18
مهر

انتظار سرخ

انتظار سرخ

حرف اول از نوع دیگری است . از نوع حرف هایی که به نقطه ای از تاریخ می پیوند و تاریخ چه بی انتهاست در غروب پر طلوع یک روز .

روزی که انتظار چه غریب معنی یافت . انتظار در غربت پوچستانی از مردمان تنگ دل تا ابد منتظر تعیبر شدن از پا نشست .

حرف از یک لحظه نیست از یک عمر بصیرت بی نفس شده در هیاهوی دنیای عده ای دنیاپرست است .

حرف از انتظار از جنس کوچه های تنگ کوفه است ، انتظاری که مسلم را در آغوش خود به دام کشید .

انتظاری که نه در دل ها که بر زبان ها می نشیند و شمشیر می شود ، در غروب بصیرت ها .

راستی می دانی حسین(عليه السلام) ارباب خوبِ خوب ما به دست کسانی سر به نی شد که ادعای انتظار او را داشتند !!!

آیا توانسته ای معنای انتظار را درک کنی ، انتظاری که فضیلتش بالاتر از پاداش هزار شهید از شهدای بدر و احد ، انتظاری که افضل اعمال است … انتظاری که انگار در خیمه حضرت مهدی(عجل الله تعالي) بوده ای ..یا اینکه در خدمت ایشان شمشیر زده باشی ..حتی انگار کنار رسول خدا جهاد کرده باشی..

ای دل هشدار که مبادا انتظارت تو را روسیاه کند در محضر حضرت عشق که رسم انتظار با نشستن و گریستن نمی سازد .

منتظر که باشی خون هزار بار در رگهایت جانی تازه می گیرد که او نیز منتظر جوششی دوباره است .

منتظر که باشی پرونده اعمالت پُر از ارادت به اوست …

امیدم به دعایی است از جنس عاشورا به امید جرعه ای بصیرت : اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِاَمْرِکَ صلوات الله علیه و علی ابائه الطاهرین..

منتظر که باشی هر صبح نه با روشنی آفتاب که با جرعه ای از عشق در دل بیدار می شوی که موعد قرار رسیده است . خورشید به بدرقه ی چشم های بارانی تو می آید که خوانده ای : اَللّـهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْمی هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَیّامی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقی..

منتظر که باشی تمام ثانیه های زندگیت پر از چشم هایی می شود که عمری پا در رکاب دل انداخته اند تا مهیا شوند با فرازی از آیه عشق که : اَللّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذّابّینَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعینَ اِلَیْهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلینَ لاَِوامِرِهِ وَ الُْمحامینَ عَنْهُ ، وَ السّابِقینَ اِلى اِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ…

منتظر که باشی حتی مرگ هم برایت سد نخواهد بود که بلندای هیچ دیواری ایستادن در برابر عشق بازی عشاق را تاب نمی آورد که از ازل بر قاب دلت حک کرده ای : فَاَخْرِجْنی مِنْ قَبْری ، مُؤْتَزِراً كَفَنى ، شاهِراً‌ سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی..

و چشم هایت چه جوان می شوند در حضور آیینه های نگاهش که سپیدیشان را به دیدار یوسف حسنش مژده می دهی آنگاه که می خوانی : اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ وَ اكْحُلْ ناظِری بِنَظْرَة منِّی اِلَیْهِ..

و اکنون تو با کوله باری از انتظار به فراز آخر می رسی که فراز آخر همان وعده حق خداست که تو با تمام وجودت آن را فریاد می زنی .. انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا برحمتك یا الرحمن الراحمین..

گوارای وجودت عطر ناب حضورش آن دم که از کعبه ندا دهد :

الا یا اهل العالم انا المهدی قائم آل محمد ..

ان شاء الله..

 


free b2evolution skin
8
مهر

تربت سرخ

(تربت سرخ )
(ابى بكار)، گفت :
از تربتى كه بالاى سر قبر حضرت حسين بن على عليه السلام بود مقدارى برداشتم ،اين تربت سرخ رنگ بود، پس بر حضرت رضا عليه السلام وارد شده و آن را به حضرت عرضه داشتم .
آن جناب تربت را در كف دستشان نهاده و بوئيدند، سپس چنان گريتند كه اشك هاى مبارك شان جارى شد،سپس فرمودند:
اين تربت جدم مى باشد
اى كه دارى در دل جان آرزوى كربلا

مى رود اين كاروان امشب بسوى كربلا

نام كتاب : داستانهايى از خاك تربت امام حسين (ع)

نويسنده : شهيد احمد مير خلف زاده و على مير خلف زاده


free b2evolution skin
8
مهر

تربت بالاى سر

(تربت بالاى سر)
(حضرت ابى عبداللّه عليه السلام ) فرمودند:
جنب سر مبارك حسين بن على عليه السلام تربت قرمزى است كه در آن شفاء هر دردى ، غير از مرگ مى باشد.
(يونس بن ربيع ) مى گويد: بعد از اينكه ، اين حديث را شنيدم نزد قبر حاضر شده و طرف سر قبر را حفر كردم و چون به قدر يك ذراع كندم از راءس قبر خاك هائى مثل ريگ هاى ريزى كه آب آنها را با خود مى آورد بر ما ريخت ، رنگ آنها قرمز و اندازه شان قدر يك درهم بود، آنها را با خود به كوفه آورده پس ممزوج و عجينشان كرده و پنهانشان نمودم و بعد به تدريج از آن به مردم مى دادم تا با آن مريض هاى خود را مداوا كنند.
كربلا قافله عشق بسامان آمد

عاشق اينك به برت با همه ياران آمد

نام كتاب : داستانهايى از خاك تربت امام حسين (ع)

نويسنده : شهيد احمد مير خلف زاده و على مير خلف زاده


free b2evolution skin
8
مهر

تربت قبر

(تربت قبر)
(حضرت ابى عبداللّه عليه السلام )، فرمودند:
هر گاه كسى از شما تربت قبر حسين عليه السلام را خواست تناول كند، بگويد:
بار خدايا از تو سؤ ال مى كنم به حق فرشته اى كه آن را اخذ نموده و رسولى كه آن را جاى داده و وصّى كه در آن پنهان شده آن را شفاء از هر دردى قرار بده (نام دردهاى مورد نظر را ببر).
حضرت ابو جعفر عليه السلام فرمودند:
هرگاه تربت قبر حسين عليه السلام را اخذ كردى بگو:
خدايا به حق اين تربت و بحق فرشته اى كه موكّل بر آن است ، و به حق فرشته اى كه آن را حفر نموده ، قرار بده اين تربت را شفاء از هر دردى و امان از هر خوف و هراسى .
سپس حضرت فرمودند:
اگر شخصى چنين كند حتما تربت شفاء هر دردى خواهد بود و از هر خوفى امان برايش مى باشد.
شه لب تشنگان را كربلا شد آخرين منزل

بگفتا بر گشائيد همرهان از ناقه ها محمل

نام كتاب : داستانهايى از خاك تربت امام حسين (ع)

نويسنده : شهيد احمد مير خلف زاده و على مير خلف زاده


free b2evolution skin
8
مهر

بيماريهاى فراوان

(بيماريهاى فراوان )
محضر مبارك ابى عبداللّه عليه السلام عرضه داشتم :
من مردى هستم مبتلا به بيمارى هاى فراوان و هيچ دوائى نيست مگر آن را مصرف كرده و به منظور مداوا خورده ام ولى بهبودى برايم حاصل نشده چه بايد بكنم ؟
حضرت به من فرمودند:
كجائى ، و چرا از تربت حسين عليه السلام غافل هستى ،در آن شفاء از هر دردى بوده و امن است از هر خوف و هراسى ، البته وقتى آنرا اخذ مى كنى بگو:
خدايا از تو مى خواهم به حق اين تربت و به حق فرشته اى كه آنرا اخذ نموده و به حق پيامبرى كه آن را قبض كرده و به حق وصِىّ كه در آن حلول نموده ، درود فرست بر محمد و اهل بيتش و قرار بده براى من در آن شفاء از هر دردى و امان از هر خوف و هراسى .
راوى مى گويد: سپس حضرت فرمودند،
فرشته اى كه تربت را اخذ كرد جبرئيل 7 بود و آن را به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نشان داده و گفت :
اين تربت فرزندت حسين است ، بعد از تو امتّت او را مى كشند.
و پيامبرى كه آن را قبض نمود وجود مبارك حضرت محمد صلى الله عليه و آله مى باشد.
و اما وصيى كه در آن حلول كرده عبارت است از حضرت حسين بن على عليه السلام كه سرور و آقاى شهداء است .
محضر مباركش عرض كردم : شفاء از هر درد را دانستم اما چگونه امان از هر خوف و هراسى است ؟
حضرت فرمودند:
هر گاه از سلطانى خوف داشتى يا خوفى ديگر در تو پيدا شد از منزلى بيرون ميا مگر آنكه با تو از تربت قبر حسين عليه السلام باشد و هنگامى كه مى خواهى آن را اخذ كنى و بردارى بگو:
خدايا اين تربت قبر حسين ولى و فرزند ولى تو است ، آن را به منظور حفظ از آنچه خوف و از آنچه خوف ندارم برداشته ام .
البته اين فقره يعنى (از آنچه خوف ندارم ) را نيز بگو زيرا گاهى ابتلائات و حوادثى براى تو پيش مى آيد كه از آنها خوف و هراسى نداشتى و احتمال پيش آمدنش را نمى دادى .
راوى مى گويد: پس تربت را به همان طورى كه حضرت دستور فرموده بودند برداشتم ، بخدا سوگند بدنم صحت و بهبودى يافت و برايم امان شد از تمام خوفها و هراسها، به او از آنچه خوف و هراسش را نداشتم عيناً همان طورى كه حضرت فرمودند و پس از آن به حمداللّه هيچ امر مكروه و ناگوارى برايم پيش نيامد.
اى كعبه اميد و امان كربلاى تو

سرهاى سرخوشان جهان را هواى تو

نام كتاب : داستانهايى از خاك تربت امام حسين (ع)

نويسنده : شهيد احمد مير خلف زاده و على مير خلف زاده


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم