1
مرداد

نبش قبرجناب حر بن یزید ریاحی (ره)

هنگامی که شاه اسماعیل صفوی به کربلا مشرف شد نخست به زیارت سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل علیه السلام و دیگر شهدای کربلا علیهم السلام را زیارت نمود. اما به زیارت حر، آن آزاده روزگار که قبرش با قبر سالارش فاصله دارد، نرفت.

 

 

 

پرسیدند: « چرا؟»
استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش حسین علیه السلام دور نمی ماند.
توضیح دادند که: « شاها ! از آنجایی که او در سپاه یزید فرمانده لشکر بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین علیه السلام بستگانش بدن او را با تلاش و با اصرار بسیار از میدان جنگ خارج ساختند ودر اینجا به خاک سپردند.»
شاه گفت: « من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد. »
پس از این تصمیم به همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد.
هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند چرا که دیدند پیکر به خون آغشته آن آزاده قهرمان پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح و سالم است. زخمهای بی شمار گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز که سالارش حسین علیه السلام بر فرق او بسته و مدال بزرگی است بر پیشانی دارد.
شاه اسماعیل گفت: « این دستمال از امام حسین علیه السلام است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و مایه شفای بیماران. به همین جهت با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما به مجرد باز کردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه کوشش برای متوقف ساختن آن بی حاصل ماند.
به ناچار شاه همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد. به همین جهت دستور داد برای او مقبره ساختند و مردم را به زیارت ایشان  فراخواند.

 

منبع : کرامات صالحین، مرحوم محمد شریف رازی


free b2evolution skin
31
تیر

بذل جان برای دفاع از ولایت، عبدالله بن حسن(علیه السلام)

در قیام کربلا چند تن از پسران امام حسن(علیه السلام) همراه با امام حسین(علیه السلام) آمده بودند که یکی از آن‌ها «عبدالله» نام داشت.

 

 

 


در قیام کربلا چند تن از پسران امام حسن(علیه السلام) همراه با امام حسین(علیه السلام) آمده بودند که یکی از آن‌ها «عبدالله» نام داشت، روز پنجم محرم به نام ایشان نام‌گذاری شده است، تا فداکاری این سرباز کوچک کربلا برای امروز ما درس ولایت‌مداری باشد.

از مهمترین ویژگی‌های حماسه کربلا و قیام امام حسین(علیه السلام) وجود شخصیت‌های ممتازی چون حضرت زینب(س)، حضرت رقیه، امام سجاد(علیه السلام)، حضرت علی‌اصغر(علیه السلام)، حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، قاسم، عبدالله و … است.
گذشته از همه عزت، عظمت و شکوهی که خود این قیام دارد و درس‌ها و پندهایی که این حماسه عظیم برای مردم دارد، وجود چنین شخصیت‌هایی در سنین مختلف از طفل شیرخواره گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، بزرگسال، میان‌سال، زن و مرد نیز عظمت واقعه کربلا را چندین برابر کرده است.
هر یک از اصحاب و اهل‌ بیت امام حسین(علیه السلام) که در این حماسه تاریخی حضور داشتند خود استادی از معرفت، ولایت‌مداری و عشق به امام خود بودند و امروز هرکدام از این شخصیت‌ها و چهره‌های کربلا به الگویی برای هم‌سن و سالان خودشان تبدیل شده‌اند.
در قیام کربلا چند تن از پسران امام حسن(علیه السلام) همراه با امام حسین(علیه السلام) آمده بودند که یکی از آن‌ها «عبدالله» نام داشت و روز پنجم از ماه محرم به نام ایشان نام‌گذاری شده است.
«عبدالله» کودک چند ساله امام حسن‌ مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن‌عبدالله بجلّی» بوده است. از دیگر فرزندان امام حسن‌ مجتبی(علیه السلام) که در کربلا حضور داشت می‌توان از حضرت قاسم نام برد.
امام حسین(علیه السلام) به فرزندان امام حسن‌ مجتبی(علیه السلام) خیلى مهربانى می‌‏کرد، شاید بیش از آن اندازه که به پسران خودش مهربانى می‌کرد چون آن‌ها یتیم بودند و پدر نداشتند.
شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام(علیه السلام) پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آن‌ها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
عبدالله(علیه السلام) با وجودی‌که در قیام عاشورا هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و کودکی هشت یا یازده ساله بود در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد هنگامی‌که متوجه حمله دشمن به جانب امام حسین(علیه السلام) شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب(س) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد.
امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید» آن کودک از این‌که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم».

شهادت عبدالله بن‌الحسن(علیه السلام)

وقتی در روز عاشورا «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام حسین(علیه السلام) پایین آورد. عبدالله فریاد زد: ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!».
امام حسین(علیه السلام)، عبدالله را به سینه گرفت و فرمود: ای عزیز برادر، صبر کن خداوند تو را به پدرانت ملحق گرداند. در حالی‌که در دامن عموی بزرگوارش بود، حرمله ملعون با تیری سه شعبه و زهرآگین گلوی مبارک او را هدف قرار داد و به شهادت رسانید.
در این هنگام امام دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: «پروردگارا! قطرات باران را از این‌ها دریغ بدار و برکات زمینت را از این‌ها بازدار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آن‌ها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آن‌ها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از این‌ها راضی مدار؛ چرا که این‌ها ما را دعوت کردند تا که یاری‌مان کنند، سپس، بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند».

منبع:

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ

 


free b2evolution skin
31
تیر

نوجوانانی که بعد از واقعه کربلا به قافله شهدا پیوستند

سرگذشت اصحاب الحسین (علیه السلام) به روایت تاریخ
پس از واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن حسین بن على (علیه السلام) و اصحاب ایشان، از جمع بازماندگان کاروان دو نوجوان کم‌ سن و سال توسط سپاه «عبیداله بن زیاد» به اسارت درآمدند و نزد وی فرستاده شدند. عبیداله یکی از زندانبان‌هایش را فرا خواند و گفت: «این دو نوجوان را نزد خود نگاه دار، به آن‌ها غذاى گوارا مخوران و آب خُنَک منوشان و زندان را بر آن‌ها سخت بگیر»
بر اساس منابع و کتب تاریخی نام چند فرزند از فرزندان جناب مسلم بن عقیل (علیه السلام) در زمره شهدای واقعه کربلا ثبت شده است. .دو تن از فرزندان مسلم به نام‌های «عبدالله» فرزند «رقیه کبری» دختر حضرت علی (علیه السلام) و «محمد» فرزند یکی از کنیزان امام علی (علیه السلام) در جریان واقعه کربلا به شهادت رسیدند. امادو تن دیگر از پسران جناب مسلم به نام‌های «محمد» و «ابراهیم» که به دلیل سن کم، امکان همراهی با دیگر اصحاب امام و نبرد را نداشتند، به اسارت درآمدند.

 

 

 

 

داستان اسارت و شهادت طفلان مسلم بن عقیل در تاریخ و روایات به گونه‌های مختلفی نقل شده است، طبق نقل معتبراز «شیخ صدوق» (متوفای ۳۸۱ ق) پس از واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن حسین بن على (علیه السلام) و اصحاب ایشان، از جمع بازماندگان کاروان دو نوجوان کم‌ سن و سال توسط سپاه «عبیداله بن زیاد» به اسارت درآمدند و نزد وی فرستاده شدند. عبیداله یکی از زندانبان‌هایش را فرا خواند و گفت: «این دو نوجوان را نزد خود نگاه دار، به آن‌ها غذاى گوارا مخوران و آب خُنَک منوشان و زندان را بر آن‌ها سخت بگیر»

دو نوجوان، روز را روزه می‌گرفتند و هنگام شب، دو قرص نان جو و کوزه‌اى آب خوردن برایشان می‌آوردند. حبس دو نوجوان نزدیک به یک سال بعد از حادثه عاشورا به طول انجامید. یکی از فرزندان مسلم که از این اوضاع به شدت در رنج و سختی بود، به دیگرى گفت: «اى برادر! حبس ما طول کشید و نزدیک است که عمر ما به سر آید و بدن‌هایمان، فرسوده شود. پس هر گاه پیرمرد آمد، جایگاه‌مان را به او بگو تا شاید به خاطر محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) بر خوراک ما گشایش دهد و بر آب نوشیدنی‌مان بیفزاید.»

شب هنگام پیرمرد با دو قرص نان جو و کوزه‌اى آب خوردن، به سوى آن‌ها آمد.یکی از دو نوجوان اسیر خطاب به پیرمرد گفت: «اى پیرمرد! آیا محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) را می‌شناسى؟» پیرمرد گفت: «چگونه محمّد را نشناسم، در حالى که او پیامبر من است؟!»

گفت: «آیا جعفر بن ابی‌طالب را می‌شناسى؟» گفت: «چگونه جعفر را نشناسم، در حالى که خدا، دو بال برایش رویانده است تا با آن‌ها همراه فرشتگان، به هر جا که می‌خواهد، بپرد؟!»

گفت: «آیا على بن ابی‌طالب را می‌شناسى؟» گفت: «چگونه على را نشناسم که او پسرعمو و برادر پیامبرم است؟!» سپس ادامه داد: «اى پیر! ما از خاندان پیامبرت محمّد هستیم. ما از فرزندان مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب هستیم که در دست تو اسیریم. غذاى گوارا می‌خواهیم و به ما نمی‌خورانى و آب خُنَک می‌خواهیم و به ما نمی‌نوشانى و زندانمان را بر ما تنگ گرفته‌اى.»  پیرمرد، بر پاهاى آن دو افتاد و آن‌ها را بوسید و می‌گفت: «جانم فداى جان‌هایتان! صورتم، سپر صورت‌هاى شما، اى خاندان پیامبر مصطفى! این، درِ زندان است که پیشِ روى شما باز است. از هر راهى که می‌خواهید، بروید.»

هنگام شب، پیرمرد، دو قرص نان جو و کوزه‌اى آب خوردن برایشان آورد و راه را نشان‌شان داد و به آن دو گفت: «اى محبوبان من! شب، راه بروید و روز را پنهان شوید تا خداى در کارتان گشایشى و برایتان، راه بیرونْ آمدنى قرار دهد.» آن دو نوجوان، چنین کردند.

 

ادامه »


free b2evolution skin
31
تیر

اتفاقات روز پنجم محرم الحرام

1- در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام “شبث بن ربعی” را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.

 

 

 

 

2-عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام “زجر بن قیس” بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏ السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه ‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند.

3-در این روز با توجه به تمام محدودیت هایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام “عامر بن ابی سلامه” خود را به امام علیه ‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.

4-روز پنجم محرم – سال ششم هجرى قمرى وقوع سریه عبدالله بن انیس .بنا به روایت واقدى در کتاب گرانسنگ المغازى ، سریه عبدالله بن انیس ‍ در روز دوشنبه ، پنجم ماه محرم ، مطابق با پنجاه و چهارمین ماه هجرت نبوى آغاز گردید و به مدت دوازده روز ادامه یافت و هفت روز باقى مانده از محرم پایان یافت .به نظر مى آید تاریخى را که واقدى براى این نبرد بیان کرده است ، مقرون به صحت نباشد. چون ماه محرم آن سال نمى توانست پنجاه و چهارمین ماه هجرى باشد، بلکه مى بایست پنجاه و هشتمین و یا چهل و ششمین ماه هجرت باشد. وانگهى پنج روز و دوازده روز، جمعا مى شود هفده روز.بنابراین ، گفتار وى که این سریه ، هفت روز به آخر محرم پایان یافته ، نیز صحیح نیست . ممکن است منظورش این بود که این سریه در هفدهم ماه محرم پایان یافته است . بدین جهت ممکن است در کتابت اشتباهى رخ داده باشد. به هر حال ، این نبرد از آن جا آغاز گردید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با خبر شد که سفیان بن خالد لحیانى در عرنه منطقه اى نزدیک عرفات اردو زده و مردم قبیله خویش و دیگر دشمنان اسلام را گرد آورد و آماده نبرد با مسلمانان است .پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ، عبد الله بن انیس را به حضور طلبید و وى را ماءمور خاموش کردن این فتنه نمود. عبدالله بن انیس به تنهایى از مدینه خارج شد و بدون این که یار و یاورى با خود داشته باشد، عازم عرفه گردید. پس از چند روز راه پیمایى به اردوگاه سفیان بن خالد رسید.عبد الله بن انیس ، پیش از این ماجرا، هیچ گاه سفیان بن خالد را ندیده بود. به همین جهت پیش از حرکت از مدینه ، نشانه هاى وى را از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درخواست کرد. آن حضرت به عبدالله فرمود: نشانى وى ، این است که هر گاه او را از بینى از او ترسى در تو پیدا مى شود و به یاد شیطان خواهى افتاد و دلت مى خواهد که از او کناره گیرى نمایى .عبدالله بن انیس گفت : آن نشانى اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرموده بود، به محض دیدن سفیان بن خالد در من آشکار گردید. با این که من از هیچ چیز نمى ترسیدم ، با دیدن این مرد، لرزه بر اندامم افتاد ولى خود را کنترل کرده و به وى نزدیک شدم و گفتم که من از قبیله خزاعه ام و براى جنگیدن با محمد بن عبدالله ، به تو پیوسته ام و خواهم در سپاه تو حضور یابم . بدین ترتیب ، عبدالله بن انیس با گفتارى شیرین و خواندن اشعارى دل نواز، سفیان را مجذوب خود ساخت و در اندک مدتى به وى نزدیک گردید.سفیان که رهبرى شورشیان و کینه توزان ضد اسلام را بر عهده داشت ، پس ‍ از فراغت از امور جارى سپاه به خیمه خویش بر گشت . وى به عبدالله اطمینان کامل پیدا کرده بود. به همین جهت وى را در سراى خویش جاى داد و از او به گرمى استقبال و پذیرایى نمود.اما همین که نیمه شب فرا رسید و همه در خیمه هاى خویش آرام گرفته و به خواب فرو رفته بودند، عبدالله از بستر خویش برخاست و به بستر خالد نزدیک گردید و وى را با زیرکى خویش غافلگیر کرد و سرش را از بدن جدا ساخت و از آن اردوگاه گریخت و به غارى در بلندى هاى اطراف پناهنده شد.سپاهیان ، پس از اطلاع از قتل سرکرده خویش به تکاپو افتاده و از هر سو به دنبال عبدالله راه افتادند ولى هرگز به او دست نیافتند. پس از هلاکت سفیان ، شورشیان نیز پراکنده شدند و عبدالله بن انیس با سرافرازى به مدینه برگشت نمود و سر بریده سفیان بن خالد را به همراه خود به مدینه آورد و در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به زمین گذاشت .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به پاس تلاش ها و خدمات عبدالله بن انیس ، عصاى خویش را به وى بخشید و به او فرمود: با این عصا در بهشت خواهى خرامید، هر چند عصاداران در بهشت بسیار اندکند.بدین ترتیب ، فتنه اى که مى رفت به فساد و خون ریزى بى گناهان منجر گردد، به دست یک سرباز تواناى اسلام ، در نطفه خاموش و نابودى گردید.

5-حضرت موسى (ع ) با بنى اسرائیل از دریا عبور کردند و فرعون و جنودش غرق شدند.

منابع :
فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی ، روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى ، مقتل الحسین(مقرّم)، ص۱۹۹

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ


free b2evolution skin
30
تیر

امام حسین (ع) سوره‌ای برای همیشه

کربلا، نامی است که از گذشته های دور به یادگار مانده. از آن زمان که حضرت ابراهیم (علیه السلام) در مسیر هجرتش از سرزمین «اُور» به مکّه، پس از عبور از کناره رود فرات به سرزمین پُر برکت کربلا رسید و در آنجا به عبادت خداوند پرداخت.

 

 

 


 
اشهد انّک التالی بکتاب الله . (زیارت امام حسین -علیه السلام-)
نام مبارک امام حسین -ع- با محرّم پیوند خورده و جان فشانی او و ۷۲ یار باوفایش، به محرم، روح و حیات دمیده است و این ماه برای شیعیان و عاشقان سید و سالار شهیدان از سال ۶۱ هـ . ق تا به حال، ماه حزن و اندوه بوده است.
کربلا، نامی است که از گذشته های دور به یادگار مانده. از آن زمان که حضرت ابراهیم -علیه السلام- در مسیر هجرتش از سرزمین «اُور» به مکّه، پس از عبور از کناره رود فرات به سرزمین پُر برکت کربلا رسید و در آنجا به عبادت خداوند پرداخت.
واژه کربلا
درباره این واژه سخنان و گفته های فراوانی وجود دارد؛ کربلا به یک معنا سرزمین بلا و مصیبت خوانده شده است. این واژه ترکیب شده از «کار» به معنای نجات و «بلاه» به معنای حیات و اَمان؛ یعنی: یافتن حیات. این مفهوم هماهنگ با روایتی است که می گوید: کربلا، بقعه ای است که خداوند در آن نوح و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، نجات داد.

کربلا به زبان آرامی به معنای «سرزمین خدا» است. در قرآن کریم خداوند نجات حضرت موسی علیه‌السلام، هارون و قوم بنی اسرائیل را از دست فرعون و ظلمهای او در حقّ ایشان، با تعبیر «کَرْب» (نجات از بلای عظیم) بیان می کند: وَ نَجَّیناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ صافات/۱۱۵. واژه کَرْب، چهار بار در قرآن مجید آمده است.


اوصاف امام حسین -علیه‌السلام-
قرآن کریم، انبیای الهی را هدایتگر مردم به امر الهی در پرتو صبر و یقین و عبادت معرفی می کند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ ایتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ أنبیاء/۷۳؛ وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِایاتِنا یوقِنُونَ سجده/۲۴.
امام حسین -علیه‌السلام- مظهر این وصف برجسته انبیای الهی است. از این رو، پیامبر اکرم او را مصباح و چراغ فروزان هدایت معرفی کرده است: «إنّ الحسین مِصباحُ الهدی و سَفینَهُ النّجاهِ»
۱. امر به معروف: قرآن می فرماید: شما بهترین امّت هستید، در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر کنید: کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ آل عمران/۱۱۰.
حضرت سیدالشهدا نیز در هدف از قیام خود می فرماید: من برای احیای امر به معروف و نهی از منکر خروج کردم؛ « إنّما خَرَجْتُ بِطَلَبِ الإصلاحِ فی أُمَّهِ جَدی محمد أُرید أن آمُر بالمَعروف وَ انهی عَنِ المُنکر».
۲. معلّم عزّت و عمل صالح: قرآن مجید می فرماید: هر کس خواهان عزّت است، عزّت در پرتو ایمان و عمل صالح پدید می اید: مَنْ کانَ یریدُ الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمیعًا إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یرْفَعُهُ فاطر/۱۰. امام حسین -علیه‌السلام- در قیام خود در کربلا، طالب عزّت بود و گریزان از ذلّت: «هَیهاتَ منِّی الذّلّه».
۳. معلّم ایثار و انفاق: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ آل عمران/۹۲؛ به مقام نیکان نایل نمی شوید، مگر با انفاق برخی چیزهایی که دوست دارید. امام حسین -علیه السلام- در روز عاشورا تمام آنچه را که در اختیار داشت و همه آنها محبوب او بود، در راه خدا انفاق کرد.
۴. صاحب نفس مطمئنّه: یا ایتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ؛ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیهً مَرْضِیهً؛ فَادْخُلی فی عِبادی؛ وَ ادْخُلی جَنَّتی فجر۳۰-۲۷. امام صادق -علیه‌السلام- فرمودند: سوره مبارک فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید؛ زیرا این سوره مبارک در شأن امام حسین -علیه‌السلام- است. شخصی علّت آن را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمودند: به دلیل آنکه امام حسین -علیه‌السلام- صاحب نفس مطمئنّه بود که خداوند از او راضی و او از خداوند راضی بود. (و یکی از مصادیق بارز این آیه شریف، امام حسین -علیه‌السلام- است)
۵. خوف و خشیت الهی: قرآن مجید در وصف انبیا می گوید: پیامبران پیشین کسانی بودند که در تبلیغ رسالت الهی، از خدا می ترسیدند و از هیچ کس دیگر هراسی نداشتند: الَّذینَ یبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یخْشَوْنَهُ وَ لا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ أحزاب/۳۹. امام حسین -علیه‌السلام- نیز دارای این دو خصیصه برجسته است:
۱. تنها از خداوند می ترسید. در دعای عرفه می فرماید: « اللهم اجْعلنی أَخشاکَ کَأنّی أراک»؛ خدایا! مرا آن گونه قرار ده که از تو بترسم، آن سان که گویی تو را می بینم.
۲. از غیر خدا نمی ترسید. امام حسین -علیه‌السلام- می فرماید: اگر در دنیا، هیچ پناهگاهی نداشته باشم و کسی مرا حمایت نکند، من با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد: «لَو لَم یکُن لِی مَلْجَأَ وَ لا مَأوی لَما بایعْتُ یزیدُبنُ مُعاویه» آزمونی بالاتر از آزمون حضرت ابراهیم: وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا بقره/۱۲۴؛ و (یاد آور) هنگامی که ابراهیم را خداوندش، با کلماتی بیازمود و او (ابراهیم) در همه آنها موفّق شد (آنها را به اِتمام رساند). خداوند گفت: تو را امام مردم قرار می دهم … .
آزمونهای ابراهیم -علیه‌السلام- عبارت بودند از: امتحان ذبح اسماعیل، ساکن کردن هاجر و نوازش اسماعیل در جوار کعبه در سرزمین بی آب و گیاه و آزمون او در لحظه فرو افتادن در آتش نمرودیان و … .
کسی که به حماسه های عظیم عاشورا چشم بیندازد، دشوارتر بودن آزمونهای حضرت حسین -علیه‌السلام- را لمس می کند:
ـ به قربانگاه بُردن جوان و نورس و خردسال شیر خوار
ـ اِسکان زنان و کودکان در قلب سی هزار انسان شیفته زندگی زوال پذیر دنیا
ـ اِتّکا و اِتّکال به خداوند، حتّی در قتلگاه در قالب نیایش عاشقانه و رضایت مندانه.
و دهها آزمون دشوار دیگر که در واژه واژه این تاریخ درخشان رخ می نماید.
بخشی از اسرار توجّه دادن مردمان به این روز و این حادثه، همین پایداری بر پاکی و بروز غیرت و هویت انسانی و اسلامی و پیامهای بی شماری است که در این واقعه بروز دارد.
۶. پیشتازی و پیش دستی در نیکیها: فَاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ مائده/۴۸ ؛ در خوبیها بر یکدیگر پیشی بگیرید.
در روایت معروفی آمده است: «بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری هست؛ اما اگر که انسانی در راه خدا به شهادت برسد، بالاتر از آن چیز دیگری نیست.» این خیر بزرگ شهادت، آن چنان جلوه گری می کرد و مشتاقان را به سبقت از یکدیگر در عرصه آسمانی نینوا می کشانید که تا یاران امام حسین -علیه‌السلام- زنده بودند، اجازه نمی دادند که یک نفر از خاندان بنی هاشم، پای به میان بگذارد و فرزند برومند حسین، علی اکبر، در میان بنی هاشمیها سبقت می گرفت و هر کدام بر دیگری پیشی می جستند.
به راستی، شایسته است که عاشقان و یاران حسینی نیز از سیره اصحاب آن امام همام الگو بگیرند؛ «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل».
۷. عارف به قرآن: سیدالشهداء -علیه‌السلام- فرمود: القرآن ظاهرهُ أَنیقُ و باطِنُه عَمیقٌ؛ قرآن، ظاهرش زیبا و شگفت انگیزست و باطنش ژرف و عمیق.
همان طور که قرآن صامت از ظاهری شگفت و باطنی ژرف برخوردار است، وجود امام حسین -علیه‌السلام- به عنوان قرآنی ناطق از همین شگرفی و ژرفی در ظاهر و باطن و صورت و سیرت برخوردار است و ما در زیارت ناحیه مقدّسه در اوصاف آن امام می خوانیم: «و عَظیم السّوابق …» تو دارای برتریهای با عظمت هستی.
۸. دوستدار واقعی قرآن: امام حسین -علیه‌السلام- می فرماید: «خدا می داند که من نماز و تلاوت قرآن را دوست می دارم». در شب عاشورا که امام حسین -علیه‌السلام- به تلاوت قرآن مشغول بود، گروهی از لشگریان پسر سعد برای اطّلاع از احوال امام حسین علیه‌السلام و یاران از او نزدیک خمیه ها آمدند و ملاحظه کردند که امام با یک صورت ملکوتی و جذّاب ؛ ایاتی از سوره آل عمران را تلاوت می کند. امام حسین -علیه‌السلام- در ظهر عاشورا نیز در بحبوحه جنگ، نماز را به همراه یارانشان در کربلا اقامه می کنند.
۹. اِحیاگر قرآن: از آنجا که قرآن کریم بعد از پیامبر به دست اُمویان و عوامل آنها مطابق میل و منافعشان تفسیر می شد، امام حسین -علیه‌السلام- رسالت اِحیای قرآن را با پیام بلند عاشورا آغاز کرد. این بار قرآن از حنجره امام حسین -علیه‌السلام- تلاوت شد و رسوم جاهلیت را در هم شکست و خفقان جامعه آن روز مسلمانان را از بین بُرد و ایشان را از خواب غفلت بیدار کرد. خود ایشان درباره احیاگری قرآن می فرماید: «شما را به زنده ساختن آیات قرآن و از میان بُردن بدعت‌ها فرا می خوانم. اگر دعوت مرا بپذیرید، به راه راست و هدایت خواهید رسید.»

منبع: پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم