5
مهر

آگاهى حضرت امير از درون جابر و معجزه حضرت

آگاهى حضرت امير از درون جابر و معجزه حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جابر گويد: فرزندى داشتم كه به سختى بيمار بود، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواستم براى او دعا نمايد، حضرت فرمود: برو از على بخواه (دعا كند) زيرا من از اويم و او از من است ، با شنيدن اين سخن ترديدى در دلم افتاد، به دنبال حضرت على عليه السّلام رفتم ، گفتند: او در جيانة است ، وقتى نزد او رفتم حضرت مشغول نماز بود، بعد از تمام شدن نماز سلام كردند و سخن حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم را بيان كردند حضرت فرمود: باشد و از جا برخاست و به طرف درخت خرمايى كه آنجا بود رفته ، خطاب به درخت كرده فرمود: اى درخت من كيستم ؟
ناگاه شنيدند از آن درخت صدائى را كه مى گفت : شما اميرالمؤمنين و وصى رسول رب العالمين هستيد، شمائيد نشان بزرگ (خدا) و شمائيد حجت بزرگ (خدا) و ساكت شد! آنگاه حضرت به من توجه نموده فرمود:
اى جابر الان شك تو (در مورد مقام من ) از بين رفت و قلب تو صفا گرفت ، آنچه را ديدى پنهان دار مگر از اهلش

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

امروز او را پشتيبانى كن تا فردا خلافت را به تو دهد

امروز او را پشتيبانى كن تا فردا خلافت را به تو دهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و بيعت مردم با ابوبكر، بنى هاشم نيز به اكراه بيعت كردند و نماند مگر اميرالمؤمنين عليه السّلام طرفداران ابوبكر نزد حضرت در مسجد آمدند و گفتند:
يا على با ابوبكر بيعت كن ، حضرت فرمود:
من از او به خلافت سزاوارترم ، و شما سزاوارتريد به بيعت با من تا با او و سپس ادله خود را ذكر كرد و سخن آنها را باطل نمود.
عمر گفت : يا على آيا تو پيرو خاندان خود نيستى ؟ (نديدى همه آنها بيعت كردند تو هم بيعت كن ) حضرت فرمود: از ايشان بپرسيد، مردم از بنى هاشم كه حاضر بودند پرسيدند آنها گفتند: بيعت ما دليلى بر عليه حضرت على نيست ، به خدا پناه مى بريم از اينكه خود را با او در هجرت و جهاد و منزلت او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله يكسان بدانيم . عمر گفت : تو بايد بيعت كنى چه با زور يا با اختيار، بخواهى يا نخواهى رها نمى شوى ! حضرت به او فرمود: بدوش شيرى را كه براى توست نصف آن ، محكم نما براى ابوبكر امروز (خلاف را) تا فردا به تو برگرداند…
و در خطبه معروف شقشقيه در مورد خلافت ابوبكر فرمود: آن دو نفر (ابوبكر و عمر) چه محكم تقسيم كردند (شير) از شتر (خلافت )را يعنى قسمتى را ابوبكر براى خود برداشت و عمر نيز ياريش نمود تا بعدا خودش سهمى ببرد.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

آگاهى حضرت از تصميم خلاف مردى

آگاهى حضرت از تصميم خلاف مردى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: اگر مردى مورد اعتمادى را مى يافتم ، توسط او مالى را به شيعيان مدائن مى فرستادم .
يكى از حاضرين با خود گفت : من داوطلب مى شوم وقتى حضرت بر من اعتماد كرد راه كرخه را پيش مى گيرم و به مدائن نمى روم ، سپس نزد حضرت آمد و گفت : يا اميرالمؤ منين من اين اموال را به مدائن مى برم ، حضرت با شنيدن اين سخن متوجه من شده فرمود: دور شو مى خواهى راه كرخه را در پيش گيرى

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

آگاهى حضرت به سخن عمر هنگام مرگ

آگاهى حضرت به سخن عمر هنگام مرگ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين عليه السّلام پس از اينكه چرا عمر مرا در شورى قرار داد؟ اگر براى كارى غير از خلافت بود پس عثمان خليفه نيست و اگر براى خلافت بود، پس مرا لايق خلافت مى دانست ، با اين حال چگونه روايت كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله اهل بيت خود را از خلافت خارج نموده و آنها را از آن بى بهره كرده است ؟

ادامه »


free b2evolution skin
5
مهر

آگاهى حضرت امير از سرگذشت خؤ له حنفية

آگاهى حضرت امير از سرگذشت خؤ له حنفية

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

وقتى ابوبكر بر مسند خلافت تكيه زد، خالد بن وليد و ماءمور جمع آورى زكاة قبيله بنى حنفية كرد، وقتى خالد براى گرفتن زكاة رفت آنها گفتند:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر سال مردى را براى جمع آورى زكات نزد ما مى فرستاد، او زكاة را از اعتياد مى گرفت و ميان فقراى ما تقسيم مى كرد تو نيز چنين كن .
خالد (كه دنبال بهانه مى گشت ) به مدينه برگشت و به ابوبكر گفت : اينها زكات نمى دهند! ابوبكر لشكرى را همراه خالد روانه كرد (وقتى به آنها رسيد، آنها تكبير گفتند و به استقبال آمدند، خالد با حيله و به تهمت به آنها حمله كرد و به طمع رسيدن به همسر زيباى رئيس قبيله شوهر او را كشت و همسر او را گرفته و بلافاصله مورد تجاوز قرار داد زنانشان را اسير و به مدينه برگشت .
مالك رئيس مقتول آن قبيله در جاهليت رفيق عمر بود، عمر به ابوبكر گفت : خالد را اول حد زنا بزن به خاطر تجاوز او با همسر مالك و سپس او را براى تقاص مالك بكش .
ابوبكر گفت : خالد ياور ماست و غفلت كرده !! (و دو صد افسوس كه احكام الهى و خون و نواميس مردم اينگونه مورد بازيچه قرار گيرد)

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin