اسلام، دین جامعه سازی
از آنجا که پذیرش اسلام به عنوان قبول مسئولیت برای همکاری و ارتباط با دیگران است مفاد و مضامین دستورات دینی نیز بر سازندگی جامعه، به عنوان بستر تعالی انسانها، دلالت دارد. بنابراین لازمه مسلمانی پذیرش جامعه و مسئولیت پذیری است. چرا که اسلام یک سیستم است. یک نظام جامعی است که نه فقط جامعه ساز است بلکه جامعه ای نمونه می سازد. اصول حاکم بر روابط افراد در این جامعه مبتنی بر دو اصل اساسی است:
1. آمیختگی اصالت فرد و جمع و ترجیح مصلحت جامعه بر مصلحت فرد؛
2. استواری پیوندهای اجتماعی در جهت رضای الهی.
قوانین اسلامی برای بقا و تثبیت یک جامعه دینی با مسئول دانستن افراد نسبت به یکدیگر همواره از افراد می خواهد که جمع گرا باشند. در بیشتر عبادات ثواب بیشتر متوجه عملی است که در جماعت صورت می گیرد و قواعد خاصی برای آن وضع می شود. شهید بهشتی در کتاب بهداشت و تنظیم خانواده روایتی را از رسول اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) نقل می کند که بارداری زنان مسلمان و افزایش فرزندانشان موجب خشنودی ایشان است، اما امروزه با توجه به مشکلات ناشی از افزایش جمعیت، و ضرر و زیانی که متوجه مصالح جامعه می شود آن را قابل توصیه برای مسلمانان نمی داند. توجه به مقتضیات زمان از ارزش و منزلت روایت فوق نمی کاهد و باید بدانیم که حفظ منافع به حق مسلمانان از ضروریات است و ادله فقهی برای این امر نزد فقها موجود است. چنان که شهید بهشتی می گوید:
«… ما هنوز باورمان نیامده که هر روایت و هر آیه ای جایی دارد، شرایطی دارد، طرقی دارد».
بنابر این، بقا و استمرار یک حرکت اجتماعی و رفتاری دیندارانه مستلزم در نظر گرفتن مصالح جامعه است و برای حفظ ابهت و اقتدار جامعه مسلمانان و مقابله با دشمنان و ایجاد انضباط اجتماعی باید به تشکیل حکومت در عصر غیبت اقدام کرد.
شهید بهشتی در این مورد می گوید: «مقام حکومت بر مردم، بالاصاله از جانب خدا برای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است ولی حکومت آن حضرت عملا موقوف بر ظهور می باشد. پس در زمان غیبت، امر حکومت چه می شود و مردم باید چه کنند؟ آیا بدون حکومت زندگی کنند و تنها بر مسالمت اخلاقی برای اداره اجتماع خود تکیه کنند؟ آیا این وضع بالاخره موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه نمی شود؟ و در صورت لزوم ضعف و رکود، آیا عواقب آن در برابر قوت و پیشرفت دیگران وخیم نیست؟ چه از نظر خطرهای تهاجمی که برای آنان به وجود می آورد و چه از نظر اثری که بر افکار و روحیات می گذارد و به تزلزل روحی و معنوی جامعه منجر می شود و افراد را نسبت به دین و مذهب خود دلسرد و یا بدبین می سازد و یا لااقل از ابهت آنان در نظر دیگران می کاهد».
همان گونه که شریعت اسلامی در جهت سازندگی انسان و حفظ کرامت او برنامه هایی ارائه می دهد به همان میزان نیز برای هدایت و ساختن یک جامعه نمونه هم برنامه هدایتی دارد که حتی غیر مسلمانان نیز از آن بهره مند می شوند. «هدف ما و آرمانمان فلاح و رستگاری محدود به ملت ایران نیست فلاح و رستگاری همه مسلمانان بلکه همه انسانهای جهان است».
این جامعه سازی جهانی اسلام، توسط حکومت مقتدر و توانمندی صورت می پذیرد که شهید بهشتی آن را «جامعه انسانی عادلانه» می نامد و در آن به مدد قدرت و حکومت زمینه های هدایت انسانها مهیا می گردد.
اصول حاکم بر روابط اجتماعی در صورتی که از صبغه لازم دینی برخوردار باشند، حیات اجتماعی در آن جامعه به سوی فلاح و رستگاری سوق داده خواهد شد. از دیدگاه شهید بهشتی اسلام به عنوان آیینی جامعه ساز با ارائه راه کارهای دقیق، روابط اجتماعی را بر اساس محبت و همدلی مستحکم می سازد و موجبات سعادت و کسب فضایل اخلاقی بیشتری را برای آحاد افراد آن جامعه فراهم می نماید. توجه به وظایف اجتماعی و مسئولیت پذیری نسبت به دیگران به میزانی است که «عالی ترین صفات انسانی از نظر اسلام وقتی ارزش واقعی خود را دارد که با حفظ پیوندهای
اجتماعی توأم و با انجام وظایف فرد نسبت به اجتماع کسب شده باشد».
اهمیت پیوندهای اجتماعی در اسلام از نظر شهید بهشتی به گونه ای ترسیم می شود که پرداختن به نمازهای مستحبی و راز و نیاز در پیشگاه خدا نمی تواند بهانه ترک وظایف اجتماعی شود.
عمل به موازین اسلام در جامعه از ظرافت خاصی برخوردار است و شهید بهشتی رعایت مصالح جامعه را وسیله ای برای کسب رضای خدا می داند. به عبارتی حفظ پیوندهای اجتماعی با همه ارزشی که دارد وسیله ای برای تقرب به خدای متعال می باشد. شهید بهشتی عواملی مانند خوش بینی، پرهیز از دروغ، امربه معروف و نهی از منکر، تعاون در راه تأمین نیازهای گوناگون اجتماعی از نیازهای متعارف تا ایجاد جامعه ای با اقتصاد و سیاست سالم را موجبات تقویت این پیوندها می داند. عوامل تقویت کننده که اسلام در جامعه ساز بودن خود به آن تأکید دارد باعث ایجاد نشاط و تحرک و انبساط خاطر در جامعه می گردد و به وحدت، آرامش و امنیت اجتماعی، مسئولیت متقابل افراد نسبت به یکدیگر و یک حکومت شایسته منجر خواهد شد. ایشان عواملی را که موجب تزلزل این پیوندها شوند، به شدت مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که «در جامعه دینی نباید به حکم ایمان و پایبندی به دین از مواهب زندگی محروم شد». زیرا این محرومیت ها موجب یأس و ناامیدی شده و در چنین شرایطی انسان قادر به برقراری ارتباط اجتماعی نخواهد شد. زیرا این گسست بزرگ ضمن محرومیت فرد، لطمه های بزرگی به اجتماع وارد می سازد و اگر این برداشت نادرست به صورت یک رفتار اجتماعی در آید، آسیب های زیانباری را بر روند آن جامعه وارد خواهد ساخت.
از سویی دیگر عواملی همچون فقر، تبعیض و فقدان عدالت اجتماعی موجب سستی و ضعف این پیوندها شده و حیات اجتماعی را به نابودی می کشاند.
در جامعه ای که نمی توان به بهانه عمل به مستحبات از انجام وظیفه نسبت به دیگران غافل شد قطعا نبود عدالت لطمات زیانباری را بر بنیان های این جامعه وارد خواهد ساخت که جبران پذیر نخواهد بود. بنابر این شهید بهشتی جامعه سازی اسلام را با شرط تحقق عدالت اجتماعی آن گونه ترسیم می کند که موجبات ایجاد سعادتمندی در آن جامعه گردد. تحکیم این روابط براساس تدابیر عالی اسلامی است که مردان و زنان با ایمان را متوجه اهمیت محیط اجتماعی می نماید و راههای اسلامی شدن یک جامعه را در بستر تعاملات اجتماعی مطرح می سازد و گستره صحیح و مسئولانه این تعاملات را این چنین بیان می کند:
«اسلام به فعل و انفعالاتی که در امور اجتماعی هست عنایت فراوان کرده و برای استوار ساختن پیوندهای اجتماعی و مصون نگهداشتن جامعه از گزند عوامل فساد تدابیر عالی اندیشیده است. عنایت فراون اسلام به تحکیم پیوندهای اجتماعی به دو صورت به چشم می خورد یکی به صورت ایجاد یا تقویت عواملی که بر تشکل جامعه می افزاید و نظام اجتماعی را عالی تر و روابط اجتماعی را محکم تر می کند. یکی هم به صورت جلوگیری از اموری که پیوندهای اجتماعی را سست و جامعه را بیمار می کند و به تشکل و نظام جامعه لطمه می زند.»
اساس و مبنای پیوندهای اجتماعی رعایت منافع فرد و جامعه در جهت رضای الهی است که در آن تأکید فراوانی بر حقوق افراد شده است «جامعه ساز بودن اسلام این امکان را فراهم می آورد که با یک برنامه ریزی مناسب عوامل تقویت کننده در روابط اجتماعی حتی میان فرد مسلمان با غیر مسلمان نیز مورد توجه قرار گیرد. در اسلام با ساده ترین و در عین حال عمیق ترین راهکارها در روابط اجتماعی به حفظ ارکان جامعه یعنی ارتباط و پیوندهای اجتماعی و توجه به منافع فرد و جامعه با هدف قرار دادن رضای الهی پرداخته می شود، به نحوی که حتی اگر در جامعه ای افراد به سبب انگیزه های سیاسی، تابعیتی، جغرافیایی و یا انگیزه ای الهی و سازنده اسلام را بپذیرند در این صورت افراد مؤثر و رهبران آن جوامع در هدایت و استمرار حیات اجتماعی باید به همه افراد و گروه هایی که به دلایل گوناگون اسلام را پذیرفته اند، بهره لازم را برسانند».
چه بسا افراد با انگیزه های متفاوت به پذیرش اسلام رو آورده باشند اما برنامه جامع اسلام برای سازندگی جامعه، باید به نحوه شایسته و مناسب، در بر گیرنده منافع قانونی همه آنها باشد تا عدالت در برنامه ریزی ها شامل همه آنان بشود. «در کتاب آسمانی از دو نوع پذیرش، از دو نوع قبول دعوت پیامبر یاد می شود یک نوع عبارت است از اسلام سیاسی، مصلحتی و تابعیتی و دوم اسلام واقعی، قلبی، سازنده و عملی».
همه انسانها به طور همسان در یک درجه از دینداری قرار ندارند. بالا بردن درصد افراد دیندار به صورت کمی هم که باشد، کاری ارزشمند است. لذا، نباید وجود تفاوت میان افراد را در جامعه ای که دین بر آن حاکم است.امری غیر عادی به شمار آورد. زیرا جامعه و حکومتی را که پیامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) اداره می کرد دارای همین ویژگی ها بوده است. این مطلب می تواند تأییدی بر غنای بعد اجتماعی اسلام و توجه به وجود گوناگونی افراد با تنوع برداشت ها و پذیرش ها در حوزه دین باشد و نمی توان با شیوۀ تفتیش عقاید از ایمان انسانها و درجات آن تجسس نمود. زیرا این کار از ارزش روح جمعی یک زندگی اجتماعی می کاهد و با مبانی دینی در تعارض قرار می گیرد.
انتظار یکسان بودن انسانها در درجات ایمانی امری غیر منطقی است و نباید اصرار نمود تا همه افراد در یک درجه ایمانی مشخص باشند.
در جامعه دینی گرایش های گوناگونی برای پذیرش اسلام وجود دارد و این برای نظام یافتن یک جامعه کافی است و انبیا و جانشینان ایشان باید چنین اجتماعی را مدیریت کنند. لذا باید اعمال و رفتار آنها بر اساس توان عملی متوسطان جامعه باشد. شهید بهشتی بر این اساس عمل امام را به عنوان الگوی اجتماعی مسلمانان به گونه ای تبیین می کند که همه افراد یک جامعه در حد توانایی خود از آن بهره بگیرند. نباید انتظار داشت که خلوت ویژه انبيا خصوصا رسول اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) و دیگر معصومین (عليهم السلام) را فرد فرد جامعه مسلمانان بتوانند به جا آورند. البته با توجه به شرایط افراد این موضوع با تأسی از ایشان مغایرتی ندارد. افراد جامعه از ظرفیت های گوناگونی برخوردار هستند و هر کس به میزان شایستگی هایش از آنان الگو می گیرد.
بر این اساس امکان تخلف و هر نوع مشکل اجتماعی دیگر در چنین جامعه ای دور از انتظار نیست. در واقع نباید ایده آل نگر بود. دین در ارائه برنامه هایش در تحکیم حیات اجتماعی واقع بینانه عمل می کند و هرگز مبنای خود را بر آرمان های ناشدنی استوار نمی سازد و این منافی با هدایت ارزش ها در جامعه دینی نخواهد بود. اگر چه تلاش به سوی تعالی انسانها بسی شایسته است، اما نباید فراموش کرد که انسانها متفاوتند. به نظر شهید بهشتی باید جدیت نمود و مدیریت جامعه را به دست افراد شایسته سپرد تا بستری برای سازندگی بیشتر افراد آن جامعه ایجاد گردد: «باید امور جامعه اسلامی به دست انسانهای مسلمان متدین، مؤمن، امین و کاردان و دلسوز خلق سپرده شود، اینها اصول اسلامی است». تا روند مدیریت صحیح هم بتواند کمیت را حفظ نماید و هم در گسترش کیفی تا حد امکان موفق شود.
«بر اساس کتاب و سنت، تمام نظر مکتب به عامه مردم است و اسلام در خدمت ناس است، صلاح همه را می خواهد نه فقط صلاح مسلمانان را».
شاید ناس مجموعه ای باشند که حتی اسلام مصلحتی را هم نپذیرفته باشند. اما در عین حال اسلام دینی است که در حاکمیت خود به همه انسانها خدمات لازم را ارائه می دهد و با مبنای عادلانه جامعه ای موفق و سعادتمند می سازد.
منبع اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه شهید آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی/ صدیقه قاسمی؛ باهمکاری بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید دکتر بهشتی.
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب