واقعیت این است که مهم ترین علّت قیام امام حسین علیه السلام تغییر ماهیت اسلام و دور شدن جامعه اسلامی از آرمان های بلندی بود که بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را به ارمغان آورده بود. هدف اصلی قیام، مسدود کردن رخنه و پرکردن شکاف انحرافی بود که در تفکر دینی از داستان سقیفه به بعد پدید آمده بود. سایر عوامل، علل زمینه ساز قیام عاشورا محسوب می شوند.
قیام سالار شهیدان حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام به عنوان بزرگ ترین حادثه تاریخ اسلام، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و به عنوان یک انقلاب بزرگ اجتماعی، از حوادثی است که زمینه های آن یک باره در سال 61 هجری پیدا نشد، بلکه ریشه های آن را باید در چند دهه پیش و در تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عصر خلفا جست وجو کرد.
آنچه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در سقیفه بنی ساعده رخ داد، ریشه در حوادث عصر رسالت داشت و آن ها نیز به نوبه خود از حوادث پیش از اسلام ریشه می گرفت. حادثه عاشورا نیز یکی از پیامدهای تلخ سقیفه بنی ساعده بود. به عبارت دیگر، عاشورا حلقه ای از زنجیرهای به هم پیوسته ای بود که یک سر آن به سقیفه و سر دیگر آن به «کربلا» منتهی گردید؛ چنان که مهیار دیلمی در غدیریّه خود می گوید:
اَضالِیْلَ ساقَتْ مُصابَ الْحُسَیْن علیه السلام
وَ مَا قَبلَ ذاکَ وَ ما قَدْ تَلا
فَیَومَ السَّقیفَةِ یَابْنَ النَّبِیَّ
طَرَّقَ یَوْمکَ فی کَربَلا
وَ غَصْبُ اَبیکَ عَلی حَقِّهِ
وَ اُمِّکَ حَسَّنَ اَنْ تُقْتَلا
و ابوذر غفاری در کنار کعبه فرمود: «اگر ولایت و امامت کسی را که خدای سبحان او را مقدّم داشت می پذیرفتید؛ ولیّ خدا محروم و درمانده نمی ماند و هیچ واجبی از واجبات الهی ضایع نمی گردید.»
چنان که ابن عباس به مردم بصره گفت: «ای امّتی که در دین خود سرگردان شده اید توجّه کنید! اگر آن کس را که خدا مقدّم داشته بود پیش انداخته، و آن کس را که خداوند واپس زده عقب می راندید، و ولایت را در همان جایگاهی که خداوند قرار داده می نهادید، هیچ نقصانی در ترتیب آنچه خداوند مقرّر فرموده بود پدید نمی آمد و دوستی از دوستان خدا فقیر نمی گشت و [حتی] دو نفر در حکم خدا با هم اختلاف نمی کردند و هرگز افراد امّت درباره چیزی از کتاب خدا با هم درگیر نمی شدند! پس بچشید پیامد این تفریط و کوتاهی خود را که به دست خویش انجام دادید. به زودی آنان که ستم کردند خواهند دانست که به کدامین سرانجام دچار خواهند شد».
سقیفه نیز به عنوان یک پدیده اجتماعی، ناگهانی تحقق پیدا نکرد و ریشه های آن را باید در عصر جاهلیت و جریانات سیاسی و اجتماعی عصر نبوّت جست وجو کرد. در حقیقت سقیفه پیامد بازگشت معیارها و ملاک های جاهلی بود.
از این دیدگاه، همه بدبختی ها، انحراف ها و بدعت هایی که متوجّه اسلام گردید و همه ستم هایی که بر اولیای خدا رفت، به سقیفه می رسد و همه بدبختی های پس از هجرت به جریان های پیش از هجرت، و همه مشکلات پیش از هجرت به بعضی از بزرگان قریش منتهی می شود که منافقانه اظهار اسلام کردند. امام درباره این عناصر فاسد در جامعه اسلامی و فرصت جویی آنان برای رجعت طلبی فرمودند:
«… ما اَسْلَمُوا وَ لکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ اَسَرُّوا الْکُفْرَ، فَلَمّا وَجَدُوا اَعْوانًا عَلَیْهِ اَظْهَرُوهُ»؛ اینان مسلمان نشدند، بلکه فقط تظاهر به مسلمانی کردند و کفر را در دل پنهان داشته اند و آن گاه که یار و همدستانی یافتند کفر پنهان خویش را آشکار نمودند.
رویدادهای پس از رحلت رسول خاتم صلی الله علیه و آله این حقیقت را تأیید می کند که عوامل رجعت طلب، برای برگرداندن سنّت ها و عقاید دوران کهن با جدّیت تلاش کردند و عدّه ای از افراد ضعیف الایمان نیز به دلیل سستی اعتقاد، با سکوت خویش زمینه را برای قدرت یابی گروه نخست فراهم نمودند و به تدریج جامعه اسلامی به تباهی کشیده شد. البته این ارتجاع دور از انتظار نبود؛ زیرا علاوه بر این که مشرکان به طور کلّی در حجاز ریشه کن نشدند، تعدادی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله نیز با تظاهر به اسلام، ایمان واقعی به رسالت حضرت صلی الله علیه و آله نیاورده بودند. اصولاً در هر انقلاب فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چنین پدیده ای قابل پیش بینی است؛ زیرا در هر نهضتی اوّلاً تحول اعتقادی اخلاقی در افراد به کمال نمی رسد، ثانیا همه افراد، مشمول تحوّل نمی شوند. در نتیجه، هم بقایای آثار اعتقادی اخلاقی گذشته تا حدّی در فرد مؤمن باقی می ماند و هم عناصر تحوّل ناپذیر نقش ایفا می کنند و زمینه بازگشت جامعه به نظام پیشین را فراهم می نمایند.
بی توّجهی عدّه ای از مسلمانان صدر اسلام به جریان غدیرخم و ولایت علی علیه السلام و تشکیل سقیفه بنی ساعده، در واقع به همین علل بوده است. حضرت علی علیه السلام پس از ماجرای سقیفه با قلبی محزون فرمودند: «هان! به هوش باشید که دست از ریسمان اطاعت بر گرفته اید. و با تجدید رسوم جاهلیت، دژ محکم الهی را در هم شکسته اید… آگاه باشید! که پس از هجرت، [دوباره [همچون اعراب بادیه نشین شده اید، و بعد از اخوّت و برادری و اتحاد و الفت، به احزاب مختلف تقسیم گشته اید، از اسلام به نام آن اکتفا کرده اید و از ایمان جز تصوّر و ترسیمی از آن چیزی نمی شناسید… گویا می خواهید با هتک حریم الهی و نقض پیمانی که خداوند آن را مرز قانون خویش در زمین و موجب امنیت مخلوقش قرار داده، اسلام را وارانه کنید…!»
منبع:
ریشه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی قیام امام حسین علیه السلام
حسین عبدالمحمدی