17
اردیبهشت

فضایل حضرت علی اکبرعلیه السلام

از ابتدای جوانی، آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمای مبارکش می درخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان می ریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری، رسول کریم صلی الله علیه وآله را به یاد می آورد. به تمام خصال خیر پیچیده شده بود و بر قلّه مناقب ایستاده بود. زبان از وصفش ناتوان و دشمن چاره ای جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.

گواه ما، اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولت مردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم برای این امر (خلافت) کیست؟ گفتند: تو هستی. معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم برای حکومت، علی بن الحسین علیهما السلام است که جدّش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست.

 

 

 

ما تردید نداریم که حضرت علی اکبرعلیه السلام جامع تمام فضایل و بالاتر از همه، دارای مقام عصمت و به دور از اخلاق ناروا بود، به شهادت پدرش، که از باطن افراد آگاه است، او جامع صفات خصال محمّدی صلی الله علیه وآله و آیینه تمام نمای آن حضرت است، همان گونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده، آمده است.

اقرار معاویه دلیل آن است که حضرت علی اکبرعلیه السلام درآن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر این صورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی برای خلافت در حضور مسؤولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیریت برای مردم ناشناخته است.

 

 

 

معاویه می دانست که تمامی فضایل علی اکبرعلیه السلام از اجداد مطهرش می باشد؛ امّا خود را به غفلت زد و به خاطر غرض های پنهانی اش، دیگران را هم در آن فضایل دخالت داد، که موارد زیر از آن جمله است:

1 - می خواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبرصلی الله علیه وآله و امیر المؤمنین علیه السلام، که نصّ بر امامت بود، بگرداند و شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام، که مرجع امّت در مسایل علمی و گرفتاری ها و حلّ و فصل مشکلات بود، عَلَم کند.

2 - می خواست ارزش شرایط خلافت را، که در سه امر علم، عصمت و نصّ منحصر بود، تغییر دهد؛ زیرا او هیچ یک را نداشت؛ (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).

3 - می خواست فضیلتی را برای قوم خود اثبات کند، تا هم طراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد؛ امّا موفّق نگردید. همگان می دانستند خاندان امیه از زمان جدّشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و احترامی نداشتند.

 

 

 

عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبد المطلب بود؛ زیرا شرط بسته بودند که اسب هر کس در مسابقه برنده شود، صد شتر، ده بنده، ده کنیز و یک سال بندگی دیگری را نموده و موی جلوی سرش را بتراشد. پس هنگامی که اسب عبد المطلب برنده شد، او پاداش های مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد؛ ولی عوض آن ده سال بندگی عبد المطلب را پذیرفت و در این مدّت، امیه از بردگان وی محسوب می گردید.

و امّا درباره حرب جدّ معاویه؛ عبد المطلب وی را برای پسرش زبیر اجیر گرفت و ظرف هاشم را که در آن طعام می داد، رهن او داد. ابوسفیان نیز بسیار حریص و بخیل بود، به طوری که مخارج زنش - هند - را نمی داد و او برای زندگی خود و فرزندانش، به ناچار از مال او دزدی می کرد. این است وضعیت دودمان بنی امیه! چگونه با هاشم قابل مقایسه است؟!

 

 

هاشم آن بزرگواری که سقایت زائران کعبه را عهده دار بود و خوان طعامش هیچ گاه در آسایش و سختی ها و قحطی برچیده نمی شد. عبد المطلب نیز، به «شیبه الحمد» شهرت یافته بود؛ زیرا فراوان مورد مدح و ستایش مردم قرار می گرفت. او پناه قریش در سختی ها و فریادرس آنان بود. او شریف، سید و بزرگ آنان بود و در اوج کمالات قرار داشت. او از حکیمان و بردباران بود.

سنّت هایی را مقرر نمود که اسلام نیز آنها را تأیید کرد: زنان پدر را بر پسر حرام نمود؛ گنجی یافت و خمس آن را صدقه داد؛ مقدار دیه را صد شتر اعلام نمود؛ طواف خانه خدا را هفت دور قرار داد؛ و احکامی دیگر چون؛ بریدن دست دزد، تحریم خمر، اجرای حدّ زنا، جلوگیری از عریان طواف نمودن، تحریم خوردن حیوانی که قربانی بت شده، و نیز تحریم تقسیم شتران به وسیله تیر (نوعی قمار در زمان جاهلیت).

به سبب جود و بخشش فراوانش، او را «فیاض» می گفتند؛ تا آنجا که از سفره او هر پیاده و غریبی می خورد، آن گاه مانده سفره را به کوه ابوقیس می بردند تا پرندگان و سایر حیوانات بخورند. به خاطر جلال و مجدش، از خانه وی تا کعبه را برایش فرش می کردند؛
 برای هیچ کس از افراد قریش چنین تشریفاتی برگزار نمی شد؛ در جایگاه عظمت او، کسی همنشین او نمی گردید؛ جز نوه او، پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله.

 

 

عبد المطلب از اوصیا بود و کتاب آسمانی پیامبران را می خواند؛ پیوسته در جلسات قریش، وعده به ظهور پیامبری از صلب خود را می داد و فرزندان و قوم خود را سفارش می کرد که به او ایمان آورند و از او پیروی کنند.

ابوطالب سید بطحا، رئیس و پناه قریش، که بعد از پدر وارث ابهّت و مجد و عظمت او گردید، محبوب مکّه و فرمانش مطاع بود.

شگفت اینکه در شب میلاد فرزندش امیرالمؤمنین علیه السلام، هنگامی که قریش برای تضرّع نزد بت ها به کوه ابوقیس رفتند تا مشکل حلّ شود، کوه به خود لرزید و بت ها فرو ریخت. پس تحیر آنان بیشتر گردید و برای رفع درماندگی، نزد ابوطالب رفتند؛ زیرا او مانند پدرش عبد المطلب پناه بی پناهان بود، و از او خواستند چاره کار کند، او دست ها را به سمت آسمان بالا برده و با تضرّع به درگاه خدای سبحان عرض کرد: «الهی! أسئلک بالمحمّدیه المحموده والعلویه العالیه والفاطمیه البیضاء، أن تفضلّت علی تهامه بالرأفه والرحمه»؛ «ای خدای من! به حقّ محمّد محمود و علی عالی و فاطمه درخشنده، رأفت و رحمت خود را بر اهل مکّه تفضّل فرما».

به برکت این اسمای طیبه کریمه، بلا و پریشانی از آنان رفع گردید و قریش مقام این اسما را پیش از ظهور و آشکار شدن صاحبانشان شناخت. اعراب این نام های مبارک را می نوشتند و در مشکلات و سختی ها، به وسیله آن دعا می نمودند

 

 

 


و خدای تعالی نیز سختی را از آنان برمی داشت؛ در حالی که حقیقت آن اسمای مبارک را نمی شناختند.

امّا درباره اشرف مخلوقات و علّت غایی خلقت، که متکوّن از نور قدس خداوند است، پیامبر عظیم اسلام، حضرت محمّدصلی الله علیه وآله زبان از بیان وصف ایشان گنگ و لال است.

آری علی اکبرعلیه السلام شاخه ای از این شجره طیبه است، که اصلش ثابت و شاخ و برگش به آسمان سرکشیده، او وارث این فضایل و محامد است، او جمال نبوی و هیبت خلافت الهیه را داراست.

 

 

منبع:

بدرقه جان حضرت علی اکبر علیه السلام

واحد پژوهش انتشارات مسجد مقدس جمکران

 

 


free b2evolution skin
12
اردیبهشت

گواهی حجرالاسود بر امامت امام سجاد(علیه السلام)

امام باقر علیه‌السلام فرمود: پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام، برادرش محمد بن حنفیه شخصی را نزد امام سجاد علیه‌السلام فرستاد و توسط او پیام داد که من با شما سخن محرمانه‌ای دارم. ساعتی تعیین کن تا با هم صحبت کنیم.
امام سجاد علیه‌السلام پس از دریافت پیام، با پیشنهاد عمویش محمد حنفیه موافقت کرد و در جای خلوتی (در مکه) با هم به صحبت نشستند. در آن جلسه گفتگوی آنها به این ترتیب بود:

 


محمد حنفیه: ای برادرزاده! می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله، امامت بعد از خود را به امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، و بعد از او به امام حسن علیه‌السلام، و بعد از او به امام حسین علیه‌السلام وصیت نمود. پدر شما (امام حسین) رضوان خدا بر او، کشته شد ولی وصیت نکرد. من عموی شمایم و با پدرت از یک ریشه می باشیم و پسر علی علیه‌السلام هستم، اکنون با این سن و سبقتی که بر شما دارم، نسبت به شما که جوان هستید، به مقام امامت نزدیکتر و مناسبتر می باشم. بنابراین در موضوع وصایت و امامت با من ستیز نکن (و بگذار زمام امور رهبری را من بر عهده بگیرم).
امام سجاد: ای عمو! از خدا بترس و ادعای چیزی که از آن تو نیست نکن. من تو را موعظه می کنم، مبادا راه جاهلان را بپیمایی!

 


ای عمو! پدرم (صلوات خدا بر او) قبل از حرکت به سوی عراق، به من وصیت فرمود و ساعتی قبل از شهادتش در مورد وصایت (و امامت) با من عهد بست. اینک سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله نزد من است. در این وادی قدم نگذار که می ترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان گردد. همانا خداوند مقام امامت و وصایت را در نسل حسین علیه‌السلام مقرر فرمود. اگر می خواهی این موضوع را بفهمی (و کاملاً برای تو اتمام حجت شود و روشن گردد) بیا با هم کنار کعبه نزد حجرالاسود برویم و در آنجا محاکمه‌ی خود را نزد خدا ببریم و از درگاه الهی بخواهیم تا امام بعد از امام حسین علیه‌السلام را معین کند.

 


محمد حنفیه با پیشنهاد امام سجاد علیه‌السلام موافقت کرد و با هم کنار کعبه، نزدیک حجرالاسود رفتند. امام سجاد علیه‌السلام به محمد گفت: نخست تو در درگاه خدا تضرع کن و از خدا بخواه تا این حجرالاسود سخن بگوید و گواهی دهد.
محمد حنفیه به راز و نیاز پرداخت. سپس از حجرالاسود خواست تا سخن به امامت او بگوید، ولی جوابی از حجرالاسود نیامد.
امام سجاد: ای عمو! اگر تو امام بودی، حجرالاسود جواب تو را می داد.
محمد حنفیه: ای برادرزاده! اکنون تو دعا کن و از خدا بخواه. امام سجاد علیه‌السلام به راز و نیاز با خدا پرداخت. سپس به حجرالاسود رو کرده فرمود: از تو می خواهم به آن خداوندی که پیمان پیامبران و اوصیاء و همه‌ی مردم را در تو قرار داده (همه باید نزد تو آیند و به پیمان خود با خدا وفا کنند) وصی و امام بعد از امام حسین علیه‌السلام را به ما خبر ده.

 

 


ناگاه حجرالاسود، آن چنان جنبید که نزدیک بود از جای خود کنده شود. خداوند آن حجر را به سخن درآورد و آن حجر با کمال فصاحت به زبان عربی شیوا گفت:
خدایا! مقام وصایت و امامت بعد از حسین بن علی علیه‌السلام به علی پسر حسین علیه‌السلام، فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده است.
آنگاه محمد حنفیه بازگشت، و پیرو امام سجاد علیه‌السلام شد و امامت او را پذیرفت.»

منبع:

نگاهی بر زندگی امام سجاد علیه السلام

محمد محمدی‌اشتهاردی

 


free b2evolution skin
11
اردیبهشت

با نهضت حسینی

ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) با نهضت بزرگ اسلامی که برادرش سرورآزادگان و سیدالشهداء امام حسین ( علیهالسّلام ) آغاز کرد ، همگام و همراه شد.

 

نهضت عظیمی که از بزرگترین نهضتهای جهانی و پرثمرترین آنها برای ملتهای روی زمین به شمار می رود .

 

 

 

این نهضت ، سیر تاریخ را دگرگون کرد ، همه عالم را تکان داد ، انسان مسلمان را آزاد نمود و گروههای ملی مسلمان را به سرپیچی از حکومت ظلم و ظالم ستیزی ، برانگیخت .

 

 

قمر بنی هاشم و افتخار عدنان در این نهضت ، فعالانه شرکت کرد و نقشی مثبت ایفا نمود ، در تمام مراحل آن با برادرش حسین ( علیه السّلام ) همکاری کرد ، تمام اهداف و خواسته های رحیمانه و خیرخواهانه اش را برای محرومان و ستمدیدگان ، دانست و به آنها ایمان آورد .

 

 

عباس( علیه السّلام ) ، برجسته ترین عضو این نهضت درخشان بود . مطیعانه ملازمت برادر را پی گرفت ، خواسته های او را برآورد ، بازوی توانمند او گشت ، به گفته اش ایمان آورد ، مواضع و آرمانهایش را تصدیق کرد و در سیر جاودانه اش از مدینه به مکه و سپس به سرزمین کرامت و شهادت ، از برادر جدا نشد .

 

 

در هر موقف و موضعی از نهضت امام حسین ( علیه السّلام ) عباس همراه و شریک او بود .

 

منبع:

 زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام )

باقر شریف قرشی


free b2evolution skin
10
اردیبهشت

چرا او را یاد کنیم؟!

مردی که از عظمتِ نبوتِ محمّد صلی الله علیه و آله ، عظمت مردانگی علی علیه السلام و عظمت فضیلت فاطمه علیهاالسلام به وجود آمده، نمونه عظمت انسانی و نشانه آشکار بزرگی اخلاق است،

 

 

پس یاد او و ذکر حالات او تنها یاد و ذکر یک مرد بزرگ نیست؛ بلکه یاد و تذکار انسانیت جاویدان است. اخبار و تاریخ او تاریخ یک قهرمان فضیلت بشری نیست؛ بلکه تاریخ قهرمانی بی مانند است.

 

 

“عقاد” می نویسد: «بنی امیه، بعد از شهادت سیّد الشهداء علیه السلام به مدّت شصت سال، حسین و پدرش را بر فراز منابر سبّ می کردند؛ امّا یک نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع، پارسایی، پرهیزکاری و مراعات او از احکام دین جسارتی بنماید و او را به کوچک ترین گناهی که ممکن است در آشکار یا پنهان از آدمی صادر شود، متهم سازد.

 

 

آنها می خواستند که در مورد حسین علیه السلام غیر از خروج بر حکومتشان چیزی گفته شود یا عیبی در او بجویند؛ امّا زبان خودشان و مزدورانشان را از اینکه عیبی را به حسین علیه السلام نسبت بدهند، کوتاه دیدند».

 

 

و باز “عقاد” آورده است: «کربلا امروز حرمی است که مسلمانان، آن را برای عبرت و یادبود، و غیر مسلمین برای مشاهده و تماشا، زیارت می کنند؛

 

 

امّا حقّ این است که کربلا باید زیارتگاه کسی باشد که برای نوع بشر نصیبی از قدس و فضیلت می شناسد؛ زیرا ما هیچ بقعه ای از بقاع زمین را نمی شناسیم که نام آن با فضایل و مناقبی توأم باشد که آن فضایل و مناقب، لازم تر از فضایلی است که با اسم کربلا بعد از شهادت حسین علیه السلام مقرون گردید».

منبع:

آیینه جمال: نگرشی بر مکارم اخلاق امام حسین علیه السلام

لطف اللّه صافی گلپایگانی


free b2evolution skin
8
اردیبهشت

ترجمه مناجات شعبانیه

خدایا! بر پیامبر و دودمان پاکش درود فرست، و آنگاه که تو را می خوانم و صدایت می زنم، صدا و دعایم را بشنو و اجابت کن،و آنگاه که با تو نجوا می کنم، بر من عنایت کن،من از همه به سوی تو گریخته و در پیشگاه تو ایستاده ام،در حالی که دلشکسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو امیدوار.

 


آنچه را در دل من می گذرد می دانی، از نیاز من آگاهی، ضمیر و درونم را می شناسی و فرجام و سرانجام زندگی و مرگم از تو پنهان نیست.
آنچه را که می خواهم بر زبان آورم و از خواسته ام سخن بگویم و به حسن عاقبتم امید بندم، همه را می دانی.
در آنچه تا پایان عمرم و از نهان و آشکارم خواهد بود، قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست.
اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟
و اگر خوارم کنی، کیست که یاریم کند؟
خدایا! از خشم و فرا رسیدن غضبت، به تو پناه می آورم.
خدایا! اگر شایسته رحمت تو نیستم، تو سزاواری که رحمت گسترده ات بر من عطا کنی.
خدایا! گویا چنانم که در پیشگاه لطف تو ایستاده ام و سایه سار توکل نیکویم بر من بال گشوده و آنچه را تو شایسته آنی گفته ای و مرا در هاله ای از بخشایش خویش پوشانده ای.
خدایا! اگر ببخشایی، کیست که از تو سزاوارتر به عفو باشد؟
اگر اجلم فرا رسیده و کار شایسته ای نداشته ام که مرا به تو نزدیک سازد، اعتراف به گناه را وسیله آمرزش تو ساخته ام.

 


خداوندا! با مهلت و میدانی که به نفس داده ام، بر خویش ستم کرده ام، پس اگر مرا نیامرزی، پس وای بر من.
خدایا! همواره در طول زندگی، از لطف و احسانت برخوردار بوده ام، پس از مرگ هم، لطف خویش از من دریغ مدار.
خدایا! چگونه مایوس باشم از اینکه پس از مرگ هم نگاه لطف و احسان تو بر من خواهد بود، در حالی که در طول حیاتم، با من جز احسان و نیکی نکرده ای.

 


خدایا! کار مرا آنگونه به سامان برسان که تو سزاوار آنی (نه آن سان که من در خور آنم).
خدایا! با بزرگواریت، به من عنایت کن، بر گناهکاری که در لجه جهل خویش فرو رفته است.
خدایا!در دنیا گناهانی را بر من پوشانده ای که در آخرت، نیازمندترم که پرده پوشش خود را بر آنها افکنی.
خدایا! چون گناهانم را پوشاندی و بر هیچ یک از بندگان شایسته ات فاش نساختی، بر من نیکی کردی، خدایا، پس در روز قیامت نیز رسوای خلایقم مگردان.
خدایا جود و بخشش تو، دامنه آرزوهایم را گسترده است و بخشایش تو، برتر از عمل من است.
خدایا! آن روز که میان بندگانت به داوری می پردازی، با دیدار چهره رافت خود، مسرورم ساز.

 


خدایا! پوزش طلبی من به درگاهت، عذرخواهی کسی است که از عذرپذیری تو بی نیاز نیست، پس عذرم را بپذیر، ای کریم ترین بزرگواری که زشت کاران، به درگاهش عذر گناه می برند.
پروردگار من! حاجت و نیازم را رد مکن و دست امید و آرزویم را از درگاه خویش، کوتاه مگردان.
خداوندا! اگر می خواستی خوارم کنی، هدایتم نمی کردی.
و اگر می خواستی رسوایم سازی، از عقوبت دنیا معافم نمی کردی.
خدایا! باور ندارم که در حاجتی دست رد به سینه ام بزنی، حاجتی که عمر خویش را در پی آن گذراندم و عمری از تو طلبیدم.
خدایا! ستایش ابدی و ثنای سرمدی تنها از آن توست، سپاسی همواره فزاینده و بی کم و کاست، آنگونه که تو دوست داری و می پسندی.
خدایا! اگر مرا به جرمم بگیری، دست به دامان عفوت می زنم.

 


اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت بازخواست می کنم.
اگر در دوزخم افکنی، به دوزخیان اعلام خواهم کرد که تو را دوست دارم.
خدایا! اگر در کنار طاعتت، عملم کوچک است، امید و آرزویم بزرگ و بسیار است.
خدایا! از آستان تو چگونه تهیدست و محروم برگردم، با آنکه گمان نیک من نسبت به جود تو، آن است که نجات یافته و رحمت شده مرا باز گردانی.

 

 

 


خدایا! عمرم را در رنج غفلت از تو تباه ساختم،جوانی ام را در سرمستی دوری از تو هدر دادم،خداوندا! آن روزها که به کرم تو مغرور شدم و راه خشم تو را سپردم، از خواب غفلت بیدار نگشتم.
پروردگارا! من بنده توام و زاده بنده تو.
در آستان بزرگیت ایستاده ام و کرمت را وسیله تقرب به حضور تو قرار داده ام.

خدایا! بنده ای زشت کارم که به عذرخواهی آمده ام، از نگاه تو شرم نداشته ام، اینک از تو بخشش می طلبم، چرا که عفو، صفت بزرگواری توست.
آفریدگارا! توان آن نداشته ام که از نافرمانیت دست شویم،مگر آنگاه که به عشق و محبت خویش بیدارم ساخته ای، یا آنگونه بوده ام که تو خود خواسته ای.

 

 

 


تو را سپاس، که مرا در کرم خویش وارد کردی و دلم را از آلایشها و کدورت های غفلت از خودت را پاک نمودی.
پروردگارا! مرا بنگر، نگاه آنکه ندایش دادی پس پاسخت گفت، و به طاعتش فراخواندی و به یاریش گرفتی پس مطیع تو گشت.
ای خدای نزدیک; که از مغروران و فریفتگان دور نیستی،ای بخشنده ای که نسبت به امیدواران جود و بخششت، بخل نمی ورزی،خدایا! مرا قلبی بخش که شوق و عشق، به تو نزدیکش سازد،و زبانی عطا کن که صداقت و راستی اش به درگاهت بالا رود و نگاهی بخش، که حقیقتش، زمینه ساز قرب به تو گردد!
خداوندا!آنکه به تو معروف گردد، ناشناخته نیست،آنکه به تو پناه آورد، خوار و درمانده نیست،و آنکه تو، به او روی عنایت آوری برده دیگری نیست،خدایا! آنکه از تو راه را یافت، روشن شد و آنکه پناهنده تو شد، پناه یافت،خداوندا! من به تو پناه آورده ام، از رحمت خویش مایوس و محرومم مساز و از رافت و مهربانیت محجوبم مگردان.
خداوندا! در میان اولیاء خویش، مرا مقام کسی بخش که آرزوی محبت افزون تر تو را دارد.
خدایا! مرا شیفته یاد خود ساز و همتم را در نشاط دستیابی به نامهایت و قرارگاه عظمت و قدست قرار بده.

 


خداوندا! تو را به خودت سوگند، که مرا به جایگاه اهل طاعتت برسان و به منزلگاه شایسته و پسندیده خویش، رهنمون باش، که من، نه می توانم شری را از خویش دور سازم و نه سودی به خویش رسانم.
کردگارا! من، بنده ناتوان و گنهکار توام و برده عیبناک تو، که به سویت آمده ام. پس مرا از آنان مگردان که چهره لطف خویش از آنان برگردانده ای و اشتباهاتشان حجاب بخشایش تو گشته است.
خدایا!مرا کمال گسستن از غیر و پیوستن به خودت عطا کن دیده دلهایمان را با فروغ نگاه به خود، روشن سازتا دیده های بصیرت دل، حجابهای نور را از هم بر درد و به کانون عظمت برسد و جانهای ما آویخته درگاه عزت و قدس تو گردد.
خدایا! مرا از آنان قرار ده که ندایشان کردی، پاسخت گفتند و نگاهشان کردی، مدهوش جلال تو گشت،با آنان، راز گفتی و نجوا کردی، آشکارا برای تو کار کردند.

 


خداوندا! هرگز نومیدی را بر حسن ظن خویش مسلط نساخته ام،و هرگز امیدم از کرم نیکو و زیبایت نگسسته است.
پروردگارا!اگر گناهان مرا در پیشگاه تو خوار و پست کرده، پس به سبب توکل و اعتماد نیکویم به تو، از من درگذر.
آفریدگارا!اگر گناهان، مرا از لطف والای تو دور ساخته، اما یقین به کرم و عنایتت، آگاه و امیدوارم ساخته است.
خدایا! اگر خواب غفلت، از آمادگی برای دیدارت، باز داشته، معرفت به نعمتهای ارجمندت، بیدارم داشته است.

 


خداوندا!اگر عقوبت سنگین تو، به آتش دوزخم فرا می خواند، پاداش فراوانت، به بهشتم دعوت می کند.
آفریدگارا!من از تو می خواهم و تنها به آستان تو دست نیاز برمی آورم و تو را خواستارم.
از تو می خواهم که بر محمد و دودمانش درود فرستی و مرا از آنان قرار دهی که همواره به یاد تواند و پیمان تو را نمی شکنند و از سپاس تو غافل نمی شوند و فرمانت را سبک نمی شمرند.
خدایا!مرا به فروغ نشاط بخش عزت خود بپیوند تا تنها شناسای تو باشم و از غیر تو روی برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم.
ای شکوهمند و بزرگوار!
بر محمد و خاندان پاکش درود تو باد، و سلام بی پایان و بسیار.

منبع:

مناجات شعبانیه

محمدعلی لسانی

 

 


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم