16
مرداد

تهذيب5

مجلس شعر و ادب

روزى در مجلسى ، حكيم خاقانى را زير دست فرد بى فضل و كمالى نشاندند. وى ناراحت شد و اين رباعى را خطاب به آن شخص ‍ سرود:
اگر فروتر نشست خاقانى
نه او را عيب و نه ترا ادب است
قل هو الله نيز در قرآن
زير تبت يدا ابى لهب است

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
16
مرداد

شجره طوبي83

دو بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر
علاّمه مجلسى در حديثى به نقل از صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم ، آورده است :

روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر رضاعى آن حضرت بر ايشان وارد شد.

چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشيند.

پس از آن ، رسول خدا صلوات اللّه عليه با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارك آن بزرگوار خداحافظى كرد و رفت .

روزى ديگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، نيز محسوب مى شد بر آن حضرت وارد شد، وليكن آن حضرت برخورد و خوش روئى را كه با خواهرش ‍ انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.

اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، عرضه داشتند: يا رسول اللّه ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر مساوات را رعايت ننمودى و ميان آن دو نفر تفاوت قائل شدى ؟!

حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نيز اين چنين او را تكريم و احترام كردم .

ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا اين چنين با او برخورد و بى اعتنائى شد(33).

چهل داستان چهل خديث عبدالله صالحي


free b2evolution skin
16
مرداد

شجره طوبي82

دو كار بسيار مهمّ ؟!
امّ سلمه همسر رسول خدا صلوات اللّه عليه حكايت كند:

در آن روزهائى كه حضرت ، در بستر مرض و آن ناراحتى كه سبب فوت و شهادت حضرتش شد، به بعضى از اطرافيان خود فرمود:

دوست مرا بگوئيد بيايد، عايشه شخصى را به دنبال پدرش ابوبكر فرستاد و چون او وارد شد حضرت رسول صورت خود را از او برگرداند و اظهار داشت

دوست مرا بگوئيد بيايد، پس حفصه شخصى را به دنبال پدرش عمر فرستاد و چون عمر وارد شد، نيز حضرت صورت خود را برگرداند و فرمود:

دوست مرا بگوئيد بيايد، در اين هنگام فاطمه زهراء سلام اللّه عليها، شوهرش علىّ بن ابى طالب عليه السلام را به حضور پدرش فرستاد؛ چون علىّ عليه السّلام وارد شد حضرت از جاى برخواست و از ورود علىّ عليه السلام تجليل نمود و او را در بغل گرفته و به سينه خود چسبانيد.

پس از آن علىّ عليه السلام اظهار داشت : پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله هزار حديثِ علمى به من تعليم نمود كه از هر يك از آن ها هزار رشته ديگر باز مى شود تا جائى كه من و پيامبر عرق كرديم و عرق آن حضرت بر من و عرق من بر آن حضرت جارى گشت .(31) هچنين شاذان قمّى در كتاب خود آورده است :

روزى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، در جمع اصحاب خود نشسته بود كه ناگهان شخصى از طايفه بنى تميم به نام مالك بن نويره به حضور ايشان وارد شد و به آن حضرت خطاب كرد و اظهار داشت : ايمان و مبانى اسلام را به من تعليم فرما تا با عمل به آن رستگار گردم .

حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود: بايد شهادت دهى بر اين كه خدائى جز خداى يكتا نيست و او شريكى ندارد، همچنين گواهى دهى كه من محمّد رسول خدا هستم ، ديگر آن كه روزى پنج مرتبه نماز بخوانى و ماه رمضان را روزه بگيرى و زكات و خمس اموالت را بپردازى و حجّ خانه خدا انجام دهى ، ضمناً در مجموع ولايت و امامت جانشين مرا كه علىّ بن ابى طالب و يازده فرزندش مى باشند بپذيرى .

و احكام و دستورات اسلام را مورد عمل قرار دهى و موارد حلال و حرام را رعايت نمائى و حقّ كسى را ضايع و پايمال نكنى .

حضرت پس از آن كه بسيارى از ديگر احكام و حقوق فردى و اجتماعى را برشمرد و تذكراتى را بيان نمود، مالك بن نويره عرضه داشت : يا رسول اللّه ! من خيلى فراموش كار هستم ، تقاضامندم يك مرتبه ديگر آن ها را تكرار فرما، حضرت هم قبول نمود و آنچه را فرموده بود بازگو نمود.

و چون مالك بن نُوَيره خواست از محضر مبارك رسول خدا خارج شود، حضرت فرمود: هر كس بخواهد يكى از مردان بهشتى را ببيند، به اين شخص نگاه كند.

ابوبكر و عمر كه در آن مجلس حضور داشتند بلند شدند و با سرعت به دنبال مالك حركت كردند؛ وقتى به او رسيدند، گفتند: رسول خدا فرمود: تو اهل بهشت هستى ، اينك از تو تقاضامنديم از درگاه خداوند براى ما استغفار و طلب آمرزش نما.

مالك گفت : رحمت و آمرزش خداوند شامل شما نگردد، چون رسول خدا را كه صاحب شفاعت و مقرّب الهى است رها كرده ايد و به من پناه آورده ايد.

لذا ابوبكر و عمر با ناراحتى برگشتند و پيش از آن كه حرفى بزنند، حضرت تبسّمى نمود و فرمود: به راستى سخن حقّ تلخ است .(32


چهل داستان چهل حديث عبدالله صالحي


free b2evolution skin
16
مرداد

تهذيب4

فوت وقت

عارفى گويد: فوت وقت نزد اصحاب حقيقت از فوت روح شديدتر است .زيرا فوت روح ، انقطاع از خلق است ، و فوت وقت ، غفلت و انقطاع از خالق .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
16
مرداد

تهذيب3

عابد ريا كار

عابدى گفت : سى سال نمازم را در صف اول جماعت بجا آوردم ، ولى ناگزير همه را اعاده كردم . زيرا روزى دير به جماعت رسيدم و در صف اول جائى نيافتم . چون در صف دوم به نماز ايستادم ، احساس كردم از اينكه در صف اول نيستم ناراحت و شرمسارم . در نتيجه هر طورى بود خود را در صف اول جاى دادم و نمازم را با آرامش خاطر خواندم .
آن روز دانستم همه نمازهاى سى ساله ام به ريا آلوده بوده ، چون مى خواستم خود رابه مردم بنمايانم كه پيوسته از نماز گزاران صف اول جماعت بوده ام و در اين امر از ديگران پيشى گرفته ام .

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم