مكانيزم جذابيّت جنس هاى مخالف
نكته ى مهم، شناخت صحيح نياز طبيعى مكانيزم جذابيّت جنس هاى مخالف و درك درست آن است تا در ارائه ى راه حل ها به خطا نرويم. مكانيزم جذابيّت جنس هاى مخالف نسبت به هم بر چه اساس است؟ آيا جاذبه ى دختر و پسر براى يك ديگر بر خلاف سرشت و نهاد آن هاست و نوعى انحراف از طبيعت اوّليه ى انسان به حساب مى آيد؟
نياز طبيعى دختر و پسر به يك ديگر: در خلقت بشر، زن و مرد مكمّل نيازمندى هاى روحى و روانى يك ديگرند و هر يك بدون ديگرى احساس فقر و نياز نموده، به آرامش واقعى دست نمى يابد. انسان به عنوان موجودى طبيعى و با داشتن بعد مادى و جسمانى، ناچار با جهان طبيعت در ارتباط حياتى و وابستگى متقابل است؛ به صورتى كه قطع اين وابستگى ها مساوى با نابودى او خواهد بود. اگر انسان مى توانست بدون وابستگى به طبيعت و علايق مادى، به مقصود نهايى خويش در خلقت نايل شود، قطعا پروردگار حكيم نيز او را به دامان طبيعت جسمانى نمى سپرد. خصوصيّات جسمانى، علايق روحی و روانى، جذّابيّت هاى متقابل بين طرفين (زن و مرد) به خصوص در سنين جوانى، از اين قاعده ى كلّى مستثنا نيست. البتّه هر كدام از دو طرف داراى جذّابيّت ها و ويژگى هايى است كه به طور اجمال بدان اشاره مى كنيم. دختر بنا به لطف الهى، بعد از بلوغ به آرامش و تعادل روحى عميقى دست مى يابد و تجلّى گاه زيبايى هاى الهى مى شود.
صورت معصوم و چشمان نكته سنج و اندام ظريفش و از اين مهم تر عفّت و حيا و افتادگى نگاهش، خرامان راه رفتن و وقار زيباى او و هر كلام و حركتش، سرشار از چنان جذّابيّت سحرآميزى است كه هر مرد خشن و بى احساسى را تحت تأثير قرار مى دهد. زن شاه كار آفرينش و سرچشمه ى جوشان مهر و محبّت است و در ساختار وجودى خود، متمايل به مرد آفريده شده و به دنبال تكيه گاه محكمى است كه در فراز و نشيب زندگى يار و ياورش باشد. او طالب آن است كه توجّه مرد را به شخصيّت و موقعيّت عاطفى و ابعاد وجودى خود جلب نمايد. او در برخوردها و معاشرت هاى خويش با مردان، انگيزه ى جنسى نداشته و قصد اوّليه ى او بى عفّتى و لذّت جويى شهوانى نيست؛ بلكه خواستار كسى است كه از وجود پر رمز و رازش باخبر باشد و موقعيّت عميق عاطفى و روح فداكارى و صداقت او را پاس دارد و از روى صداقت و پاكى، نگاه و توجه مردان را نشانه ى احترام و ابراز محبّت خالصانه و توجه به ارزش هاى غير جنسى خويش مى پندارد. به همين جهت مردانى را مى پسندد كه ارج و منزلت او را درك كنند و با روح و روانش دمساز باشند.
زن به دنبال تقديس از جانب مرد و در آرزوى آن است كه تنها ملكه ى كاخ عشق و محبّتش باشد، و به قول ويل دورانت: «زن فقط وقتى زنده است كه معشوق باشد و توجّه كردن به او مايه ى حيات اوست.» پسر نيز پس از بلوغ، به طور طبيعى سرشار از تمايلات غريزى است و نيازمند روابطى دوستانه و محبّت آميز بوده، بدون جنس مخالف، نه در مراقبت از تمايلات سركش و شهوانى خود تواناست و نه در رشد استعدادهاى اجتماعى موفّق است و در تنهايى، دچار فشار ذهنى شديد و بى حوصلگى است و در انجام كارها سريع خسته و بى انگيزه مى گردد.او در پى كسى است كه خلاء و كمبود و نقصان خويش را با وجودش كامل نمايد و تكيه گاه و مشوّقى را مى جويد كه در درون او حضور يابد و احساس تنهايى اش را از درون برطرف سازد. و با نرمى و لطافت، خشكى و خشونت زندگى را هنرمندانه از يادش ببرد. مرد، نيازمند كسى است كه قلبش براى او بتپد و با گرمى نگاه و كلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملايمات زندگى اميد بخشد و با اتكا به عشق و محبّتش سردى ها و سختى هاى روزگار را پشت سر گذارده، هم چون آينه اى شفاف، خود را در او بازبيند تا شخصيّت و اخلاق خويش را به خوبى بنا نهد. مرد فطرتا طالب دخترى است كه مانند بنفشه، محبوب و سليم الطبع و ساده و عفيف و در عين حال داراى كمال لطف و دلبرى باشد.
(در منظر پسر و دختر، هر چند وجود عزيز پدر و مادر بسيار ارزشمند است و مصاحبت با آنان و يا خواهر و برادرى مهربان، تسكين دهنده ى لحظات تنهايى است، اما نياز پسر و دختر مَحرميّتى بالاتر از اين ها مى طلبد. طبيعت زندگى شان اقتضا دارد كه آن دو مافوق نيازهاى جسمى و مادّى به هم بنگرند و رابطه ى خويش را بر مبناى عشق و محبّت راستين و جوشيده از نهاد و درون استوار سازند. «ويل دورانت»، به نقل از كتاب مهمانى افلاطون از قول «آريستوفان» آورده است: هر يك از ما، در جدايى فقط نيمه اى از انسان است و هميشه نگران آن نيم ديگر است. اين نيازمندى ها كه در سرشت بشر نهاده شده، از اسرار حكمت الهى است. نكته ى اساسى، بسترسازى مناسب براى پاسخ گويى به آن بوده تا دختر و پسر در مسير زندگى تكاملى خويش، شادمانه و سرافراز از اين ميدان، گذشته و در فردايى روشن، خود را در كانونى گرم و سرشار از عشق و صفا ببينند.
منبع جوانان و روابط/ ابوالقاسم مقیمی حاجی