خصوصیات منحصر به فرد پیامبر (4)
1- تنها پیامبری که نفرین عمومی به قوم و امت خود نکرد:
برخی از پیامبران پس از تبلیغ دین خود و سرکشی قوم خود آنان را نفرین کردند و قوم خود را با نفرین معذب به عذاب الهی نمودند مانند حضرت نوح ، حضرت لوط ، حضرت هود ، حضرت صالح ، و … علیهم السلام
بعنوان نمونه:
حضرت نوح، پیامبر مرسل
در بین انبیاء اوّلین پیامبری که مرسل است و شریعت آورده، حضرت نوح ، از پیامبران اولوالعزم است که بعد از او حضرتابراهیم و بعد حضرتموسی و عیسی و پیغمبراسلام هستند. در قرآن، اوّلین کسی که میبینیم قومش را نفرین کرده، راجع به حضرت نوح است. در آیات متعدّد در مورد حضرت نوح ، بیش از دیگران داریم حضرت نوح قوم خودش را نفرین کرد و در آن نکته ای است غیر از نکته ای که در نفرین انبیا است، ذکر شده است،
تفاوت نفرین حضرت نوح با دیگر پیامبران
تفاوت حضرت نوح با انبیا دیگر چه بوده است؟ انبیای دیگر قوم خودشان را نفرین میکردند امّا حضرت نوح ، مَن فِی الأرض را لعن کردند. دیگران یا شخص را نفرین میکردند یا گروه را، امّا راجع به حضرت نوح اینطور نیست، مَن فِی الأرض را نفرین فرمود و خدا هم از او قبول کرد و هرچه بود الّا خودش و چند نوع دیگر را از بین برد.
«وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» (نوح، آیه 26)
امام رسول اکرم از ابتدا تا انتهاء عمر مبارکش نفرین بر قوم و امت خود نکرد و پس از دیدن تمام اذیتها و آزارها میفرمود:
«اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِی فَإِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» خدایا قوم مرا هدایت کن (بحار الأنوار 20 : 117)
2- موفق ترین پیامبر در میان پیامبران الهی رسول اکرم است:
شیخ الانبیاء حضرت نوح علیه السلام است که قرآن مدت پیامبری آنحضرت را 950 سال عنوان میفرماید :
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ
العنکبوت (14)
نهصد و پنجاه سال پیامبر بوده حاصل تلاش او در این مدت کمتر از هشتاد نفر مؤمن بودند که با او سوار کشتی شدند و بقیه که حدود چهل هزار نفر بودند حتی همسر و فرزند او کافر بودند و عذاب شدند این در حالی است که رسول اکرم در مدت 23 سال پیامبری خود تمام حجاز را در زیر بیرق اسلام درآورد صدها هزار نفر مسلمان را درپی داشت.(قصص قرآن)
3-تنها پیامبری که ولادت او همراه با تحولات و حوادث در عالم امکان بود:
در تولد حضرت ختمی مرتبت خداوند متعال حوادث و معجزاتی را ایجاد فرمود که این حوادث برای ولادت هیچ پیامبر و رسولی ایجاد نفرموده است.
قبل از تولد و همچنین هنگام تولد پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) حوادثی اتفاق افتاد - مطابق چند روایت نقل شده از حضرت امیر المومنین علی (ع) و امام صادق (ع) چنین است:
1. واقعه اصحاب فیل و دفاع پرندگان از کعبه
اصل داستان در ردیف اخبار متواتر قرار گرفته و ما از «بحار الانوار» و «مجمع البیان» مى آوریم:
داستان :«ابرهه» تصمیم گرفت خانه «کعبه» را به کلى ویران سازد، لذا با لشگر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مىکردند عازم «مکّه» شد. هنگامى که نزدیک «مکّه» رسید کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل «مکّه» را به غارت آورند، و در این میان، دویست شتر از «عبدالمطلب» غارت شد.
«ابرهه» کسى را به «مکّه» فرستاد و به او گفت: بزرگ «مکّه» را پیدا کند، و به او بگوید: «ابرهه» پادشاه «یمن» مىگوید: من براى جنگ نیامدهام، تنها براى این آمدهام که این خانه کعبه را ویران کنم، اگر شما دست به جنگ نبرید، نیازى به ریختن خونتان ندارم!
فرستاده «ابرهه» وارد «مکّه» شد و از رئیس و شریف «مکّه» جستجو کرد، همه، «عبدالمطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبدالمطلب» بازگو کرد، «عبدالمطلب» نیز گفت: ما توانائى جنگ با شما را نداریم، و اما خانه کعبه را، خداوند خودش حفظ مىکند.فرستاده «ابرهه» به «عبدالمطلب» گفت: باید با من نزد او بیائى، هنگامى که «عبدالمطلب» نزد «ابرهه» رسید، او سخت تحت تأثیر قامت بلند و قیافه جذاب و ابهت فوق العاده «عبدالمطلب» قرار گرفت، تا آنجا که «ابرهه» براى احترام او از جا برخاست، روى زمین نشست، و «عبدالمطلب» را در کنار دست خود جاى داد؛
زیرا نمى خواست او را روى تخت در کنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چیست؟!
به مترجم گفت: حاجتم این است که دویست شتر را از من به غارت بردهاند، دستور دهید اموالم را بازگردانند. «ابرهه» سخت از این تقاضا تعجب کرد و به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى که تو را دیدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما این سخن را که گفتى در نظرم کوچک شدى، تو درباره دویست شترت سخن مىگوئى، اما درباره «کعبه» که دین تو واجداد تو است و من براى ویرانیش آمدهام، مطلقاً سخنى نمى گوئى؟!«عبدالمطلب» گفت: «من صاحب شترانم، و این خانه صاحبى دارد که از آن دفاع مىکند» (این سخن، «ابرهه» را تکان داد و در فکر فرو رفت). «عبدالمطلب» به «مکّه» آمد، و به مردم اطلاع داد: به کوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى کنار خانه کعبه آمد تا دعا کند و یارى طلبد.
سپس «عبدالمطلب» به یکى از درههاى اطراف «مکّه» آمد و در آنجا با جمعى از «قریش» پناه گرفت، و به یکى از فرزندانش دستور داد: بالاى کوه «ابو قبیس» برود، ببیند چه خبر مىشود.
فرزندش به سرعت نزد پدر آمده، گفت: پدر! ابرى سیاه از ناحیه دریا (دریاى احمر) به چشم مىخورد که به سوى سرزمین ما مىآید، «عبدالمطلب» خرسند شد، صدا زد: «اى جمعیت قریش! به منزلهاى خود بازگردید که نصرت الهى به سراغ شما آمد»از سوى دیگر، «ابرهه» سوار بر «فیل» با لشگر انبوهش براى درهم کوبیدن کعبه از کوههاى اطراف سرازیر «مکّه» شد، ولى هر چه بر «فیل» خود فشار مىآورد پیش نمىرفت، اما هنگامى که سر او را به سوى «یمن» باز مى گرداند، به سرعت حرکت مى کرد، «ابرهه» از این ماجرا سخت متعجب شد و در حیرت فرو رفت.
در این هنگام، پرندگانى از سوى دریا فرا رسیدند، همانند پرستوها و هر یک ازآنها سه عدد سنگریزه با خود همراه داشت، یکى به منقار و دو تا در پنجهها،تقریباً به اندازه نخود، این سنگریزهها را بر سر لشگریان «ابرهه» فرو ریختند، به هر کدام از آنها اصابت مىکرد هلاک مىشد، سنگریزهها به هر جاىبدن آنها مىخورد، سوراخ مىکرد و از طرف مقابل خارج مىشد.
وحشت عجیبى بر تمام لشگر «ابرهه» سایه افکند، آنها که زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه «یمن» را سؤال مى کردند که بازگردند، ولى پیوسته دروسط جاده مانند برگ خزان به زمین مى ریختند.
خود «ابرهه» نیز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت، و او را به «صنعاء» (پایتخت یمن) بازگرداندند و در آنجا از دنیا رفت.
در همین سال بود که پیغمبر اکرم (ص) تولد یافت، و جهان به نور وجودش روشن شد.
لازم به ذکر است که اهمیت این حادثه بزرگ به قدرى بود که آن سال را «عام الفیل» (سال فیل) نامیدند و مبدأ تاریخ عرب شناخته شد.
2. از امام صادق (ع) روایت شده است که ابلیس تا هفت آسمان بالا مىرفت و (مسائل غیبی را) گوش مىداد و اخبار آسمانها را مىشنید، وقتی حضرت عیسى (ع) متولد شد او را از سه آسمان منع کردند و (بعد از آن) تا چهار آسمان بالا مىرفت و چون حضرت رسول اکرم (ص) متولد شد او را از همه آسمانها منع کردند و شیاطین را با تیرهاى شهاب از درهای آسمانها راندند.(این جریان برای شیاطین و جنیان عجیب بود و دنبال علت آن میگشتند تا اینکه فهمیدند پیامبر اعظم (ص) متولد شده است.)
3. صبح روزی که حضرت محمد مصطفی (ص) متولّد شد، همه بتهای عالم به رو بر زمین افتادند.
4. در آن روز ایوان کسرى یعنى پادشاه عجم لرزید و چهارده کنگره آن افتاد.
5. در آن روز دریاچه ساوه ـ که سالها آن را مى پرستیدند ـ فرو رفت و خشک شد.
6. وادى سماوه ـ که سالها کسى آب در آن ندیده بود ـ آب در آن جارى شد.
7. آتشکده فارس ـ که هزار سال خاموش نشده بود ـ در آن شب خاموش شد.
8. طاق کسرى از میانش شکست و دو قطعه شد.
9. نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید تا اینکه به مشرق رسید.
10. در آن صبح، تخت همه پادشاهان وقت، سرنگون شده بود.
11. در آن روز، همه پـادشاهان وقت، لال شده بودند و نمى توانستند سخن بگویند.
12. در آن روز، علم کاهنان از بین رفت و سِحر ساحران باطل شد.
13. حضرت آمنه (ع) مادر گرامی حضرت رسول (ص) گفت: والله که چـون پسرم متولد شد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سر به سوى آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد پس از او نورى ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و به سبب آن نور، قصرهاى شام را دیدم و در میان آن روشنى، صدائى شنیدم که مى گفت: بهترین مردم را به دنیا آوردی، پس او را «محمّد» نام کن.
14. در روایت وارد شده که شیطان در میان فرزندان خود فریاد زد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چیز ترا اینچنین پریشان کرده است؟ گفت: واى بر شما! از اوّل شب تا به حال احوال آسمان و زمین را متغیّر مىیابم، حادثه عظیمى در زمین واقع شده است که از وقتی که عیسى (ع) به آسمان رفته، مثل آن واقع نشده است، بروید و بگردید و تفحّص کنید که چه امر غریب حادث شده است؛
پـس متفرّق شدند و گردیدند و برگشتند و گفتند: چیزى نیافتیم. شیطان گفت که تحقیق این امر، کار من است. پس در دنیا جولان کرد تا به حرم (محدوده حرم در سرزمین وحی که بدون احرام نمی شود وارد آنجا شد) رسید، دید که ملائکه اطراف حرم را گرفتهاند، چـون خواست که داخل شود ملائکه بانگ بر او زدند پس برگشت و مانند گنجشکى کوچک شده و از جانب کوه حِرى داخل شد، جبرئیل گفت:
برگرد اى ملعون! گـفت: اى جبرئیل، سؤالی دارم، بگو امشب چـه اتفاقی افتاده؟
جبرئیل گفت: محمّد (ص)، بهترین پیغمبران، امشب، متولّد شده است. پـرسید که آیا مرا در او بهره اى هست؟ گفت: نه، پرسید که آیا در امّت او بهره دارم؟گفت: بلى، ابلیس گفت: راضى شدم.
15. از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده است که همه دنیا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخ و درختى خندید و هر آنچه در آسمانها و زمین بود خدا را تسبیح گفت.
منبع: پایگاه درسهایی ار قرآن (qaraati.ir)
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب