24
مرداد

چرا کوفه توسط امام حسین(ع) به عنوان مقصد نهایی انتخاب شد؟

هر چند اصل حرکت و قیام امام حسین علیه السلام با در نظر گرفتن جنبه های الهی، سیاسی و مردمی آن مورد تایید عموم و حتی قاطبه امت اسلامی است، ولی در این میان برخی جزئیات این حرکت محل بروز سوالات متعددی واقع شده است.

 

 

 


یکی از این سوالها علت انتخاب کوفه به عنوان مقصد نهایی برای حرکت امام حسین علیه السلام است. البته باید این نکته را در نظر داشت که آن حضرت در حرکت و قیام خود از برخی شهرهای بزرگ آن زمان عبور کردند و یا اینکه به بزرگان آنها نامه نوشتند که بعد از بررسی های انجام شده، در نهایت این مقصد را با ارسال سفیر خود مسلم بن عقیل، برای خود انتخاب کردند.
برای درک بهتر این انتخاب ابتدا باید چند مطلب را متذکر شویم:

مطلب اول:
امام حسین علیه السلام چنانچه در کلام ایشان به صراحت ذکر شده است حاضر به بیعت با یزید نبودند  و این امر را تا آخرین مرحله زندگی خود با خواندن رجز معروف خود اثبات کردند . عدم بیعت امام با حکومت یزید بن معاویه بر چند اساس استوار است:
بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن علیه السلام انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم.
الف- حکومت یزید هیچ مشروعیت دینی و سیاسی نداشت و بر پایه زور، زر وتزویر توسط معاویه بنا نهاده شده بود.
ب- از لحاظ مقام معنوی و اجتماعی بین امام حسین علیه السلام و یزید فاصله ای بسیار زیاد بود.
ج- بیعت امام علیه السلام با یزید تایید بر حاکمیت نظام سلطنتی در اسلام بود.
د- در زمانی که یزید به خلافت رسید با اعلام آمادگی مردم عراق، بستر مناسبی برای قیام مسلحانه مهیا شد که این بستر در دوران های قبل وجود نداشت.
ه- نکته اصلی و پایانی که باید به آن اشاره کرد این است که ماهیت صلح با بیعت متفاوت است. بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن علیه السلام انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم .
پس این امر که بگوییم امکان داشت حضرت با یزید بیعت کنند امری محال و به دور از باور است.

مطلب دوم:
حکومت بنی امیه به سرکردگی یزید به صراحت حکم قتل آن حضرت را صادر کرد تا جاییکه یزید تنها چند روز پس از رسیدن به خلافت طی نامه ای به حاکم مدینه دستور به گرفتن بیعت از امام حسین علیه السلام یا کشتن ایشان را صادر کرد . امور متعددی بر این تصمیم سریع یزید تاثیرگذار است که از آن جمله می توان به این نکات اشاره کرد:
امام حسین علیه السلام اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر می گرفتند که حداکثر خواسته های ایشان را تامین کند.
الف- عقده ها و حسادت های قبیله ای که بین بنی امیه و بنی هاشم وجود داشت و مربوط به قبل از اسلام بود.
ب- حس انتقام جویی بنی امیه از بنی هاشم بخاطر کشته شدن بزرگشان به دست امیرالمومنین علیه السلام در جنگ های ابتدای اسلام و خصوصا فتح مکه.
ج- تربیت بادیه نشینی یزید و عجین بودن با خلق و خوی مسیحیت.
د- نبود باورهای ایمانی و اعتقاد به ارزشهای معنوی در نزد یزید و ارتکاب انواع محرمات در پیش عموم مردم که مانع اصلی برای ارتکاب این مسائل وجود امام حسین علیه السلام بود.
پس با این رویکرد و سابقه ی یزید می توان چنین نتیجه گرفت که یزید هم کسی نبود که کوتاه آمده و دست از قتل امام حسین علیه السلام بردارد. علاوه بر این بعد از قیام و شهادت امام حسین علیه السلام، حکومت یزید ثابت کرد که مرد میدان قتل، کشتار و آفریدن فجایع است و هرگونه حرکتی که برخلاف نظرش باشد را به شدت سرکوب می کند که نمونه ی آن جنگ با مردم مدینه و مکه است.
نتیجه این دو مطلب چنین می شود که وقتی امام حسین علیه السلام اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر می گرفتند که حداکثر خواسته های ایشان را تامین کند.

مطلب سوم:
چنانچه گفتیم راهی جز جنگ برای امام علیه السلام باقی نماند پس ایشان شخصا یا بواسطه پیک احوال سایر بلاد اسلامی را جویا شدند. شهرهای مهم و استراتژیک آن زمان مدینه، مکه، بصره، کوفه، شام و شهرهای حاشیه ایی مثل یمن بود.
در مورد شهر مدینه باید گفت:
اولا مدینه محل استقرار امام علیه السلام بود و ایشان از باطن و خصوصیات افراد آن خبر داشتند، تا جاییکه امام سجاد علیه السلام در مورد این شهر و شهر مکه فرمودند در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند .
ثانیا مدینه اصلا شهر جنگی نبود چنانچه در جنگ احزاب هم یکی از دلایل کندن خندق به دور این شهر برای مقابله با تهاجم دشمنان همین امر بود.
ثالثا با وجود اینکه مبدا حرکت امام علیه السلام از مدینه بود پشتیبانی خاصی توسط افراد مدینه از امام علیه السلام نشد و کسی به عنوان یاور به همراه ایشان به سمت مکه حرکت نکرد.
رابعا با تمام این اوصاف امام علیه السلام حجت را بر این شهر و اهالی آن تمام کردند و طی نامه ای به اهالی مدینه و خصوصا محمد بن حنفیه بحث قیام خود را مطرح و از ایشان استمداد طلبیدند که باز هم با جواب قابل توجهی مواجه نشدند.
یمن و شهرهای حاشیه ای مثل آن نه امکانات نظامی برای تامین مقصود امام علیه السلام را داشتند نه درخواستی از طرف آنها مطرح شده بود که امام علیه السلام به سمت آنها حرکت کند فلذا با توجه به گزینه هایی که در مقابل امام قرار داشت کوفه مناسب ترین مکان برای حرکت ایشان بود.
در مورد شهر مکه هم تقریبا مسائل مانند مدینه بود چون اولا در طی چند ماه سکونت امام علیه السلام در مکه و با توجه به مقارنت این اقامت با موسم حج و حضور بزرگان و سیل مردم، بزرگان حاضر در مکه نه تنها حرکت ایشان را تایید نکردند بلکه سعی در منصرف کردن ایشان داشتند و عموم مردم هم بخاطر این تردید بزرگان، مسائل شخصی و قبیله ای به ایشان ملحق نشدند.
ثانیا افراد ساکن و بومی های مکه به علت دشمنی و عداوت قدیمی که بین قریش و بنی هاشم در نتیجه فتح مکه و مسائل قبل از اسلام وجود داشت، میلی چندانی به امام نداشتند که این امر را در روایت سابق هم ذکر کردیم.
ثالثا علیرغم خطر جانی که برای امام علیه السلام در مکه وجود داشت ایشان قصد ایجاد جنگ در مکه را نداشتند و مکرر اعلام کردند که نمی خواهند در این شهر وارد جنگ با یزید شوند و نمی خواهند حرمت این شهر شکسته شود.
در مورد شهر بصره و نامه ای که امام به آنها نوشت باید گفت اولا در آن زمان حکومت بصره در دست ابن زیاد بود و بعید بود که کسی بتواند از زیر چنگال چنین حکومتی گرایش علوی داشته باشد و اگر هم داشته باشد بعید بود که بتواند خود را به امام علیه السلام برساند چنانچه این اتفاق در کوفه افتاد و بسیاری از یاوران حقیقی امام علیه السلام نتوانستند خود را به امام برسانند.
ثانیا هر چند مخاطب نامه ی امام سران و اشراف بصره بودند که همگی آنها شیعیان واقعی نبودند ولی این امر سبب نشد که سایر افراد بیدار شده و جمعیت قابل توجهی به کمک امام بیایند.
ثالثا وقتی نتیجه این نامه را بررسی می کنیم می بینیم که قاصد امام به عنوان اولین شهید کربلا به دست ابن زیاد به شهادت رسید و تعداد اندکی از اهل بصره به امام علیه السلام ملحق شدند. پس حرکت امام به سمت این شهر نیز مانند مکه و مدینه امری درست و معقول نبود.
در میان شهرهای مطرح در آن زمان آشفته ترین اوضاع مربوط به شهر شام است. این شهر محل اصلی حکومت امویان و اساسا نقطه اتکای آنها بود. چرا که این شهر توسط برادر معاویه فتح شد و پس از مرگ وی معاویه به خلافت آنجا رسید.
پس مردم شام به عنوان افراد تازه مسلمان، اسلامی را پذیرفتند که مورد تایید بنی امیه و شخص معاویه و از کانال وی خارج شده بود. شاهد این مطلب هم برخورد اهالی شام با حضرات معصومین علیهم السلام در دورانهای مختلف و شدت خشم و کینه آنها ست . پس حرکت به سمت آنجا اشتباهی بزرگ به حساب می آید چرا  که نه تنها امام علیه السلام در آنجا متحدی ندارد بلکه دشمنانی قسم خورده نیز علیه امام علیه السلام وجود دارد.
اما یمن و شهرهای حاشیه ای مثل آن نه امکانات نظامی برای تامین مقصود امام علیه السلام را داشتند نه درخواستی از طرف آنها مطرح شده بود که امام علیه السلام به سمت آنها حرکت کند فلذا با توجه به گزینه هایی که در مقابل امام قرار داشت کوفه مناسب ترین مکان برای حرکت ایشان بود.

مطلب چهارم:
در مورد کوفه و انتخاب امام حسین علیه السلام باید به چند نکته اساسی اشاره کرد:
الف- به غیر از مطالبی که در مورد سایر بلاد بزرگ اسلامی آن زمان ذکر کردیم، با بررسی سوابق نظامی، اجتماعی، فرهنگی و قومیتی کوفه به این نتیجه می رسیم که کوفه بهترین مکان برای وقوع جنگ تحمیلی علیه امام حسین علیه السلام است.
چرا که اولا شهر کوفه پادگانی نظامی و در جهت کارهای نظامی است که در زمان خلیفه دوم تاسیس شده و همواره محل زندگی بزرگان و جنگ آوران نظامی بوده و لذا این شهر در زمان امیرالمومنین به عنوان محل اصلی حکومت قرار داده شد پس با حرکت امام علیه السلام به سمت کوفه، این امید وجود داشت که نیروی بالقوه ی این شهر به کمک حضرت آمده و ایشان را در به ثمر نشاندن هدف خود کمک کنند.
ثانیا انتقال مرکز خلافت به کوفه در زمان امیرالمومنین علیه السلام سبب شد فضا برای علویان در این شهر مهیا و این گروه تقویت شود که در نیتجه محل اصلی برای سکونت علویان در آن زمان شد. جلوه ی عملی این امر شرکت این شیعیان خالص در جنگهای امیرالمومنین علیه السلام مانند جمل و صفین بود.
ثالثا بعد از پذیرش صلح توسط امام حسن علیه السلام و انتقال پایتخت اسلامی به شام، مردم کوفه که از لحاظ موقعیت اجتماعی، مالی وسیاسی در نقطه ی اوج بودند به پایین کشیده شدند و مورد خشم معاویه قرار گرفتند که این امر با گماردن امرائی چون زیاد بن ابیه و مغیره بن شعبه شدت پیدا کرد.
حرکت امام علیه السلام راه فراری بود برای اهالی کوفه که دوباره مرکز حکومت اسلامی را به این شهر تغییر دهند. رابعا چنانچه گفتیم تنها شهری که از امام علیه السلام برای جهاد علیه بنی امیه دعوت کردند همین شهر بود و در موقع بروز جنگ، عقل حکم می کند که هر کس به سمت جایی حرکت کند که متحدانی خود جوش در آنجا دارد.
البته باید این نکته را تذکر داد که این حس انتقام جویی از بنی امیه توسط شیعیان عراق در زمان حیات و بعد از شهادت امام حسن علیه السلام نیز وجود داشت که در زمان حیات امام حسن علیه السلام با امر امام حسن علیه السلام و بعد از ایشان با امر امام حسین علیه السلام افراد مامور به سکوت شدند تا دوران خلافت معاویه تمام شده و شکسته شدن مفاد قرارداد صلح از طرف ائمه علیهم السلام نباشد.
آخرین مطلبی که می توان در اینجا به آن اشاره کرد موقعیت معنوی شهر کوفه است چنانچه در روایات نیز به آن اشاره شده است. از ائمه معصومین علیهم السلام چنین نقل شده است که بعد از ارائه ولایت ما توسط خداوند متعال بر مردم، ولایت ما را فقط مردم اهل کوفه پذیرفتند .
همچنین روایاتی دیگر از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که ایشان می فرمایند هیچ شهری مانند کوفه محب ما نیستند . این دسته روایات در مقابل روایاتی که قبلا در مورد مکه و مدینه ذکر کردیم قرار میگرد و مسلما می تواند مرجح دیگری برای انتخاب امام حسین علیه السلام باشد.


جمع بندی و نتیجه گیری:
در مجموع می توان گفت، تنها محلی که امام حسین علیه السلام می توانستند به سمت آن حرکت کنند، کوفه بود.
البته اینکه بگوییم امام علیه السلام حرکت به سمت کوفه را بدون هیچ قید و شرطی پذیرفتند و با رسیدن نامه کوفیان به ایشان قصد حرکت به سمت کوفه را کردند صحیح نیست چون اولا ایشان زمان حیات پدر گرامیشان را درک کرده بودند و خطبه هایی که پدرشان در مذمت اهل کوفه را قرائت می کردند را در یاد داشتند .
ثانیا ایشان در زمان خلافت کوتاه مدت برادر بزرگوارشان هم طعم بیعت شکنی کوفیان و عدم حمایت آنان را چشیده بودند .
ثالثا بزرگان حاضر در مکه همگی نسبت به خطری که در کوفه در انتظار ایشان می تواند باشد هشدار دادند .
رابعا ایشان قبل از حرکت، مسلم بن عقیل را به عنوان سفیر به سوی مردم کوفه فرستادند و خودشان پس از گذشت 45 روز و تایید اخبار واصله از کوفه توسط مسلم بن عقیل بوسیله قیس بن مسهر  به سمت کوفه حرکت کردند.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که حرکت امام حسین علیه السلام به سمت کوفه بر مبنایی کاملا عقلی و عقلایی بوده است و اینکه برخی می خواهند نسبت اشتباه کاری را به ایشان بدهند امری کاملا اشتباه است.
بله هر چند در ادامه و با انجام تدابیر حکومتی توسط یزید و ابن زیاد ورق برگشت و در نهایت آنها به پیروزی ظاهری رسیدند ولی این امر با اینکه بگوییم امام علیه السلام انتخاب همراه با اشتباه یا انتخابی از روی احساس کردند کاملا متفاوت است.
منبع: عبدالحجت حق جو/ضیاءالصالحین


free b2evolution skin
24
مرداد

ویژگی های منفی جامعه کوفه

دنیا طلبی باعث شد تا کوفیان، حاضر به از دست دادن دنیای خود نباشند و اگر آن را در خطر می‌دیدند به سرعت عقب‌نشینی می‌کردند.

 

 

مردم هر شهری دارای صفات خاصی هستند که فضای عمومی جامعه آن‌ها را شکل می‌دهد. صفات کلی مردم کوفه به گونه‌ای بود که موجب ایجاد فضایی در جامعه آن‌ها شد که در برابر برخی حوادث پیش روی آنان چرخش‌های ناگهانی از خود نشان می‌دادند. این نوشتار به بررسی برخی از صفات منفی مردم این شهر می‌پردازد، زیرا با مشخص شدن این صفات می‌توان به علل رویگردانی کوفیان از امام حسین(علیه‌السلام) پی‌ برد.

قبل از بیان صفات منفی جامعه کوفه لازم است تا به دو نکته توجه داشته باشم؛ اول آن‌که این صفات و ویژگی‌ها درباره همه افرادی که در کوفه زندگی می‌کردند صادق نیست و دیگر آن‌که این صفات خود را در مرحله خاصی بروز داده‌اند و چه بسا در مرحله‌ای دیگر به ضد این صفات در میان کوفیان برخورد کنیم.

1. دنیاطلبی
گر چه بسیاری از مسلمانان صدر اسلام با هدفی خالص و به جهت پیشرفت اسلام و به دست آوردن رضای خداوند در فتوحات اسلامی شرکت کردند، اما افراد و قبایل فراوانی نیز وجود داشتند که به قصد به دست آوردن غنائم جنگی در این جنگ‌ها شرکت می‌کردند. این عده که پس از تأسیس کوفه در آن ساکن شده بودند، بر اخلاقیات دیگر مردم نیز تأثیر می‌گذاشتند. اینان حاضر به از دست دادن دنیای خود نبودند و به محض احساس خطری نسبت به دنیای خود عقب‌نشینی کرده و برعکس هر گاه احساس می‌کردند حظ و بهره‌ای وجود دارد، فوراً در آن داخل می‌شدند. وجود این خصیصه در کوفیان باعث شده بود از هر جریان و حکومتی که دنیای آنان را تأمین کند، طرف‌داری کنند که جریانات مختلف تاریخی مؤید این مدعاست.

در جنگ جمل که احتمال پیروزی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بر سپاه دشمن کم بود، تعداد کمی از کوفیان به آن حضرت پیوستند، یعنی دوازده هزار نفر که شاید حدود ده درصد جمعیت کوفه را تشکیل می‌داد. گرچه این تعداد کم از میان افراد باایمان و شجاع کوفه بودند و توانستند سرنوشت جنگ را تغییر دهند؛ اما در جنگ صفین که حکومت امیرالمومنین(علیه‌السلام) را سامان‌یافته دیدند و امید فراوانی به پیروزی داشتند، رغبت بیشتری به شرکت در جنگ نشان دادند، به‌طوری‌که تعداد سپاهیان آن حضرت را در این جنگ بین ۶۵ تا ۱۲۰ هزار نفر نگاشته‌اند که تعداد افراد غیر کوفی آن، ناچیز بود.

پس از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تعداد فراوانی از کوفیان به سپاه امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) پیوستند، اما هنگامی‌که ضعف آن سپاه را مشاهده کردند، دسته‌دسته خود را از آن بیرون کشیدند.

هم‌چنین تعداد فراوان بیعت‌کنندگان با مسلم که رقم آن‌ها را بین ۱۲ تا ۴۰ هزار نفر نوشته‌اند نیز می‌توان طبق همین اصل توجیه کرد؛ زیرا در آن هنگام از سویی به علت مرگ معاویه و جوانی و خامی یزید، حکومت مرکزی شام را در ضعف می‌دیدند و از سوی دیگر به علت ضعف فرمان‌دار کوفه یعنی «نعمان بن بشیر» او را قادر به مقابله با یک قیام جدی نمی‌دانستند.
حتی پس از ورود عبیدالله به کوفه و تهدید کردن مردم، هنوز امید به پیروزی داشتند و لذا تعداد زیادی از آن‌ها به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شرکت کردند؛ اما هنگامی‌که احساس خطر کردند، مسلم را تنها گذاشته و به خانه‌های خود گریختند، این احساس خطر هنگامی شدت گرفت که شایعه حرکت سپاه شام از سوی طرف‌داران عبیدالله میان مردم انتشار یافت ترس از سپاه شام را نیز می‌توان یکی از نتایج دنیاطلبی کوفیان دانست.

از این‌جا به عمق کلام امام حسین(علیه‌السلام) هنگام فرود در سرزمین کربلا پی می‌بریم که فرمود: «مردم بندگان دنیایند و دین مانند امری لیسیدنی بر زبان آن‌ها افتاده است تا هنگامی به دنبال دین می‌روند که معیشت آن‌ها برقرار باشد، اما هنگامی‌که در امتحان افتند، دین‌داران اندک خواهند بود». 

2. نظام ناپذیری
 بیشتر ساکنان کوفه را مردمی تشکیل می‌دادند که قبل از شهرنشین شدن، در میان قبایل خود، در صحراها و بیابان‌ها ساکن بودند و بدویت عربی بر آن‌ها حاکم بود و این اولین بار بود که شهرنشینی را تجربه می‌کردند. یکی از ویژگی‌های این صحرانشینان، آزادی بی‌حد و حصری بود که در صحرا و بیابان داشتند، این ویژگی باعث می‌شد تا در مقابل قوانین و مقررات، یک نظام منسجم تحمل کمتری داشته باشند و این درست نقطه مقابل مردم شام بود که قرن‌ها از شهرنشینی آن‌ها می‌گذشت و لذا در مقابل حکومت، مردمی مطیع و آرام بودند.

معاویه هنگام شمردن برتری‌های خود بر امیرالمومنین(علیه‌السلام) می‌گوید: «من در میان مطیع‌ترین لشکر بودم، درحالی‌که او -امیرالمومنین(علیه‌السلام)- در میان نافرمان‌ترین سپاه به سر می‌برد». نظام‌ناپذیری کوفیان باعث می‌شد تا آن‌ها از آغاز تأسیس کوفه دائماً با امیران و والیان خود در کشمکش باشند، به‌گونه‌ای که خلیفه دوم را از دست خود به ستوه آورده بودند، او در مقام شکوه از آن‌ها گفت: «چه مصیبتی بالاتر از این‌که با صد هزار جمعیت روبرو باشی که نه آن‌ها از امیران خود خشنودند و نه امیران از دست آن‌ها رضایت دارند». در میان قومی این‌چنینی، تنها والیانی می‌توانند حکومت کنند که یا چنان رفتار کنند که با عقاید و خواست‌های مردم برخوردی نداشته باشند و یا آن‌که با شدت عمل و دیکتاتوری به سرکوب اعتراضات مردم بپردازند.

لذا می‌بینیم یکی از حاکمانی که طولانی‌ترین مدت حکمرانی را تا سال ۶۱ هجرت در کوفه داشت مغیره بن شعبه است که از سال ۴۱ هجری تا سال مرگش در سال ۵۰ هجری از سوی معاویه عهده‌دار حکومت کوفه بود. او سعی می‌کرد، طوری رفتار کند که کمترین تعارض را با مردم و گروه‌های مختلف داشته باشد و لذا وقتی به او می‌گفتند: «فلانی دارای عقیده شیعی یا خارجی است»، جواب می‌داد: «خداوند چنین حکم کرده که مردم مختلف باشند و او خود بین بندگانش حکم خواهد کرد».می‌توان چنین گفت که چنین جامعه‌ای امیر عادل و آزاداندیش را برنمی‌تابد، در این جامعه از این گونه والیان سوءاستفاده می‌کنند و در مقابل آن‌ها به معارضه برمی‌خیزند که نمونه آن را در رفتار کوفیان با امیرالمومنین(علیه‌السلام) مشاهده می‌کنیم. کسی برای این جامعه مناسب است که همانند «زیاد بن ابیه» ، «عبیدالله بن زیاد» و «حجاج بن یوسف ثقفی» با خشونت و ظلم آن‌ها را وادار به اطاعت از حکومت کند.

3. احساساتی بودن
این خصیصه را می‌توان با مطالعه مقاطع مختلف تاریخ کوفه به خوبی مشاهده کرد. شاید بتوان علت اصلی آن را عدم رسوخ ایمان در قلب‌های بسیاری از آن‌ها دانست. در طول تاریخ کوفه و به ویژه در همان نیم قرن اول حیات آن، به بسیاری از جریان‌ها برخورد می‌کنیم که کوفیان تحت تأثیر احساسات و به وسیله سخنرانی و یا هر عامل دیگری وارد جریانی شده، اما پس از فروکش نمودن احساسات، از عزم خود برگشته و از ادامه کار منصرف شده‌اند. نمونه‌های واضح آن را می‌توانیم در مواردی هم‌چون بیعت با مسلم، حمله به قصر عبیدالله بن زیاد و سپس تنها گذاشتن مسلم، هم‌چنین محاصره قصر عبیدالله به وسیله قبیله «مذحج» در اعتراض به دست‌گیری «هانی» و نیز گریه کردن کوفیان بعد از جریان کربلا و پس از سخنرانی‌ حضرت زینب و امام سجاد(علیه‌السلام) مشاهده کرد.

این خصیصه در میان کوفیان تا به آن حد رسیده بود که فرماندهان و حکم‌رانان لایقی هم‌چون امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهماالسلام) نیز برای تشویق و ترغیب مردم به جنگ، چاره‌ای جز استفاده از ابزار تحریک‌کننده‌ی احساسات، یعنی سخنرانی نداشتند نمونه آن را در جنگ جمل مشاهده می‌کنیم که بالاخره با سخنرانی افرادی هم‌چون امام حسین(علیه‌السلام) و عمار یاسر نیرویی در خور توجه به کمک امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) شتافتند. طبعاً هر گاه طرف مقابل نیز از ابزار تحریک احساسات استفاده می‌کرد، این حکم‌رانان دچار مشکل می‌شدند، چنان‌چه این امر را در جنگ صفین و هنگام برافراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه‌ها به خوبی می‌توانیم ببینیم. یکی از موفق‌ترین افرادی که توانست از احساسات کوفیان به خوبی بهره‌برداری کند، مختار بن ابی عبید ثقفی بود که البته باز همین‌که کوفیان احساس کردند ورق علیه او برگشته است، دور او را خلوت کردند تا به‌راحتی به دست مصعب بن زبیر کشته شود.

در نتیجه: با ملاحظه این سه خصلت در می‌یابیم که کوفیان، حاضر به از دست دادن دنیای خود نبودند و به محض کمترین احساس خطری نسبت به دنیای خویش عقب‌نشینی می‌کردند. نظام ناپذیری آنان نیز باعث می‌شد تا آن‌ها از آغاز تأسیس کوفه دائماً با امیران و والیان خود در کشمکش باشند و در آخر احساسات فراوان کوفیان آنان را از تصمیمات درست و عقلایی باز می‌داشت تا جایی که دست از یاری فرزند پیامبر(صلی‌الله‌وعلیه‌وآله) کشیدند.

 

منبع: کتاب «کوفه از پیدایش تا عاشورا» / نعمت‌الله صفری فروشانی 

 


free b2evolution skin
24
مرداد

روش‌های امام حسین(ع)در تربیت اخلاقی پیروان: فرهنگ‌سازی با بیان آثار عمل

«سلام‌ کردن‌»، از بهترين‌ آموزه‌های‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ و شاخص برجسته در سبک زندگی رسول‌خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) است. سلام‌ بهترین وسیله برای آغاز ارتباط‌ اجتماعی‌ با ديگران‌ است‌.

 

 

این فرهنگ که در تربیت اجتماعی و توسعه اخلاقی بسیار مؤثر است، از سوی امام حسین(علیه السلام) تقویت شده و حضرت با سخن و عمل خویش یاران و دوستان خود را به سلام‌ تشویق کرده است؛ چنانکه فرموده است: «لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّاد؛ سلام‌ کردن‌ هفتاد حسنه‌ دارد، شصت‌ و نه‌ حسنه‌ آن‌ برای سلام‌‌کننده‌ و يک‌ حسنه‌ و پاداش‌ برای‌ پاسخ‌دهنده‌ است»‌.

ز سلام خوش‌سلامان، بکشم ز کبر دامان

که شدست از سلام‌ات، دل و جان ما مُطیّب

حضرت در بیانی دیگر تأکید کرده‌ است: «الْبَخِيلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَام؛نهایت بُخل آن است که کسی در سلام کردن بُخل بورزد». چنین بیانی اثر بسیاری بر یاران و دوستداران ائمه: دارد و موجب تلاش آن‌ها برای گرفتار نشدن در دام زشت‌ترین نوع بُخل می‌‌شود.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ/ روش‌های امام حسین(ع)در تربیت اخلاقی پیروان.


free b2evolution skin
24
مرداد

روش‌های امام حسین(ع)در تربیت اخلاقی پیروان( ايجاد خودباوری)

بسياری‌ از مشکلات‌ انسان‌ها به‌‌ويژه‌ جوانان،‌ نداشتن‌ اعتماد به‌ نفس‌ و خودباوری‌ است. کسی‌ که‌ عزت‌ نفس و خودباوری دارد‌، بر نفس خویش مسلط‌تر است و از ارزش‌های خود استوارتر حراست می­‌کند‌. امام حسین(ع) هر طبقه و سنی را به روشی خاص به سمت خودباوری و احساس عزت هدایت می‌کرد که نمونه‌هایی از آن ذکر می‌شود.

 

 

 

الف. توصیف عزیزانه از کودک‌

عبدالله‌ بن‌ عتبه‌ می‌گويد: «روزی‌ در خدمت‌ سيدالشهداء(ع) بودم‌ که‌ فرزند کوچک‌ آن‌ حضرت‌ (امام‌سجاد(ع)) وارد شد. امام‌ او را پيش‌ خواند و به‌ سينه‌اش‌ چسبانيد، پيشانی‌اش‌ را بوسيد و فرمود: «بِأَبِي أَنْتَ مَا أَطْيَبَ رِيحَكَ- وَ أَحْسَنَ خَلْقَك؛ پدرم‌ به‌ فدايت! چقدر خوش‌بو وزيبايی».

این احترام به کودک در حضور دیگران، در تربیت او بسیار مؤثر است و احساس خوبی در جمع خواهد داشت.

ب. تحسین امیدآفرین

وقتی حر بن یزید ریاحی که اولین فرمانده لشکر ابن‌زیاد بود و امام حسین(ع) را آزرده بود، از کار خود پشیمان شد و به سمت حضرت آمد؛ حضرت به گرمی از او استقبال کرد و هرگز گذشته‌اش را به رخش نکشیدِ بلکه هنگامی‌ که‌ جنازه‌ خونين‌ «حر» را در آخرين‌ لحظات‌ زندگی‌ به‌ محضرامام‌ حسين‌(ع)آوردند، امام‌ در حالی که‌ با دستان‌ مبارک‌، صورت‌ او را نوازش‌ می‌داد و خون‌چهره‌اش‌ را پاک‌ می‌کرد، خطاب به او فرمود: «واللهِ ما أخطَأت أُمُّكَ إذ سَمَّتكَ حُرّاً، فَأنتَ واللهِ حُرٌّ فِي الدُّنيا و سَعِيدٌ فِي الآخرةِ؛ سوگند به‌ خدا! مادرت‌ در اين نام نهادن‌ اشتباه‌ نکرده‌ است‌، به‌ خدا قسم‌ تو در دنيا آزادمرد و در آخرت‌ سعادتمند خواهی بود».

این رفتار تربیتی، به یقین امیدبخش است و به بینندگان و شنوندگان این پیام را می‌دهد که برای بازگشت هیچوقت دیر نیست و بزرگی مقدار گناه نیز هرگز مانع نخواهد بود.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ/روش‌های امام حسین(ع)در تربیت اخلاقی پیروان.


free b2evolution skin
22
مرداد

چه کنیم امام حسین(ع) شفیع ما شود؟

شفاعت و جرأت بر گناه

یکی دیگر از مسائل مطرح در این باب، این است که آیا مسألۀ شفاعت، از عوامل «جرأت بر گناه» محسوب نمی‌شود؟

 

 

 

در پاسخ، باید گفت: اولاً وعدۀ شفاعت، در صورتی موجب جرأت مى‌شود که به صورت مطلق و به طور حتمی باشد؛ امّا اگر شفاعت از جهاتی مبهم باشد و معلوم نباشد که در حق کدام‌یک از گناهکاران و با چه شرایطى واقع مى‌شود، سبب جرأت بر گناه نخواهد شد. ثانیاً شفاعت نه تنها موجب تجری بر معصیت نمی‌شود، بلکه باعث کم‌تر شدن گناهان می‌شود؛ زیرا اگر گناهکار بداند هنوز راهی همچون شفاعت وجود دارد، به خدا امید پیدا کرده و از گناه یأس که بالاترین معاصی است، رهایی می‌یابد. ثالثاً شفاعت بی‌ضابطه نیست تا موجب جری شدن شخص بر انجام گناه شود. رابعاً زمان وقوع شفاعت، معلوم نیست. روز محشر، معادل پنجاه هزار سال است و در این روز، مواقف و منازل متعددی وجود دارد و روشن نیست که شفاعت در چه مرحله و زمانی واقع می‌شود. چه بسا که پس از گذشتن انسان از همۀ آن مراحل و طی کردن همۀ آن گردنه‌های صعب و سخت واقع شود! خامساً اگر امید به شفاعت موجب جرأت پیدا کردن گناهکار بر گناه باشد، توبه و وعدۀ پذیرش آن نیز ممکن است گناهکار را در گناه کردن، جرأت بخشد و شخص، با امید به این‌که بعد از گناه توبه می‌کند، مرتکب گناهان بیشتر شود.

شفاعت‌کنندگان

از آیات قرآن مجید، استفاده مى‌شود که شفیعان در روز قیامت متعددند، و دایرۀ شفاعت آنان متفاوت است؛ از جمله انبیای الهی، ملائکه، شاهدان اعمال، مؤمنان، قرآن کریم، توبه و عمل صالح. در روایات نیز به شفیع بودن قرآن، عبادت، شهیدان، ائمۀ معصوم و شیعیان آن‌ها و علما تأکید شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «ثَلاثَهٌ یَشْفَعونَ إلی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَیُشَفَّعُونَ: الأنبیاءُ، ثُمَّ العُلَماءُ، ثُمَّ الشُهَداءُ سه دسته‏اند كه نزد خدای عز و جل شفاعت می‏كنند، پس شفاعت آنان پذیرفته می‏شود: پیامبران، دانشمندان، سپس شهدا».

شفاعت کبری

شفاعت کبری در روز قیامت، برای پیامبر اسلام(ص) است. آیات قرآن و روایات بر این امر تأکید دارند؛ مانند این آیه: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى؛ «و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى‌كند كه خشنود شوى». بی‌شک خشنودی پیغمبر اكرم(ص) تنها در نجات خویش نیست، بلكه زمانى راضى و خشنود مى‌شود كه شفاعتش دربارۀ امتش نیز پذیرفته شود. امام باقر(ع) از قول امیرالمؤمنین(ع) نقل مى‌كند كه رسول اكرم(ص) فرمود: «أَشْفَعُ لِأُمَّتِی حَتَّى یُنَادِی رَبِّی رَضِیتَ یا مُحَمَّدُ؟ فَأَقُولُ: رَبِّ رَضِیتُ؛روز قیامت من در جایگاه شفاعت مى‌ایستم و آن قدر گنه‌كاران را شفاعت مى‌كنم كه خداوند مى‌فرماید: آیا راضى شدى یا محمّد؟! و من مى‌گویم: راضى شدم، راضى شدم!»

شفاعت اهل بیت

در قرآن كریم آیات فراوانى وجود دارد كه به گفتۀ مفسران و به بیان احادیث، در مورد اهل بیت: و شفاعت آن‌ها نازل شده است؛ از جمله آیه‌ای است که می‌فرماید: مَن ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ «کیست آن كس كه جز به اذنش در پیشگاهش شفاعت كنند؟» معاویة بن عمار از امام صادق(ع) دربارۀ منظور این آیه پرسید، حضرت فرمود: «نَحْنُ أُولَئِكَ الشَّافِعُونَ؛ ما از شفاعت‌كنندگان هستیم».

شفاعت امام حسین(ع)

یکی از شفیعان روز قیامت، امام حسین(ع) است. ایشان بنا به فرمایش پیامبر رحمت(ص)، کشتی نجات برای طوفان‌زدگان است؛ از این رو، هم در دنیا دستگیری می‌کند و هم در آخرت. به همین جهت، در زیارتنامه‌هاى حسینى بارها از خداوند به واسطۀ آن حضرت، تقاضاى شفاعت مى‌کنیم. در سجدۀ پایان زیارت عاشوراى حسینى، بعد از حمد و ستایش خداوند به سبب تحمّل مصیبت آن حضرت، مى‌گوییم: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ؛خدایا شفاعت حسین را روز ورود به صحنۀ محشر، روزى‌ام کن»؛ و به دنبال آن مى‌افزاییم: «وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ؛ خداوندا! گام‌هاى مرا از روى صدق نزد خودت، با حسین و یارانش ثابت بدار؛ همان یارانى که خون خود را تقدیم او کردند». بنا بر حدیث شریف کسا، هر کدام از اهل‌بیت که به پیامبر(ص) وارد می‌شوند، آن حضرت جمله‌ای دربارۀ آن‌ها می‌فرماید؛ اما وقتی امام حسین(ع) وارد می‌شود، پیامبر می‌فرماید: «وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَ یا شافِعَ اُمَّتى و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت‌كنندۀ امتم!» نه تنها آن حضرت در قیامت شفاعت می‌کند، بلکه زائران و گریه‌کنندگان بر آن حضرت نیز به مقام شفاعت می‌رسند.امام صادق(ع) دربارۀ مقام زائر امام حسین(ع) می‌فرماید: «زَائِرُ الْحُسَیْنِ(ع) مُشَفِّعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِمِائَةِ رَجُلٍ کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النَّارُ مِمَّنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْمُسْرِفِینَ؛ زائر امام حسین(ع) شفیع صد نفر در روز قیامت است؛ کسانی که آتش دوزخ بر ایشان واجب شده و کسانی که در دنیا از مسرفان بوده‌اند». در روایات آمده است که امام حسین(ع) هنگام وداع با حرم جدّش لحظاتى به خواب فرو رفت و در عالم رؤیا این سخن را از جدش شنید: «اِنَّ لَکَ فِى الْجَنَّهِ دَرَجاتٌ لاتَنالُها اِلاّ بِالشَّهادَهِ؛[ براى تو مقامى نزد خدا تعیین شده که جز با شهادت به آن نمى‌رسى». به یقین یکى از شئون این مقام، همان مقام شفاعت است. در این‌جا به موردی از شفاعت حسینی اشاره می‌کنیم.

شفاعت امام حسین(ع) نسبت به تأخیر عمر آیت‌اللَّه حائری

هنگامی که آیت‌اللَّه حائری، سرپرست حوزۀ علمیه اراک بودند، برای مرحوم آیت اللَّه حاج آقا مصطفی اراکی، چنین نقل کردند:

در آن هنگام که در کربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبی که شب سه‌شنبه بود، در عالم خواب دیدم شخصی به من گفت: ای شیخ عبدالکریم! کارها را انجام بده که سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدار شدم و حیران بودم و به خود می‌گفتم: البته خواب است، شاید تعبیر نداشته باشد. روز سه‌شنبه و چهارشنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا این‌که آنچه در عالم خواب دیده بودم، از خاطرم رفت. روز پنجشنبه که تعطیل بودم، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سیدجواد رفتیم. در آن‌جا قدری گردش و مباحثۀ علمی نمودیم تا ظهر شد، ناهار را همان جا صرف کردیم. پس از ناهار، ساعتی خوابیدیم. در همین هنگام لرزۀ شدیدی مرا فرا گرفت. رفقا در آن‌جا عبا و روانداز داشتند؛ روی من انداختند، ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم. حس کردم که حالم بسیار وخیم است. به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانید. آن‌ها وسیله‌ای فراهم کرده، زود مرا به شهر کربلا آورده، به خانه‌ام رساندند. در خانه، بی حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد و در این میان، به یاد خواب سه شب قبل افتادم. علائم مرگ را مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم، احساس کردم پایان عمرم نزدیک شده است. در این حال، ناگهان دیدیم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همدیگر نگاه می‌کردند و به همدیگر می‌گفتند: اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش گردیم. در این هنگام با قلبی صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسین(ع) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز! دستم خالی است، کاری نکردم و برای خود توشه‌ای فراهم ننموده‌ام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها از من شفاعت کنید، که خدا مرگ مرا به تأخیر اندازد، تا خود را برای سفر آخرت آماده سازم. همان دم دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می‌خواستند روحم را قبض کنند، آمد و به آن‌ها گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما متوسل شده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم تا عمرش را به تأخیر بیندازد، خداوند شفاعت ما را پذیرفت، بنابراین شما روح او را قبض نکنید. در این وقت، آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: سمعاً و طاعةً. آن‌گاه دیدم آن دو نفر همراه فرستادۀ امام حسین(ع) به سوی آسمان پرواز کرده و رفتند. این موهبت به برکت لطف مولایم امام حسین(ع) بود.

البته ذکر این نکته لازم است که عقیده به شفاعت آن حضرت نباید دستاویزی برای ترک واجبات و انجام محرمات شود؛ همان‌گونه كه مسیحیان معتقدند مسیح به دار آویخته شد تا موجب آمرزش‌ مسیحیان شود. عده‌اى از ارادتمندان و عزاداران حسینی نیز در شب و روز عاشورا، نمازشان قضا می‌شود یا عزاداری را بر نماز اوّل وقت و نماز جماعت، مقدّم می‌دارند، بعد هم می‌گویند: «همه غرق گناهیم و یک حسین داریم!» این خطاست و با روح و فلسفۀ شفاعت، منافات دارد.

منبع:حوزه نت/ حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سبحانی‌نیا
 


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم