29
آذر

به معاویه

و من کتاب له ( علیه السلام ) إلى معاویة .

از نامه هاى آن حضرت علیه السَّلام است به معاویه(که آنرا بوسیله جریر ابن عبد اللَّه بجلىّ بشام فرستاده، و در آن صحّت و درستى خلافت خود را اثبات و بیزاریش را از کشتن عثمان اظهار فرموده).

إِنَّهُ بَایَعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ .

کسانیکه با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند (آنها را بخلافت گماشتند) بهمان طریق با من بیعت کرده عهد و پیمان بستند (زمام امور را بدست من دادند) پس (به عقیده شما که خلافت از جانب خدا و رسول تعیین نشده بلکه به اجماع امّت برقرار مى گردد، و مردم اجماع کرده ابو بکر و عمر و عثمان را خلیفه قرار دادند، همان اشخاص مرا براى خلافت تعیین نمودند، بنا بر این) آنرا که حاضر بوده (مانند طلحه و زبیر) نمى رسد که (جز او را) اختیار کند، و آنرا که حاضر نبوده (مانند تو) نمى رسد که (آنرا) نپذیرد.

وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ . فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى .و مشورت (در امر خلافت به عقیده شما) حقّ مهاجرین (کسانیکه از مکّه به مدینه آمده و به پیغمبر اکرم پیوستند) و انصار (آنانکه در مدینه به آن حضرت ایمان آورده یاریش نمودند) مى باشد، و چون ایشان گرد آمده مردى را خلیفه و پیشوا نامیدند رضاء و خوشنودى خدا در این کار است، و اگر کسى بسبب عیب جوئى (از خلیفه مانند نسبت دادن معاویه کشتن عثمان را باو) یا بر اثر بدعتى (وارد ساختن آنچه در دین روا نیست مانند نقض عهد و پیمان شکنى طلحه و زبیر و پیروانشان) از فرمان ایشان (کارى که آنان انجام داده اند) سر پیچید او را به اطاعت وادار نمایند، و اگر (پند و اندرز سودى نبخشید، و) فرمان آنها را نپذیرفت (به عقیده شما) با او مى جنگند بجهت آنکه غیر راه مؤمنین را پیروى نموده، و خداوند او را واگذارد بآنچه که بآن رو آورده است.

وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ وَ السَّلَامُ . 

و بجان خودم سوگند- اى معاویه- اگر بعقل خود بنگرى (تأمّل و اندیشه نمائى) و از خواهش نفس چشم بپوشى (بیجا سخن نگفته نخواهى کشتن عثمان را بهانه پیمان نبستنت با من قرار دهى) مى یابى مرا که از خون عثمان (کشته شدن او) بیزارترین مردم بودم، و میدانى که من از آن دورى کرده گوشه گیرى اختیار نمودم مگر آنکه (پیروى هواى نفس نموده) بهتان زده کشته شدن او را بمن نسبت دهى، و پنهان کنى آنچه را که بر تو آشکار مى باشد، و درود بر آنکه شایسته درود است.

منبع نهج البلاغه نامه شماره ۶


free b2evolution skin
29
آذر

درباره آرزوها

وَ قَالَ ( علیه السلام ) : إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ.

امام علیه السلام فرموده است: هر گاه به آنچه می خواهی نرسیدی پس به هر حال هستی باک نداشته باش (زیرا برای نرسیده اندوه به خود راه دادن بی خردی است).

منبع نهج البلاغه حکمت شماره ۶۶


free b2evolution skin
24
آذر

پاکدامنی و سپاسگزاری

وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنَى.

امام علیه السلام فرموده است: پاکدامنی زینت و آرایش بی چیز و درویش است، و سپاسگزاری (از نعمتهای خداوند) آرایش توانگر.. 

منبع نهج البلاغه حکمت شماره ۶۵


free b2evolution skin
21
آذر

درباره بخشش

وَ قَالَ ( علیه السلام ) : لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ.

امام علیه السلام فرموده است: از بخشیدن اندک شرم مکن، زیرا نومید کردن کمتر از آن (و به شرمندگی سزاوارتر) است.  

منبع نهج البلاغه حکمت شماره ۶۴


free b2evolution skin
20
آذر

به اشعث بن قیس

و من کتاب له ( علیه السلام ) إلى أشعث بن قیس عامل أذربیجان .

از نامه هاى آن حضرت علیه السَّلام است با شعث ابن قیس(که شمّه اى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او (از جانب عثمان) حکمران آذربیجان بود (و آذربیجان ایالتى است در شمال غربى ایران داراى شهرها و ده هاى بسیار که مهمّترین شهر و مرکز آن تبریز است، خلاصه چون امیر المؤمنین علیه السَّلام بعد از عثمان زمام امور را بدست گرفت اشعث بجهت کارهاى ناشایسته خود مى دانست که امام علیه السَّلام او را عزل خواهد نمود ترسناک بود، حضرت براى آگاهى او بحفظ اموال آذربیجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه اى باو ست).

وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ.

عمل (و حکمرانى) تو رزق و خوراک تو نیست ( ترا حکومت نداده اند تا آنچه بیابى از آن خود پنداشته بخورى) ولى آن عمل امانت و سپرده اى در گردن تو است (که بایستى آنرا مواظبت نموده در راه آن قدمى بر خلاف دستور دین بر ندارى) و خواسته اند که تو نگهبان باشى براى کسی که از تو بالاتر است (تو زیر دست امیرى هستى که ترا حافظ و نگهبان قرار داده و ولایتى بتو سپرده که آنرا از جانب او مواظبت نمائى، پس).

لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ وَ السَّلَامُ . 

ترا نمى رسد که در کار رعیّت بمیل خود رفتار نمائى (پیش از آنکه بتو دستور دهند کارى انجام دهى) و نمى رسد که متوجّه کار بزرگى شوى مگر باعتماد امر و فرمانى که بتو رسیده باشد، و در دستهاى تو است مال و دارائى از مال خداوند بى همتاى بزرگ، و تو یکى از خزانه داران آن هستى تا آنرا بمن سپارى، و امید است من بدترین والی ها و فرمانده ها براى تو نباشم (بلکه این دستور سود دنیا و آخرت ترا در بر دارد) و درود بر آنکه شایسته درود است.

نهج البلاغه نامه شماره ۵


free b2evolution skin