5
مهر

بيست و دومى ايشان المكثفى باللّه است

بيست و دومى ايشان المكثفى باللّه است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كه حضرت او را پيرمرد ناميد و فرمود: روزگار او طولانى و مردم در زمان او در توافق هستند. و بنابر سخن علامه مجلسى (ره ) در بحار احتمال دارد كه كلمه بيست و دومين اشتباهى از ناقلين خبر باشد و در اصل بيست و پنجمين يا بيست و ششمين باشد، زيرا بيست و دومين خليفه عبداللّه است كه معروف به المكتفى باللّه است كه ايام خلافت او را يك سال و چهار ماه ذكر كرده اند اما نفر بيست و پنجم القادر باللّه احمد بن اسحاق است كه عمرش هشتاد و شش سال و خلافتش چهل و يك سال بوده است و يا منظور نفر بيست و ششم باشد كه القائم بامراللّه است و عمرش هفتاد و شش سال و خلافتش چهل و چهار سال و هشت ماه بوده است .

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

اما هجدهمى ايشان المقتدر بالله بود

اما هجدهمى ايشان المقتدر بالله بود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كه حضرت به قتل او اشاره كرده فرمود او را مى بينم كه در خون خود مى غلطد نامش جعفر بن احمد معروف به المقتدر باللّه در سال 295 خليفه شد و حدود بيست و پنج سال خلافت كرد، او در وقت خلافت از همه كوچكتر بود، زيرا سيزده ساله بود كه خليفه شد.
در سال 320 مونس خادم بر مقتدر شورش كرد و لشكرى كه اكثرا از طايفه بربر بودند فراهم آورد و چون دو لشكر در مقابل هم صف كشيدند، مردى از بربر به خليفه حمله كرد و زخمى كارى بر او زد كه به خاك افتاد، پياده شد و سر مقتدر را بريد و بر نيزه كرد، و تمام لباسهاى خليفه را از تنش بيرون آورد، به گونه اى كه مردم عورت او را با سبزه و علف پوشاندند.
و آن سه پسرى كه حضرت به آنها اشاره نموده فرمود: روش آنها روش ‍ ظلال است ، راضى و متقى و مطيع مى باشند كه هر سه به خلافت رسيدند.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

اما شانزدهمى ايشان المعتضد باللّه است

اما شانزدهمى ايشان المعتضد باللّه است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

نامش احمد بن طلحة بن متوكل معروف به معتضد كه بعد از عموى خود معتمد در سال 279 به تخت حكومت نشست مدت نه سال و نه ماه خلافت كرد.
در ايام او فتنه ها آرام شد و جنگها برطرف شد، ولى او مردى بيرحم و خونريز بود و مردم را به انواع شكنجه عذاب مى كرد، با اين حالت حضرت او را با وفاتر از همه نسبت به اولاد خود معرفى نمود زيرا معتضد زمانى كه پدرش او را زندانى كرده بود در خواب ديد: مردى دست خويش را به طرف دجله دراز كرده تمامى آب دجله در دست او جمع شد، سپس دست خود را باز كرده آب از آن جوشيد، آن مرد به معتضد گفت : آيا مرا مى شناسى ؟ گفت : خير، فرمود: من على بن ابيطالب هستم وقتى بر تخت خلافت نشستى با فرزندان من نيكوئى كن ، او گفت : شنيدم و اطاعت مى كنم اى امير المومنان ، به همين سبب متعرض اولاد حضرت نمى شد و آنانرا دوست مى داشت و وقتى شنيد محمد بن زياد در پنهانى براى اولاد حضرت از طبرستان مالى فرستاده ، ماءمورى كه مال را مى برد خواست و به او گفت : آشكارا مال را قسمت كن كه كسى متعرض تو و ايشان نخواهد شد

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

اما پانزدهمى ايشان پر رنج و كم آسايش است

اما پانزدهمى ايشان پر رنج و كم آسايش است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

منظور از پانزدهمى المعتمد باللّه احمد بن جعفر است كه در سال 256 به خلافت نشست و در سال 279 از دنيا رفت خلافت او بيست و سه سال بود، او بيشتر اوقات را در جنگ و جدال با دشمنان مانند صاحب زنج و صفار گذارند.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
5
مهر

متوكل و شمشير هندى عجيب او

متوكل و شمشير هندى عجيب او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از عجائب روزگار آنكه روزى در مجلس متوكل سخن از شمشيرها و اوصاف آنها بود، يكنفر گفت : به من خبر داده اند كه در بصره نزد مردى شمشيرى است هندى كه نظير ندارد، متوكل كه مشتاق آن شمشير شده بود به فرماندار بصره رسيد نوشت : اين شمشير را مردى از اهالى يمن خريده است ، متوكل فرمان داد تا به دنبال آن در يمن رفتند و آنرا خريدند، عبيداللّه بن يحيى با شمشير وارد شد و گفت كه آنرا به ده هزار درهم خريده است ! متوكل از اينكه آنرا به دست آورده خوشحال شد و خدا را سپاس گفت ، سپس آنرا بيرون كشيد و پسنديد، هر كدام از اطرافيان سخنانى در مدح آن گفتند، متوكل آنرا زير بستر خود گذاشت .
فردا كه شد به وزير خود فتح گفت : غلامى را كه نسبت به دلاورى و شجاعت او اطمينان دارى بياور، اين شمشير را به او بدهم تا با اين شمشير بالاى سر من باشد و تا من نشسته ام از من جدا نشود. هنوز سخن او تمام نشده بود كه غلامى به نام باغر آمد، فتح گفت :اى فرمانرواى مؤمنين از شجاعت و دلاورى اين باغر برايم تعريف كرده اند و او براى هدف شما مناسب است ، متوكل او را خواست و شمشير را به او داد و دستور داد تا مقام او افزايش و حقوق او دو برابر شود.
راوى گويد: به خدا سوگند آن شمشير از غلاف خارج نشد هرگز مگر در همان شبى كه باغر متوكل را با همان شمشير كشت

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم