4
مهر

دستگيرى ميثم و گفتگوى ابن زياد با او

دستگيرى ميثم و گفتگوى ابن زياد با او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ميثم به كوفه آمد، عبيدالله بن زياد- كه لعنت خدا بر او باد - او را دستگير نمود، وقتى ميثم را نزد او آوردند به عبيدالله گفتند: اين مرد از همه افراد موقعيتش نزد على عليه السّلام بيشتر بود عبيدالله با تعجب گفت : واى بر شما اين مرد عجمى اينهمه موقعيت داشت ؟! گفتند: آرى ، عبيدالله به ميثم گفت : ميدانى خدايت كجاست ؟ ميثم با كمال جسارت گفت : او در كمين هر ستمكارى است و تو يكى از آن ستمكاران هستى !
عبيدالله گفت : با اين عجمى بودن به آنچه خواسته اى رسيده اى ، بگو ببينم صاحب تو يعنى على عليه السّلام - در مورد رفتار من با تو چه خبرى به تو داده ؟
ميثم گفت : به من خبر داده است كه تو مرا بعد از نه نفر كه من دهمين آنها هستم به دار مى آويزى ، چوبه دار من از همه كوتاهتر و به زمين نزديكتر است ! عبيدالله گفت : حتما گفته او را مخالف مى گردانم .
ميثم گفت : تو چگونه با او مخالفت مى كنى ، بخدا كه او به من خبرى نداده جز از جانب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم و او از جبرئيل از خداوند متعال ، با اين حال تو با اين گروه چگونه مخالفت مى كنى ؟ من خود آگاهم از جايگاهى كه بر آن به دار آويخته مى شوم ، ميدانم ، در كجاى كوفه است ؟ و من اولين مخلوق خدايم كه در اسلام به دهان او، لجام زده مى شود.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

ديدار ميثم با ام سلمة

ديدار ميثم با ام سلمة

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در همان سالى كه ميثم به شهادت رسيد به نزد ام سلمة همسر گرامى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم رسيد و ام سلمة پرسيد: كيستى ؟ گفت : منم ميثم ، ام سلمة گفت : بخدا سوگند چه بسيار از پيامبر صلى اللّه عليه و آله وسلم شنيدم كه تو را ياد مى كرد و سفارش تو را در دل شب به على عليه السّلام مى كرد.
ميثم سراغ امام حسين عليه السّلام را گرفت ، ام سلمة گفت : در بستان خود به سر مى برد. ميثم گفت : به حضرت بگوئيد دوست داشتم براى عرض سلام خدمتشان برسم ، ما به خواست خداوند متعال همديگر را نزد خداوند - به زودى - ملاقات خواهيم كرد (زيرا اندكى قبل از شهادت سيدالشهداء در ايام شهادت مسلم بن عقيل ، ميثم به شهادت رسيد).
ام سلمه عطرى طلبيد و محاسن او را خوشبو كرد و گفت : اين محاسن به زودى با خون رنگين خواهد شد.

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

پيشگوئى دقيق اميرالمؤمنين عليه السّلام در مورد ميثم تمار

پيشگوئى دقيق اميرالمؤمنين عليه السّلام در مورد ميثم تمار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يكى از ياران باوفا و صميمى كه از خواص و برگزيدگان اصحاب اميرالمؤمنين عليه السّلام مى باشد و حضرت به مقدار قابليت و استعدادش به او از علوم خويش افاضه نمود، ميثم تمار است ، او مردى بود زاهد كه از شدت عبادت و زهد به شدت لاغر گشته بود.
اميرالمؤمنين علوم فراوانى به او داده بود كه از جمله آنها اسرار غيبى است .
ميثم در ابتدا برده زنى از قبيله بنى اسد بود، اميرالمؤمنين عليه السّلام او را آزاد نمود و به او فرمود:
نامت چيست ؟ گفت : سالم ، حضرت فرمود: پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم به من خبر داد كه نام تو - كه پدر و مادرت تو را به آن نامگذارى كرده اند - ميثم است .
ميثم گفت : خداو رسول او راست گفتند، شما هم يا اميرالمؤمنين راست گفتى ، بخدا كه اسم من همين است . حضرت فرمود: نام سالم را رها كن و به همان نامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم تو را نامگذارى كرده اند برگرد، به اين جهت نامش ميثم و كنيه اش ابوسالم شد.
روزى حضرت به او فرمود: تو بعد از من گرفتار مى شوى و به دار آويخته شده و با حربه اى مورد ضرب قرار خواهى گرفت ، روز سوم از بينى و دهان تو خون جارى مى شود و ريش تو با آن رنگين خواهد شد، پس در انتظار آن خضاب باش ، تو دهمين نفرى هستى كه بر در خانه عمروبن حريث اعدام مى شوى ، چوبه دار تو از همه آنها كوتاهتر و به زمين نزديكتر است .
سپس فرمود: بيا تا آن درخت خرمائى كه تو را بر شاخه آن به دار مى آويزند به تو نشان دهم ، سپس حضرت آن را به ميثم نشان داد.
از اين به بعد ميثم مكرر نزد آن درخت مى آمد و نماز مى خواند و در حالى كه به آن درخت اشاره مى كرد مى گفت : چه مبارك درختى هستى ! من براى تو آفريده شده ام و تو براى من آبيارى شده اى ، همواره چنين مى كرد تا اينكه درخت را قطع كردند و او از مكان دار خود در كوفه آگاه شد.
در اين ميان كه ميثم به كنار آن درخت مى آمد با عمروبن حريث كه همسايه آن درخت بود ملاقات كرد و به او گفت : من همسايه تو خواهم شد، خوب همسايه دارى كن ! عمروبن حريث كه منظور ميثم را متوجه نشده بود گفت : آيا مى خواهى خانه ابن مسعود يا ابن حكيم را بخرى ؟

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

موسى بن جعفر عليه السلام و علم امام

موسى بن جعفر عليه السلام و علم امام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسحاق بن عمار گويد: از عبد صالح (موسى بن جعفر عليه السلام ) شنيدم كه به مردى خبر مرگ او را مى داد! با خود گفتم : گويا او مى داند زمان مرگ هر يك از شيعيان خود را؟! در اين لحظه حضرت با قيافه اى خشمگين متوجه من شد و فرمود:
اى اسحاق ! رشيد هجرى به علم مرگها و بلاها آگاه بود (با اينكه امام نبود) و امام سزاوارتر است به دانستن آن ، سپس فرمود:
اى اسحاق هر چه خواهى انجام ده (آماده سفر آخرت باش ) كه عمر تو پايان يافته و تو تا دو سال ديگر (قبل از دو سال ) خواهى مرد، برادران تو و خانواده ات اندكى پس از تو با هم اختلاف پيدا كرده و به يكديگر خيانت مى كنند به گونه اى كه دشمنشان آنها را شماتت مى كند، آيا همين در دلت گذشت ؟ (كه من از زمان مرگ شيعيان خبر دارم ).
اسحاق گويد: من از آنچه در دلم خطور كرد استغفار مى كنم .
راوى گويد: از اين محفل اندكى گذشت و اسحاق فوت كرد و خانواده اش ‍ نيز نيازمند اموال مردم شدند و مفلس (ورشكسته و فقير) شدند

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
4
مهر

پيشگوئى حضرت در مورد شهادت رشيد هجرى

پيشگوئى حضرت در مورد شهادت رشيد هجرى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

رشيد هجرى (155) از ياران باوفا و صميمى حضرت على عليه السلام بود به گونه اى كه حضرت او را لايق تعليم علوم غيب دانسته ، از بلاها و مرگها آگاه بود و او را رشيد البلايا مى ناميدند، به بعضى خبر مى داد كه چگونه مى ميرد و يا چگونه كشته مى شود، و همانطور كه خبر داده بود واقع مى شد.
روزى اميرالمؤمنين عليه السلام با اصحاب خود به باغى رفت ، زير درخت خرمائى نشست و فرمود تا خرمائى چيدند و آوردند. رشيد گفت : يا اميرالمؤمنين چه خرماى خوبى است ؟
حضرت فرمود: اى رشيد، بدان كه تو را بر شاخه همين درخت به دار مى زنند!
رشيد گويد: از اين به بعد صبح و شام كنار اين درخت مى آمدم و آن را آبيارى مى كردم تا اينكه اميرالمؤمنين از دنيا رفت .
روزى آمدم ديدم كه شاخه هاى آن درخت را بريده اند، با خود گفتم : اجلم نزديك است يك روز كه آمدم رئيس ماءمورين محله به من گفت : بيا نزد امير، وقتى وارد قصر شدم ديدم كه آن چوب به كنارى افتاده است ، روز ديگرى ديدم نصف آن را براى چرخ آب چاه استفاده كرده اند. با خود گفتم :
دوست من به من دروغ نگفت : تا اينكه ماءمور حاكم به سراغم آمد و مرا احضار كرد وقتى وارد قصر شدم آن چوب را ديدم با پا به آن زدم و گفتم : من براى تو بزرگ شدم و تو براى من رشد كردى وقتى او را بر عبيدالله بن زياد وارد كردند گفت :
از دروغ رفيق خودت بگو! گفتم : بخدا كه كه نه من دروغگو هستم و نه او، به من خبر داده است كه تو دست و پا و زبانم را قطع خواهى كرد!
عبيدالله گفت : بخدا كه سخن او را دروغ مى گردانم ، سپس فرمان داد تا دستها و پاهايش را قطع كنند (اما زبانش را قطع نكنند تا به گمان خودش ‍ سخن حضرت على عليه السلام را باطل نمايد) وقتى رشيد را به نزد خاندانش بردند در همان حال از سخنان شگفت و عظيم به مردم خبر مى داد، صدا زد: اى مردم از من سؤ ال كنيد، اين گروه نزد من دينى دارند كه هنوز پرداخت نشده است در اين حال به ابن زياد خبر دادند كه : ميدانى چه كردى ؟ دست و پاى رشيد را بريدى و زبانش را آزاد گذاردى و او هم اكنون سخنان عظيم با مردم در ميان مى گذارد، عبيدالله دستور داد تا زبان او را نيز به همراه دست و پايش قطع كنند.(156)
شخصى به نام زياد بن نصر گويد: من نزد زياد بودم كه رشيد هجرى را آوردند زياد به او گفت : همراهت (يعنى على عليه السلام ) در مورد كار ما با تو چه گفته است ؟
(معلوم مى شود كه خبرهاى غيبى حضرت چنان مشهور بوده است كه دشمنان ايشان نيز از آن مطلع گشته بودند)
رشيد گفت : حضرت به من خبر داده است كه شما دست و پاى مرا بريده و سپس مرا به دار آويزان مى كنيد، زياد گفت : به خدا سوگند كه سخن على عليه السلام را دروغ مى گردانم ، رهايش كنيد.
همينكه رشيد خواست برخيزد و بيرون رود، زياد گفت : بخدا كه شكنجه اى سخت تر از همان كه صاحب او خبر داده سراغ ندارم ، او را ببريد و دست و پاى او را بريده و سپس دارش زنيد.
رشيد گفت : هرگز، شما نزد من چيزى داريد كه اميرالمؤمنين عليه السلام به من خبر داده است !
زياد كه متوجه شده بود گفت : زبانش را قطع كنيد، رشيد گفت : بخدا كه الان تصديق خبر اميرالمؤمنين عليه السلام محقق شد.
شيخ مفيد (ره ) بعد از نقل اين خبر گويد: اين روايت را نيز موافق و مخالف از افراد مورد اعتماد خود از كسانى كه نام برديم ذكر كرده اند و اين خبر در نزد علماء شيعه و اهل سنت مشهور است

نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم