمردى به پاى تو نرسيد و هيچ اسلحه اى بهاى شمشير تو را پيدا نكرد. اى سربازان كارزار! اگر در جنگ بدر، مجسمه هاى كفر و الحاد چون وليد و عتبه و شيبه و ديگر شجاعان عرب را با بازوان نيرومند خود به خاك نمى افكندى، هرگز مسلمانان ياراى مقاومت نداشتند؛ نه تنها آن سه نفر كه بيش از نصف لشكر دشمن به دست تو هلاك شدند در نبرد خندق كه به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رويارويى تمامى كفر در برابر تمامى ايمان بود، عمروبن عبدود مظهر شرك و غرور را به خاك افكندى، همو كه هيچ پهلوانى را ياراى مقابله با او نبود، اما اى فاتح، چه شد كه وقتى او را بر زمين انداختى و روى سينه اش نشستى، ناگهان برخاستى؟ چه شد؟ براى اثبات اخلاصت بود و آموزش اين درس كه: شمشير بايد براى خدا آخته شود و براى حق بر سر دشمن فرود آيد. الله اكبر!

الله اكبر از شجاعت و قدرت تو كه درب قلعه خيبر را، كه پنجاه نفر توانايى كندن آن را نداشتند، به تنهايى از جا كندى؛ همان درى كه وقتى به  سويى انداختى، هفتاد نفر شدند تا آن را حركت دادند…

 

 

تو در تمام جنگها بشارتگر پيروزى و بركت بودى. احد تو تنها وفادار رسول خدا بودى و از فرمانش سر نتافتى، در حالى كه ديگران مفتون غنائم شدند و سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراموش كردند و ثمره تلخ آن را چشيدند، در جنگ طائف، ذات السلال، حنين، فتح مكه و… نقش بر همگان آشكار بود.

در فتح مكه پاى بر دوش پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاردى، نگران از آن كه دوش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نيازارى رسول حق، شادمان و آرام، نه تنها سنگينى پايت را احساس نكرد، بلكه آرامش و خنكى دستى را احساس كرد كه خدا در عرش بر دوش او نهاده بود:

والنبى قال لنا***ليلة المعراج لما صعده

وضع الله على كتفى يدا***فاحس القلب ان يقدر ان قد برده

و على واضع اقدامه***فى محل وضع الله يده.

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است كه شب معراج وقتى به آسمانها عروج كردم خداوند دستى بر شانه من نهاد كه دلم احساس خنكى (رحمت او را) نمود و على (روز سرنگونى بتها و پاكسازى كعبه)بر جايى پاى نهاد كه خداوند دست نهاده بود.

 

 

 

منبع 

پيام غدير، انصاری عذرا


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم