4
مهر

موسى بن جعفر عليه السلام و علم امام

موسى بن جعفر عليه السلام و علم امام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسحاق بن عمار گويد: از عبد صالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) شنيدم كه به مردى خبر مرگ او را مى داد! با خود گفتم : گويا او مى داند زمان مرگ هر يك از شيعيان خود را؟! در اين لحظه حضرت با قيافه اى خشمگين متوجه من شد و فرمود:
اى اسحاق ! رشيد هجرى به علم مرگها و بلاها آگاه بود (با اينكه امام نبود) و امام سزاوارتر است به دانستن آن ، سپس فرمود:
اى اسحاق هر چه خواهى انجام ده (آماده سفر آخرت باش ) كه عمر تو پايان يافته و تو تا دو سال ديگر (قبل از دو سال ) خواهى مرد، برادران تو و خانواده ات اندكى پس از تو با هم اختلاف پيدا كرده و به يكديگر خيانت مى كنند به گونه اى كه دشمنشان آنها را شماتت مى كند، آيا همين در دلت گذشت ؟ (كه من از زمان مرگ شيعيان خبر دارم ).
اسحاق گويد: من از آنچه در دلم خطور كرد استغفار مى كنم .
راوى گويد: از اين محفل اندكى گذشت و اسحاق فوت كرد و خانواده اش ‍ نيز نيازمند اموال مردم شدند و مفلس (ورشكسته و فقير) شدند

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

پيشگوئى حضرت در مورد شهادت رشيد هجرى

پيشگوئى حضرت در مورد شهادت رشيد هجرى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

رشيد هجرى (155) از ياران باوفا و صميمى حضرت على عليه السلام بود به گونه اى كه حضرت او را لايق تعليم علوم غيب دانسته ، از بلاها و مرگها آگاه بود و او را رشيد البلايا مى ناميدند، به بعضى خبر مى داد كه چگونه مى ميرد و يا چگونه كشته مى شود، و همانطور كه خبر داده بود واقع مى شد.
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود به باغى رفت ، زير درخت خرمائى نشست و فرمود تا خرمائى چيدند و آوردند. رشيد گفت : يا اميرالمؤمنين چه خرماى خوبى است ؟
حضرت فرمود: اى رشيد، بدان كه تو را بر شاخه همين درخت به دار مى زنند!
رشيد گويد: از اين به بعد صبح و شام كنار اين درخت مى آمدم و آن را آبيارى مى كردم تا اينكه اميرالمؤمنين از دنيا رفت .
روزى آمدم ديدم كه شاخه هاى آن درخت را بريده اند، با خود گفتم : اجلم نزديك است يك روز كه آمدم رئيس ماءمورين محله به من گفت : بيا نزد امير، وقتى وارد قصر شدم ديدم كه آن چوب به كنارى افتاده است ، روز ديگرى ديدم نصف آن را براى چرخ آب چاه استفاده كرده اند. با خود گفتم :
دوست من به من دروغ نگفت : تا اينكه ماءمور حاكم به سراغم آمد و مرا احضار كرد وقتى وارد قصر شدم آن چوب را ديدم با پا به آن زدم و گفتم : من براى تو بزرگ شدم و تو براى من رشد كردى وقتى او را بر عبيدالله بن زياد وارد كردند گفت :
از دروغ رفيق خودت بگو! گفتم : بخدا كه كه نه من دروغگو هستم و نه او، به من خبر داده است كه تو دست و پا و زبانم را قطع خواهى كرد!
عبيدالله گفت : بخدا كه سخن او را دروغ مى گردانم ، سپس فرمان داد تا دستها و پاهايش را قطع كنند (اما زبانش را قطع نكنند تا به گمان خودش ‍ سخن حضرت على عليه السلام را باطل نمايد) وقتى رشيد را به نزد خاندانش بردند در همان حال از سخنان شگفت و عظيم به مردم خبر مى داد، صدا زد: اى مردم از من سؤ ال كنيد، اين گروه نزد من دينى دارند كه هنوز پرداخت نشده است در اين حال به ابن زياد خبر دادند كه : ميدانى چه كردى ؟ دست و پاى رشيد را بريدى و زبانش را آزاد گذاردى و او هم اكنون سخنان عظيم با مردم در ميان مى گذارد، عبيدالله دستور داد تا زبان او را نيز به همراه دست و پايش قطع كنند.(156)
شخصى به نام زياد بن نصر گويد: من نزد زياد بودم كه رشيد هجرى را آوردند زياد به او گفت : همراهت (يعنى على عليه السلام ) در مورد كار ما با تو چه گفته است ؟
(معلوم مى شود كه خبرهاى غيبى حضرت چنان مشهور بوده است كه دشمنان ايشان نيز از آن مطلع گشته بودند)
رشيد گفت : حضرت به من خبر داده است كه شما دست و پاى مرا بريده و سپس مرا به دار آويزان مى كنيد، زياد گفت : به خدا سوگند كه سخن على عليه السلام را دروغ مى گردانم ، رهايش كنيد.
همينكه رشيد خواست برخيزد و بيرون رود، زياد گفت : بخدا كه شكنجه اى سخت تر از همان كه صاحب او خبر داده سراغ ندارم ، او را ببريد و دست و پاى او را بريده و سپس دارش زنيد.
رشيد گفت : هرگز، شما نزد من چيزى داريد كه اميرالمؤمنين عليه السلام به من خبر داده است !
زياد كه متوجه شده بود گفت : زبانش را قطع كنيد، رشيد گفت : بخدا كه الان تصديق خبر اميرالمؤمنين عليه السلام محقق شد.
شيخ مفيد (ره ) بعد از نقل اين خبر گويد: اين روايت را نيز موافق و مخالف از افراد مورد اعتماد خود از كسانى كه نام برديم ذكر كرده اند و اين خبر در نزد علماء شيعه و اهل سنت مشهور است

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

كتابى كه حوادث آينده در آن ثبت بود

يشگوئيهاى اميرالمؤمنين عليه السلام از حوادث آينده كه بعد از حضرت به وقوع پيوسته است .
كتابى كه حوادث آينده در آن ثبت بود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سليم بن قيس گويد: وقتى امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد ابن عباس به شدت گريه كرد و سپس گفت : چه چيزها كه اين امت بعد از پيامبرش ديد!
خدايا من تو را شاهد مى گيرم كه من دوستدار على بن ابى طالب و فرزندانش هستم و از دشمنان او و دشمنان فرزندانش بيزارم و در مقابل دين آنان تسليم هستم .
ابن عباس گفت : روزى در ذى قار خدمت امير المومنين وارد شدم . حضرت كتابى را برايم بيرون آورد و فرمود: اى ابن عباس ، اين كتابى است كه پيامبر عليه السلام بر من املا فرموده و دست خط خودم است .
عرض كردم : يا امير المومنين ، آنرا برايم بخوان . حضرت آنرا خواند و در آن بود همه آنچه از زمان رحلت پيامبر تا زمان شهادت امام حسين اتفاق افتاده و اينكه چگونه كشته مى شود و چه كسى او را مى كشد و چه كسى او را يارى مى كند و چه كسانى همراه او شهيد مى شدند؟ سپس آن حضرت به شدت گريه كرد و مرا به گريه درآورد.
از جمله آنچه برايم خواند اين بود كه با خود آن حضرت چه مى كنند، و چگونه حضرت زهرا عليها السلام شهيد مى شود، و چگونه پسرش امام حسن عليه السلام به شهادت مى رسد و چگونه اين امت به او مكر و حيله مى كنند.
وقتى كيفيت قتل امام حسين عليه السلام را خواند بسيار گريست : و سپس ‍ آن كتاب را بست ، و بقيه آنچه تا روز قيامت واقع مى شود باقى ماند.
در آن كتاب از جمله آنچه حضرت برايم خواند - جريان ابوبكر و عمر و عثمان و اينكه هر يك از آنان چقدر حكومت مى كنند و اينكه با على عليه السلام چگونه بيعت مى شود، و واقعه جمل و شورش عايشه و طلحه و زبير، و واقعه صفين و كسانى كه در آن كشته مى شوند، و واقعه نهروان و جريان حكمين ، و حكومت معاويه و كسانى از شيعه كه به دست معاويه كشته مى شوند، و برنامه اى كه مردم نسبت به امام حسين عليه السلام انجام مى دهند، و جريان يزيد تا آنجا كه منتهى به قتل امام حسين عليه السلام شد.
من همه اينها را از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم ، و همانطور كه حضرت خوانده بود بدون كم و زياد واقع شد. من خط آن حضرت را مى شناختم و در آن كتاب ديدم كه تغيير نكرده و زرد نشده بود.
وقتى حضرت آن كتاب را بست عرض كردم : يا اميرالمؤمنين ، اى كاش ‍ بقيه كتاب را هم برايم مى خواندى و فرمود: نه ، ولى برايت نقل مى كنم .
مانع من اين است كه آنچه ما از خاندان و فرزندان تو خواهيم ديد در آن آمده است و مسئله فجيعى است كه ما را مى كشند و با ما عداوت مى ورزند و حكومتى بد و قدرتى شوم دارند.
دوست ندارم آنها را بشنوى و غمناك شوى و تو را ناراحت كند، ولى براى تو نقل مى كنم .
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام رحلتش دست مرا گرفت و برايم هزار باب از علم گشود كه از هر بابى هزار باب باز مى شد. در اين حال ابوبكر و عمر به من نگاه مى كردند و آن حضرت به اين مطلب اشاره مى فرمود.
وقتى بيرون آمدم آن دو به من گفتند: پيامبر به تو چه گفت ؟ من هم سخن آن حضرت را براى آنان نقل كردم . آنان دست خود را تكان دادند و سخن مرا تكرار كردند. سپس پشت كردند در حالى كه سخن مرا تكرار مى كردند و با دوستان خود اشاره مى نمودند.
اى ابن عباس ، (فرزندم ) حسن از كوفه همراه فلان تعداد جمعيت به استثناى يك نفر نزد تو مى آيد. اى ابن عباس وقتى حكومت بنى اميه از بين برود اولين گروه از بنى هاشم كه به حكومت مى رسند فرزندان تو هستند، و كارهايى مى كنند.
ابن عباس گفت : بودن نسخه آن كتاب نزد من محبوب تر بود از آنچه آفتاب بر آن تابيده

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

پيشگوئى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد خوارج نهروان

پيشگوئى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد خوارج نهروان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از ابو سعيد خدرى روايت است كه گفت : روزى وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مالى را ميان ما تقسيم كرد ذوالخويصرة (حرقوص بن زهير يا ذوالثدية ) كه مردى از بنى تميم بود آمد و گفت : يا رسول الله با عدالت تقسيم كن ، حضرت فرمود: واى بر تو من اگر عادل نباشم ، پس عادل كيست ؟ اگر من عادل باشم تو زيان كرده اى .
عمر گفت اجازه بده گردنش را بزنم ؟ حضرت فرمود: رهايش كن ، او يارانى دارد كه شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها ناچيز مى شماريد، قرآن مى خوانند ولى هنوز از گلوى آنها برنيامده مانند تيرى كه از كمان بگذرد از دين خارج مى شوند، تير و شمشيرشان آلوده به خون  است كه يكى از بازوانش مانند سينه زن مى باشد. اينان وقتى مسلمانان دچار تفرقه مى شوند سر به شورش برمى دارند.
ابو سعيد راوى خبر گويد: شاهد باش كه من اين را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم و گواهى مى دهم كه على ابن ابيطالب با آنها مى جنگد و من نيز با او خواهم بود. سپس آن مرد را آوردند و من نگاه كردم ديدم همانطور است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

مذاكره عجيب ميثم و حبيب و رشيد

مذاكره عجيب ميثم و حبيب و رشيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى ميثم سوار بر اسب مى رفت كه حبيب بن مظاهر اسدى (شهيد فداكار كربلا) كه در ميان بنى اسد بود به استقبال ميثم آمد، هر دو سوار به هم نزديك شدند به گونه اى كه گردن اسبهاى آنها نزديك هم بود و با هم سخن مى گفتند.

ادامه »


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم