رنجهاي امام جواد علیه السلام
امام جواد (عليه السلام) از همان آغاز امامت با سيل رنجها رويارو بود؛ مشكلاتي كه گاه از سوي حاكمان، زماني از طرف كارگزاران و منسوبين به طاغوتها و گاهي از سوي جاهلان، متعصبان، گروههاي انحرافي و… ايجاد مي شد.
شكستن حريم امامت
محمد بن ريان مي گويد: مأمون به هر حيله اي متوسل مي شد تا بر امام نفوذ كند، اما ممكن نمي شد، تا اينكه اين فرصت هنگام ازدواج دخترش با امام به دست آمد. وقتي مي خواست دخترش، ام فضل را به خانه زفاف امام جواد (عليه السلام) بفرستد، دويست دختر از زيباترين كنيزكان خود را طلبيد و به هر يك جامي كه داخل آن گوهري بود، داد تا وقتي در جايگاه نشست، از او استقبال كنند، اما حضرت به هيچ يك توجهي نكرد. در آنجا مردي بود كه مخارق ناميده مي شد و صاحب صدا و عود و ضرب بود و ريشي دراز داشت. مأمون او را طلبيد. در گفتگوي مأمون و مخارق، مخارق گفت: اگر به چيزي از امور دنيا مشغول باشد، من براي مقصود شما كفايت مي كنم. آن گاه رو به روي امام نشست، داد و بیداد و وقتي توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن كرد. امام دقايقي بي توجهي كرد و ناگهان سر برداشت و فرمود: «اِتقِ الله يا ذا العُثُونِ؛ اي ريش دراز از خدا بپرهيز.» مخارق چنان از فرياد امام وحشت كرد كه ساز و عود از دستش افتاد و تا لحظه مرگ دستش فلج ماند. وقتي مأمون از دليل آن حالت پرسيد، گفت: از وقتي ابوجعفر بر سرم فرياد كشيد، وحشتي مرا فرا گرفت كه هرگز از جانم بيرون نمي رود.
تهمت مستي و…
فضاي تنگ و خفقان آلود حاكم بر جامعه چنان امام و يارانش را در تنگنا قرار داده بود كه گاه افراد وابسته به طاغوت به آن حضرت توهينهاي سنگيني مي كردند و امام تنها به شكوِه به درگاه الهي بسنده مي كرد. از جمله، عُمر از خاندان فرج كه با چپاول و رشوه و دزدي ثروت زيادي فراهم آورده بود و در حكومت بني عباس نفوذ داشت، مدتي فرماندار مدينه شد و در همان زمان نسبت به خاندان نبوت خشونت به خرج مي داد و كار را به جايي رساند كه به امام گفت: به گمانم تو مست هستي! امام جواد (عليه السلام) در مقابل اين گستاخي تنها به درگاه الهي پناه برد و فرمود: «اللهُم اِن كُنت تعلمُ اني امسيتُ لك صائِما فأذِقهُ طعم الخربِ و ذُل الأسرِ؛ خدايا! چنانچه تو مي داني امروز براي تو روزه بودم، پس طعم غارت شدن و خواري اسارت را به او بچشان.» طولي نكشيد كه در سال 233 ه. ق متوكل بر او غضب كرد و دستور داد 120 هزار دينار به عنوان ماليات و 150 هزار دينار از برادرش بگيرند. او بار ديگر به عُمر غضب كرد و دستور داد هر چه مي توانند بر گردنش ضربه بزنند و 6 هزار ضربه زدند و بار سوم كشان كشان به بغداد بردند و همان جا در اسارت مرد. واقعه توهين به امام جواد (عليه السلام) چنان سنگين بود و دل امام هادي (عليه السلام) را به درد آورده بود كه وقتي خبر مرگ عمر را آوردند، 24 مرتبه «الحمد لله» گفت.
توطئه قتل به اتهام خروج
قطب راوندي از ابن ارومه چنين نقل مي كند: معتصم تعدادي از وزرايش را فرا خواند و گفت: بر عليه محمد بن علي بن موسي (عليهما السلام) نزد من شهادت دروغ دهيد و بنويسيد كه مي خواهد خروج كند. آن گاه امام را خواست و گفت: تو عليه من توطئه كرده اي! امام فرمود: «واللهِ ما فعلتُ شيئا مِن ذلِك؛ به خدا سوگند! من چنين كاري نكرده ام.» مأمون بر وجود شاهدان پاي فشرد. امام هم دستش را بلند كرد و عرض كرد: «اللهُم اِن كانُوا كذِبُوا علي فخُذهُم؛ خدايا اگر بر من دروغ بسته اند، آنها را بگير.» در آن لحظه ايوان لرزيد و هر يك از اطرافيان معتصم كه بر مي خاست، بر زمين مي افتاد. معتصم عرض كرد: «يا ابن رسُولِ الله ِ! اِني تائِبٌ مِما فعلتُ فادعُ ربك ان يُسكِنهُ؛ اي پسر رسول خدا! از آنچه كردم، توبه نمودم. از پروردگارت بخواه كه آن را آرام سازد.» اين بار امام دست بلند كرد و عرض كرد: «اللهُم سكِنهُ و اِنك تعلمُ انهُم اعداؤُك و اعدائي؛ خدايا! آرامش ساز و تو مي داني كه آنها دشمنان تو و من هستند.» در پي اين دعا آرامش به ايوان بازگشت. به كاخ سلطنت گفتا خليفه با وزيران كاي ابا جعفر ترا قصد خروج و انقلاب آمد ز روي افترا، اوراقي آوردند كاينها را گرفتيم از غلامانت، چه نزدت گو جواب آمد بگفتا: بارالها! افترا بستند اگر بر من بگير اين دشمنان، كاين افترا حقش عقاب آمد كه ناگه كاخ گشتي زير و رو، كآن قوم افتادند خليفه ديد هر يك از خنازير و كلاب آمد به پوزش معتصم بر دست و پا افتاد و تائب شد بگفت اين كاخ ساكن كن، كه سخت اين اضطراب آمد بگفتا: بارالها! ساكن اين قصر معلق كن كه كاذب توبه كرد، از تو قبول مستتاب آمد .
منبع:امام جواد عليهالسلام غريب بغداد/ عابدي، محمد
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب