تهذيب13
كيد شيطان و مكر زنان
رندى گويد: من بيش از آنچه از شيطان مى ترسم ، از زنان بيم دارم .
زيرا خداوند مى فرمايد: اَنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفا.(14)
و درباره زنان مى فرمايد: اَنَّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ.(15)
كشكول شيخ بهايي
كيد شيطان و مكر زنان
رندى گويد: من بيش از آنچه از شيطان مى ترسم ، از زنان بيم دارم .
زيرا خداوند مى فرمايد: اَنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفا.(14)
و درباره زنان مى فرمايد: اَنَّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ.(15)
كشكول شيخ بهايي
اسامى دوازده نفر در مكتب خلفا
الف - امام جوينى(39) از عبد الله بن عباس روايت كند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انا سيد النبين و على بن ابى طالب سيد الوصيين، و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى من آقاى پيامبران و على بن ابى طالب آقاى اوصياست، همانا اوصياى پس من دوازده نفرند، اولينشان على بن ابى طالب و آخرينشان مهدى است.
ب - امام جوينى باز هم به سند خود از ابن عباس روايت كند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
همانا خلفاى من و اوصيايم و حجتهاى خدا بر مردم پس از من دوازده نفرند، اولينشان برادرم و آخرينشان فرزندم خواهد بود. گفته شد: اى رسول خدا! برادر شما كيست ؟ فرمود: على بن ابى طالب. گفته شد: فرزند شما كيست ؟ فرمود: آن مهدى است. كسى كه زمين را پر از عدل و داد مىكند همان گونه كه از ظلم و ستم انباشته شده است. قسم به آن كه مرا بشارتگر و بيم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خداوند اين روز را آنقدر طولانى كند تا فرزند من مهدى در آن خروج كند و روح خدا عيسى بن مريم فرود آيد و در پس او نماز بگزارد و زمين از نور پروردگارش روشن گردد، و فرمانروائى اش مشرق و مغرب را فراگيرد.
ج - جوينى باز هم به سند خود روايت كند كه راوى گفت: شنيدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمود: انا و على و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون. من و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين پاكيزگان و معصومانيم(40).
سياست حاكم بر مكتب خلفا در طى قرون بر آن بود كه امثال اينگونه احاديث را از دسترس ابناى امت اسلامى بدور داشته و بر آنها پرده پوشاند. و راستى را كه بخش عظيم پيروان اين مكتب در اين راه، جهاد شايانى كردند، و ما نمونه هائى از آن را در بحث و بررسى از اقدامات مكتب خلفا با نصوص سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كه مخالفت ديدگاهشان بود در معالم المدرستين آورديم. و چون در اين بحث مجالى براى آوردن آن احاديث نداريم، تنها رواياتى را مىآوريم كه به معرفى امامان دوازده گانه پرداخته است. رواياتى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در آنها متواترا به اسامى ايشان اشاره و تصريح شده است.
امامان اين امت علامه عسگري
عزرائيل گفت: خداوند متعال، به من فرمان داده كه روح تو را بين آسمان چهارم و پنجم قبض كنم، به خدا عرض كردم: چگونه چنين چيزى ممكن است با اين كه بين آسمان چهارم و سوم، پانصد سال راه فاصله است، و بين آسمان سوم و دوم نيز همين مقدار فاصله. (و من اكنون در سايه عرش هستم و تا زمين فاصله فراوانى دارم و ادريس در زمين است، چگونه اين راه طولانى را ميپيمايد و تا بالاى آسمان چهارم مىآيد!!). آن گاه عزرائيل همانجا روح ادريس عليهالسلام را قبض كرد. اين است سخن خداوند (در آيه 57 سوره مريم) كه مىفرمايد:
وَ رَفعناهُ مَكاناً عَليّاً؛ و ما ادريس را به مقام بالايى ارتقاء داديم.(80)
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در شب معراج، مردى را در آسمان چهارم ديدم، از جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟ جبرئيل گفت: اين ادريس است كه خداوند او را به مقام ارجمندى بالا آورده است. به ادريس سلام كرد و براى او طلب آمرزش نمودم، او نيز بر من سلام كرد و برايم طلب آمرزش نمود.(81)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي
مطابق بعضى از روايات، ادريس عليهالسلام پس از مدتى كه در آسمانها بود، عزرائيل روح او را در بين آسمان چهارم و پنجم قبض كرد، چنان كه خاطر نشان مىشود.
قبض روح ادريس عليهالسلام بين آسمان چهارم و پنجم
امام صادق عليهالسلام فرمود: يكى از فرشتگان، مشمول غضب خداوند شد. خداوند بال و پرش را شكست و او را در جزيرهاى انداخت. او سالها در آن جا در عذاب به سر مىبرد تا وقتى كه ادريس عليهالسلام به پيامبرى رسيد. او خود را به ادريس عليهالسلام رسانيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! دعا كن خداوند از من خشنود شود، و بال و پرم را سالم كند.
ادريس براى او دعا كرد، او خوب شد و تصميم گرفت به طرف آسمانها صعود نمايد، اما قبل از رفتن، نزد ادريس آمد و تشكر كرد و گفت: آيا حاجتى دارى كه مىخواهم احسان تو را جبران كنم.
ادريس گفت: آرى، دوست دارم مرا به آسمان ببرى، تا با عزرائيل ملاقات كنم و به او اُنس بگيرم، زيرا ياد او زندگى مرا تلخ كرده است.
آن فرشته، ادريس عليهالسلام را بر روى بال خود گرفت و به سوى آسمانها برد تا به آسمان چهارم رسيد، در آن جا عزرائيل را ديد كه از روى تعجب سرش را تكان مىدهد.
ادريس به عزرائيل سلام كرد، و گفت: چرا سرت را حركت مىدهى؟(79)
قصه هاي قرآني محمدي اشتهاردي