19
مرداد

وصال27

27- عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النّهْدِيّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ ع الرّجُلُ آتِيهِ وَ أُكَلّمُهُ بِبَعْضِ كَلَامِي فَيَعْرِفُهُ كُلّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِيهِ فَأُكَلّمُهُ بِالْكَلَامِ فَيَسْتَوْفِي كَلَامِي كُلّهُ ثُمّ يَرُدّهُ عَلَيّ كَمَا كَلّمْتُهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِيهِ فَأُكَلّمُهُ فَيَقُولُ أَعِدْ عَلَيّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ وَ مَا تَدْرِي لِمَ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ الّذِي تُكَلّمُهُ بِبَعْضِ كَلَامِكَ فَيَعْرِفُهُ كُلّهُ فَذَاكَ مَنْ عُجِنَتْ نُطْفَتُهُ بِعَقْلِهِ وَ أَمّا الّذِي تُكَلّمُهُ فَيَسْتَوْفِي كَلَامَكَ ثُمّ يُجِيبُكَ عَلَى كَلَامِكَ فَذَاكَ الّذِي رُكّبَ عَقْلُهُ فِيهِ فِي بَطْنِ أُمّهِ وَ أَمّا الّذِي تُكَلّمُهُ بِالْكَلَامِ فَيَقُولُ أَعِدْ عَلَيّ فَذَاكَ الّذِي رُكّبَ عَقْلُهُ فِيهِ بَعْدَ مَا كَبِرَ فَهُوَ يَقُولُ لَكَ أَعِدْ عَلَيّ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 30 رواية: 27

ترجمه :
27- اسحاق بن عمار گويد به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: نزد مردى مى‏روم و بعضى از سخنم را مى‏گويم او تمام مقصود مرا مى‏فهمد و مردى ديگر نزد او مى‏روم و تمام سخنم را به او مى‏گويم او طبق گفته من جواب مى‏دهد و مردى ديگر نزد او مى‏روم و سخنم را مى‏گويم او ( چون مقصود مرا نمى‏فهمد) مى‏گويد دوباره بگو. فرمود: اى اسحاق مى‏دانى چرا چنين است؟ گفتم: نه، فرمود: آنكه تمام سخن ترا از بعضى گفتارت مى‏فهمد، كسى است كه نطفه‏اش با عقلش خمير شده است و آنكه پس از اتمام سخنت جواب تو را مى‏گويد كسى است كه عقلش در شكم مادر به او آميخته است و آنكه چون سخنش گوئى گويد: دوباره بگو كسى است كه پس از بزرگ شدن عقلش به او آميخته شده او است كه مى‏گويد دوباره بگو.


free b2evolution skin
19
مرداد

اسرار11

دواى هرزه گردى خيال
بدان كه هر يك از قواى ظاهره و باطنه نفس، قابل تربيت و تعليم است با ارتياض مخصوص. مثلاً، چشم انسان قادر نيست كه به يك نقطه معينه يا در نور شديد، مثل نور عين شمس مدتى طولانى نگاه كند بدون بهم خوردن پلك‏هاى آن؛ ولى اگر انسان چشم را تربيت كند، چنانچه بعضى از اصحاب رياضات باطله براى مقاصدى عمل مى‏كنند، ممكن است چند ساعت متمادى در قرص آفتاب نظر بدوزد، بدون آن كه چشم بهم خورد يا خستگى پيدا كند. و همين طور به نقطه معينى نظر را بدوزد چندين ساعت بدون حركت؛ و همينطور ساير قواحتى حبس نفس كه - على المحكى - در اصحاب رياضات باطله كسانى هستند كه حبس نفس خود كنند مدت‏هاى زائد بر متعارف نوع.
و از قوايى كه قابل تربيت است قوه خيال و قوه وهمه است كه قبل از تربيت، اين قوا چون طايرى سخت فرار و بى اندازه متحرك از شاخه‏اى به شاخه‏اى و از چيزى به چيزى هستند، به طورى كه انسان اگر يك دقيقه حساب آنها را نگه دارد مى‏بيند كه چندين انتقال‏ متسلسل با تناسبات بسيار ضعيف ناهنجار پيدا نموده؛ حتى بسيارى گمان مى‏كنند كه حفظ طاير خيال و رام نمود آن از حيز امكان خارج و ملحق به محالات عاديه است؛ ولى اين طور نيست و با رياضت و تربيت و صرف وقت، آن را مى‏توان رام نمود و طاير خيا را مى‏توان به دست آورد، به طورى كه در تحت اختيار و اراده حركت كند كه هر وقت بخواهد آن را در مقصدى يا مطلبى حبس كند كه چند ساعت در همان مقصد حبس شود.
و طريق عمده رام نمودن آن، عمل نمودن به خلاف است. و آن چنان است كه انسان در وقت نماز خود را مهيا كند كه حفظ خيال در ماز كند و آن را حبس در عملنمايد و به مجرد اين كه بخواهد از چنگ انسان فرار كند آن را استرجاع نمايد؛ و در هر يك از حركات و سكنات و اذكار و اعمال نماز ملتفت حال آن باشد و از حال آن تفتيش نمايد و نگذارد سر خود باشد. و اين در اول امر كارى صعب به نظر مى‏آيد، ولى پس از مدتى عمل و دقت و علاج حتماً رام مى‏شودو ارتياض پيدا مى‏كند.
شما متوقع نباشيد كه در اول امر بتوانيد در تمام نماز، حفظ طاير خيال كنيد؛ البته اين امرى استنشدنى و محال و شايد آنها كه مدعى استحاله شدن اين توقع را دشتند؛ ولى اين امر بايد با كمال تدريج و تأنى و صبر و توانى انجام بگيرد.
ممكن است در ابتداى امر در عشر نماز يا كمتر آن حبس خيال شده، حضور قلب حاصل شود؛ و كم كم انسان اگر در فكر باشد و خود را محتاج به آن ببيند، نتيجه بيتر حاصل كند و اندك اندك غلبه بر شيطان وهم و طاير خيال پيدا كند كه در بيشتر نماز زمام اختيار آنها را در دست گيرد.
و هيچ گاه نبايد انسان مأيوس شود، كه يأس سرچشمه همه سستى‏ها و ناتوانى‏ها است و برق اميد، انسان را به كمال سعادت خويش‏ مى‏رساند. ولى عمده دراين باب، حس احتياج است كه آن در ماكمتر است.
قلب ما باور نكرده كه سرمايه سعادت عالم آخرت و وسيله زندگانى روزگارهاى غير منتهاى نمز است. ما نماز را سر بار زندگانى خود مى‏شماريم و تحميل و تكليف مى‏دانيم. حب به شى‏ء از ادراك نتايج آن پيدا مى‏شود؛ ما كه حب به دنيا داريم براى آنست كه نتيجه آن را دريافتيم و قلب به آن ايمان دارد و لهذا در كسب آن محتاج به دعوت خواهى و وعظ و اتعاظ نمى‏باشيم.
اگر ايمان به حيات آخرت پيدا كنيم و حس احتياج به زندگانى آنجا نماييم و عبادات و خصوصاً نماز را سرمايه تعيش آن عالم و سرچشمه سعادت آن نشئه بدانيم، البته در تحصيل آن كوشش مى‏نماييم، ودر اين سعى و كوشش زحمت و رنج و تكلف در خود نمى‏يابيم، بلكه با كمال اشتياق و شوق، دنبال تحصيل آن مى‏رويم و شرايط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصيل مى‏كنيم.

آداب الصلوه امام خميني (ره)


free b2evolution skin
19
مرداد

تقرير9

على (ع) فرمود:
سادات مردم در دنيا سخاوتمندانند و در آخرت متقيان .
2- رسول خدا فرمود:
مؤمن را بر مؤمن هفت حق واجب است از طرف خداى عز و جل .
1- در چشم خود والايش شما در 2- در سينه دوستش دارد. 3- در مال مساعدتش كند. 4- بدگوئى او را حرام داند. 5- در بيمارى عيادتش كند. 6- تشييع جنازه اش نمايد. 7- پس از مرگ جز خير او نگويد.
3- رسول خدا (ص) فرمود:
ولايت على بن ابى طالب ولايت خداست و دوستيش دوستى خدا و پيرويش فريضه خدا و اوليائش اولياء خدا، و دشمنانش دشمنان خدا نبرد با او نبرد با خدا و سازش با او سازش با خداى عز و جل است .
4- سليمان بن جعفر جعفرى گويد:
از موسى بن جعفر شنيدم ميفرمود پدرم از پدرش از سيد عابدين على بن الحسين از سيد شهداء حسين بن على بن ابى طالب حديث كرد كه امير المؤمنين على بن ابى طالب بمردى گذشت كه سخن بيهوده ميگفت فرمود اى فلانى به راستى تو نامه اى بوسيله دو فرشته حافظ خود ديكته ميكنى بسوى پروردگارت سخن كن بدان چه فائده ات دارد و دم فرو بند از سخن بى فائده .
5- روزى رسول خدا (ص) باصحابش فرمود:
كدام شما همه عمر روزه ميدارد؟ سلمان عرضكرد من يا رسول اللّه ، رسول خدا فرمود كدام شما همه را شب زنده دار است سلمان گفت من يا رسول اللّه فرمود كدام شما هر شب قرآن را ختم ميكند؟ سلمان گفت من يا رسول اللّه يكى از اصحاب آن حضرت خشم كرد و گفت يا رسول اللّه سلمان مردى عجمى است و ميخواهد بما قريش ببالد فرمودى كدام شما همه عمرش روزه ميدارد گفت من با اينكه بيشتر روزها را غذا ميخورد و فرمودى كدام شما همه شب بيدار است گفت من با اينكه بيشتر شبها خوابست و فرمودى كدام شما هر روز يك ختم قرآن ميخواند گفت من با اينكه بيشتر روزها خاموش است پيغمبر فرمود خاموش باش اى فلانى تو كجا و لقمان حكيم ؟ از او بپرس تا بتو خبر دهد آن مرد بسلمان گفت اى ابا عبد اللّه تو نگفتى همه روز روزه اى گفت چرا گفت من ديدم بيشتر روزها غذا ميخورى ؟ گفت چنان هست كه تو گمان بردى ، من در هر ماه سه روز روزه ميدارم و خداى عز و جل فرمايد هر كه يك حسنه آرد ده برابر آن دارد و روزه شعبان را بماه رمضان وصل ميكنم و اين روزه عمرانه مى شود گفت تو گمان نكردى كه همه شب بيدارى ؟ گفت چرا، گفت تو بيشتر شبها در خوابى گفت چنان نيست كه گمان بردى ولى من از دوستم رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود هر كه با وضوء بخوابد گويا همه شب را احياء كرده است و من هميشه با وضوء ميخوابم گفت گمان نكردى كه هر روز همه قرآن را ميخوانى ؟ گفت چرا، گفت تو بيشتر روز را خاموشى گفت چنان نيست كه تو فهميدى ولى من از دوستم رسول خدا شنيدم بعلى (ع) ميفرمود اى ابا الحسن مثل تو در امتم مثل قُلْ هُوَ اللّهُ است هر كه يك بارش بخواند ثلث قرآن را خوانده و هر كه دو بارش بخواند دو ثلث قرآن را خوانده و هر كه سه بارش بخواند همه قرآن را خوانده (اى على ) هر كه تو را بزبانش دوست دارد ثلث ايمان را دارد و هر كه بزبان و دلش دوستت دارد دو ثلث ايمان دارد و هر كه بزبان و دل دوستت دارد و با دست خود ياريت كند ايمانش ‍ كاملست سوگند بدان كه مرا به حق فرستاده اى على اگر همه اهل زمين تو را دوست داشتند چنان كه اهل آسمانت دوست دارند خدا احدى را بدوزخ عذاب نميكرد من هر روز سه بار قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ميخوانم آن مرد معترض ‍ برخاست و گويا سنگى در دهانش افكنده بود.
6- امير المؤمنين (ع) فرمود:
شيوه فقها و حكما اين بود كه در نگارشات خود بهم سه چيز مينوشتند و چهارمى نداشت .
1- هر كه هم خود را آخرتش كند خدا هم دنيايش را كفايت كند.
2- هر كه درونش را اصلاح كند خدا برونش را اصلاح كند.
3- هر كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خدا ميان او و خلق را اصلاح نمايد.
7- امام صادق فرمود:
پس از مرگ اجرى دنبال كسى نرود جر از سه عمل صدقه جاريه ، روش ‍ هدايتى كه نهاده و پس از مرگش بدان عمل شود، فرزند صالحى كه برايش ‍ آمرزشخواهد.
8- أ بو الحسين اسدى گويد:
از امام صادق بمن خبر رسيد كه براى خدا بقعه ها است بنام منتقمه چون خدا مالى به بنده اى دهد و حق خداى عز و جل را از آن بيرون نكند خدا يكى از آن بقعه ها را بر او مسلط سازد تا آن مال را در آن تلف كند و سپس ‍ بميرد و آن را بجا گذارد.
9- امير المؤمنين فرمود:
منم حجت اللّه خليفة اللّه باب اللّه منم خزانه دار علم خدا و امين سر خدا منم امام خلق پس از بهترين مردم محمد نبى رحمت (ص).
10- امير المؤمنين فرمود:
در قبا حضور پيغمبر رسيدم و چند تن از اصحابش شرف حضور داشتند چون مرا ديد چهره اش شاد شد و لبخند زد، سپيدى دندانهايش را مانند برق ديدم سپس فرمود نزد من بيا اى على نزد من بيا و مرا بخود نزديك كرد تا رانم برانش چسبيد سپس رو باصحابش فرمود اى گروه اصحاب من با آمدن برادرم على بسوى اصحاب من رحمت بشما رو آورد و به راستى على از منست و من از على جانش از جان منست و گلش از گلم او برادرم و وصى و خليفه بر امت منست در زندگى من و پس از مرگم هر كه فرمانش برد فرمانم برده و هر كه موافقت او كند موافق منست و مخالفش مخالف من .
11- رسول خدا فرمود:
هر كه شاد است بزندگى من زنده باشد و بمرگ من بميرد و در جنت عدن به منزل من درآيد و نهالى كه خدايش كاشته بچسبد و باو بگويد باش تا باشد بايد دوستدار على بن ابى طالب باشد و اوصياء از فرزندانش را پيروى كند زيرا آنان عترت منند و از گل من آفريده شده اند و از دشمنانشان بخدا شكوه كنم كه منكر فضل آنهايند و قطع صله آن ها كنند و بخدا كه پس از من فرزندم حسين كشته شود و خدا شفاعتم را از آنها دريغ دارد.

امالي اثر شيخ صدوق (ره)


free b2evolution skin
19
مرداد

خورشيد7

القاب حضرت مهدي عليه السلام

. حق‏

در مناقب قديمه و هدايه (10)، حق از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زيارت آن جناب است: السلام على الحق الجديد.

11. خاتم الاوصياء

از القاب شايع اوست و آن حضرت، خود را به همين لقب شناساند؛ چنانكه اغلب محدثان روايت كرده‏اند از ابى نصر طريف - خادم حضرت عسكرى (عليه السلام) - كه گفت: خدمت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) رسيدم، پس به من فرمود: … منم خاتم الاوصياء؛ به سبب من، رفع مى‏كند خداوند، بلا را از اهل من و شيعيان من كه برپا مى‏دارند دين خدا را.

12. خاتم الائمه (عليه السلام)

در جنات الخلود از القاب آن جناب شمرده شده.

13. خلف و خلف صالح‏

در هدايه و مناقبت قديمه از القاب شمرده شده و به اين لقب، مكرر به زبان ائمه ((عليهم السلام)) مذكور شده.

در تاريخ ابن خشاب مذكور است كه كنيه آن حضرت ابوالقاسم است و او دو اسم دارد؛ خلف و محمد و ظاهر مى‏شود در آخر الزمان.

بر سر آن جناب، ابرى است كه سايه مى‏افكند بر او در برابر آفتاب و سير مى‏كند با او هر جا كه برود و ندا مى‏كند و به آواز فصيح كه: هذا هو المهدى؛ اين است همان مهدى؛ يعنى آن مهدى موعود كه همه منتظر او بودند.

نيز روايت كرده از حضرت صادق (عليه السلام) كه: خلقت صالح، از فرزندان من است اوست مهدى؛ اسم او محمد، كنيه او ابوالقاسم خروج مى‏كند و در آخر الزمان.

و مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياى گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارد و مواريث الهيه - كه از آنها به يكديگر مى‏رسد - همه آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

14. خليفه الله‏

در كشف الغمه روايت است از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: خروج مى‏كند مهدى (عليه السلام) و بر سر او ابرى است و در آن منادى اى است كه ندا مى‏كند: اين مهدى خليفه الله است؛ او را پيروى كنيد.

15. داعى‏

در هدايه از القاب او شمرده شده و در زيارت مأثوره آن جناب است: السلام عليك يا داعى الله.

و آن جناب، دعوت كننده است از جانب خداوند، مردم را براى خداوند به سوى خداوند و انجام اين دعوت را به آنجا رساند كه نگذارد در دنيا، دينى مگر دين جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق و عده خداى صادق الوعد؛ … ليظهره على الدين… (11).

در تفسير على بن ابراهيم روايت است در آيه شريفه يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم… (12) كه خداوند، تمام مى‏كند نور خود را به قائم آل محمد (عليهم السلام).

16. صاحب‏

از القاب معروف آن جناب است و علماى رجال به آن تصريح كرده‏اند.

17. صاحب الزمان‏

از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.

18. صاحب الدار

علماى رجال تصريح كرده‏اند كه از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حكايات مربوط به آن حضرت ذكر شده است كه فرمود: انا صاحب الدار.

19. صاحب الناحيه‏

اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسيار است و ليكن علماى رجال فرمودند كه بر حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) بلكه بر امام على النقى (عليه السلام) نيز اطلاق مى‏شود.

20. صاحب العصر

اين لقب، در شهرت و معروفيت، مثل صاحب الزمان است.

21. صالح‏

صاحب تاريخ عالم آرا و عالم جليل، مقدس اردبيلى در حديقه الشيعه اين لقب را از القاب آن جناب شمرده‏اند.

22. صاحب الامر

در ذخيره و غير آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شايع متداول است.

23. عين و عين الله‏

نيز در آن كتاب است، و مقصود از عين عين الله است، چنانكه در زيارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ائمه (عليهم السلام) شايع است.

24. غايب‏

از القاب شايع آن جناب است در اخبار.

25. قائم‏

و اين از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در ذخيره گفته: كه اين، اسم آن جناب است در زبور (حضرت داود (عليه السلام).

قائم بر پا شونده در فرمان حق تعالى؛ زيرا آن حضرت، پيوسته در شب و روز، مهياى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيد (رحمه الله عليه ) در ارشاد روايت كرده از امام رضا (عليه السلام) كه فرمود: چون حضرت قائم (عليه السلام) برخيزد، مردم را به اسلام تازه بخواند.

تا آن كه فرمود: او را قائم ناميدند براى آن كه قيام به حق خواهد نمود.

صدوق در كمال الدين روايت كرده از صقر بن دلف كه گفت: شنيدم از امام محمد تقى (عليه السلام) كه فرمود:

امام بعد از من، على فرزند من است.

امر او، امر من و گفته او گفته من و طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده او، فرموده پدر او و طاعت او، اطاعت پدر اوست.

پس حضرت ساكت شد؛ من عرض كردم: يابن رسول الله! كيست امام بعد از حسن؟ حضرت گريست، گريستن شديدى؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.

عرض كردم: يا بن رسول الله! چرا او را قائم ناميدند؟

فرمود: براى آن كه او به اقامت (قيام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذكر او و مرتد شدن اكثر آنها كه قائل به امامت آن حضرت بودند.

نيز روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى كه گفت: سوال كردم از حضرت امام باقر (عليه السلام) كه: يا بن رسول الله! آيا همه شما قائم به حق نيستيد؟

فرمود: همه قائم به حقيم.

گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامر (عليه السلام) را قائم ناميدند؟

فرمود: چون جدم، حضرت امام حسين (عليه السلام) شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيد ما! آيا غافل مى‏شوى و از قتل برگزيده خود و فرزند پيغمبر پسنديده خود و بهترين خلق خود؟

پس حق تعالى وحى كرد كه به سوى ايشان كه اى ملائكه من! قرار گيريد! قسم به عزت و جلال خود كه انتقام خواهم كشيد از ايشان، هر چند بعد از زمان‏ها باشد.

پس حق تعالى حجاب‏ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نه نور را ديده كه در ميان آنها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهد كشيد.

26. محمد

اسم اصلى و نام اولى آن حضرت است؛ چنانكه در اخبار متواتره خاصه و عامه است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مهدى هم نام من است.

در خبر لوح كه مستفيض، بلكه متراتر معنوى است و جابر براى حضرت باقر (عليه السلام) نقل كرده كه آن لوح را در نزد صديقه طاهره عليها السلام ديد و آن را خداى عزوجل براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هديه كرده بود و در آنجا اسامى اوصياى آن حضرت ثبت بود، به روايت شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار اسامى حضرت مهدى (عليه السلام) به اين نحو ثبت شده بود: ابولقاسم محمد و فرزند حسن، حجه الله القائم است، مادر او كنيزى مى‏باشد كه اسم او نرجس عليها السلام است.

و به روايت شيخ طوسى در امالى: محمد خروج مى‏كند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپيدى است كه بر آن سايه مى‏افكند.

ندا مى‏كند به زبان فصيح كه مى‏شنوند آن را ثقلين (جن و انس)، كه اوست مهدى از آل محمد (عليهم السلام) پر كند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.

مخفى نماند كه مقتضاى اخبار كثيره معتبر قريب به متواتر معنوى اين است كه ذكر اين اسم مبارك در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است حرام است و اين حكم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماى اماميه از فقها و متكلمين و محدثين مى‏باشد.

حتى آن كه سيخ اقدام ابو محمد حسن بن موسى نوبختى - از علماى زمان غيبت صغرى - در كتاب فرق و مقالات در ذكر فرقه دوازدهم شيعه، بعد از وفات امام حسن عسكرى (عليه السلام)فرمود كه ايشان را نقل مى‏كند تا آن كه مى‏فرمايد: ولا يحوز ذكر اسمه و لا السئوال عن مكانه….

از اين كلام در اين مقام، معلوم مى‏شود كه اين حكم، از خصايص مذهب اماميه است.

و از احدى از ايشان خلافى نقل نشده تا زمان خواجه نصر الدين طوسى كه آن مرحوم، قائل به جواز شدند.

خورشيدغايب اثر ميرزا حسن نوري تلخيص رضا استادي


free b2evolution skin
19
مرداد

تهذيب33

حق بزرگ

امام عسگرى عليه السلام : شخصى مردى را خدمت امام سجاد عليه السلام آورد، و ادعا نمود او قاتل پدرش مى باشد. آن مرد هم اعتراف كرد، و قصاص بر او واجب گشت .
قاتل از ولى دم (پسر مقتول ) تقاضاى عفو كرد، ولى او نمى پذيرفت .
امام به ولى دم فرمود: اگر اين مرد حقى بر تو دارد، از جنايت او در گذر و او را ببخش .
فرزند مقتول گفت : يابن رسول الله ، براى او بر من حقى است ، ليكن به اندازه اى نيست كه از خون پدرم بگذرم .
امام پرسيد: پس مى خواهى چه كنى ؟
پاسخ داد: تصميم گرفته ام او را قصاص و به قتل برسانم . البته اگر او بخواهد به سبب حقى كه بر من دارد ، حاضرم با دريافت ديه ، از قصاص او صرف نظر كنم .
امام پرسيد: اين مرد چه حقى بر تو دارد؟
گفت : او مرا به توحيد و نبوت ، وامامت ائمه رهنمون ساخته ، و حق را بر من آشكار گردانيده است .
حضرت فرمود: آيا اين عمل او، از ارزش خون پدر تو كمتر است ؟ به خدا سوگند، عمل او به اندازه خون همه اهل زمين ، از اولين و آخرين باستثناء انبياء و اوصياء ارزش دارد كه اگر كشته شوند هيچ چيزى به اندازه ارزش خون آنان نمى شود.(50)

كشكول شيخ بهايي


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم