كاروان در بيابان گرم و سوزان حجاز به پيش مى رفت. صفاى پيامبر، نگاه پر محبت او، نصيحتها و پندهاى پدرانه اش، سجده مناجاتش، خضوع و تواضعش، لبخند و گريه اش همه و همه در ذهنها مانده بود.
خورشيد روز هيجدهم ذى الحجة با گرمى و حرارت هرچه تمامتر در بيابان مى تابيد، صحرا خشك و سوزان است، از سبزه و چمن و چشمه سار و زيبايى و خرمى خبرى نبود، اما تمام لطافت و طراوت و زيبايى و خرمى در وجود مقدس پيامبر و على بود.
صداى زنگ شتران در بيابان، طنين انداخته بود، مثل اينكه كوه و دشت از وقوع حادثه اى خبر مى داد. بيابان آبستن يك تحول چشمگير است كه تمام خاطره هاى حج را تحت الشعاع قرار مى دهد، خدايا امروز چه خواهد شد؟ در اين بيابان چه رازى نهفته است؟ قافله به محل آبى به نام غدير كه در سه ميلى جحفه است، رسيد. ناگهان حالت مخصوص وحى به پيامبر دست داد. هرچه هست از جانب خداست و خبر بس مهم و عظيمى است. توسط جبرييل آيه بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكرده اى. خدا تو را از مردم حفظ مى كند.
در اين آيه، چند نكته اساسى و قابل دقت به چشم مى خورد:
1 - لحن آيه قاطع بوده، از اهميت و جايگاه ويژه اى برخوردار است و با خطاب ايها الرسول نه ايها النبى آغاز شده است.
2 - فرمان بقدرى بزرگ است كه با تمام رسالت برابر دانسته شده و عدم انجام آن، نقض رسالت محسوب شده است: و ان لم تفعل فما بلغت رسالة
3 - از عبارت ما انزل اليك من ربك معلوم مى شود كه قبلا هم اين آيه نازل شده بود و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درنگ مى كرد، چون درباره انتصاب مردى از خويشاوندان او بوده است.
4 - اين بلاغت به دليل حساسيت و موقعيت مخصوص خود به ناچار، خطرات و كارشكنيهايى به همراه داشت.
5 - خداوند پيروزى و موفقيت آن را تضمين كرده است:
و الله يعصمك من الناس
پيام غدير
پس از فرمان حق، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور توقف داد. آنها كه رفته بودند، برگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسيدند.
براى مردم اين سوال بود كه چرا پيامبر اينجا كه آبادى نيست، توقف كرد؟ مگر چه شده است؟ همه به دنبال سايه مى گشتند. مردم پس از لحظاتى، خار و خاشاك را از زمين پاك و جاروب كردند و آماده نماز شدند. هنگام ظهر بود. صداى ملكوتى اذان در بيابان پيچيد و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول نماز شد و مردم به ايشان اقتدا كردند. پس از اتمام نماز، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بالاى منبرى كه از جهاز شتران درست شده بود، قرار گرفت و خطبه خواند: سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، از او يارى مى جوييم و به او ايمان داريم و بدو و بدو تكيه مى كنيم و از شرور نفس و بدى كردارمان به او پناه مى بريم كه او راهنمايى براى گمراهان نيست. گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست و محمد رسول اوست. اى مردم! آگاه باشيد كه من به زودى از ميان شما مى روم و دعوت را لبيك مى گويم، من مسئول هستم و شما نيز مسووليد، درباره من چه فكر مى كنيد؟
مردم با شنيدن اين سخن:از ميان شما مى روم بشدت غصه دار شدند گفتند: نشهد ان قد بلغت و نصحت وجهدت فجراك الله خيرا.
در حالى كه نفسها در سينه حبس و اشك چشم، گونه ها را مرطوب كرده بود، جواب دادند: گواهى مى دهيم كه ما را به دين خدا فرا خواندى و براى ما خير خواهى كردى و در راه مكتب الهى كوشش فراوان كردى، خدايت تو را پاداش نيك دهد!
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
آيا گواهى نميى دهيد كه جز الله معبودى نيست و محمد بنده و رسول خداست و بهشت و دوزخ و مرگ، حق و قيامت بى شك فرا مى رسد و خداوند مردگان را بر مى انگيزاند؟
مردم جواب دادند: آرى گواهيم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم، با آن دو چگونه رفتار مى كنيد؟
شخص ناشناسى پرسيد: آن دو چيست؟ آن حضرت فرمود:
قرآن كه يك رشته اش دست خدا و رشته ديگرش به دست شماست و عترت و اهل بيتم كه اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نمى شود.
مژده تكميل دين
پيامبر در اين هنگام، حضرت على (علیه السلام) را از ميان جمعيت صدا كرد و او را بالاى منبر برد و دست حضرتش را گرفت، همان دستى كه ارزش يك ضربه شمشيرش از عبادت جن و انس بالاتر بود، سپس او را به مردم معرفى كرد. همه مردم حضرت على (علیه السلام) را بالاى منبر و در كنار پيامبر ديدند، دستش در دست مبارك رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و او را شناختند و دريافتند كه هدف از توقف در اين بيابان، موضعى است كه مربوط به على مى شود. همه با گوش جان آماده بودند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره على (علیه السلام) بشنوند. پيامبر فرمود: من اولى بكم انفسكم؛ سزاوارترين مردم كه بر مومنان از خود آنها كيست؟
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اين سوال را سه تكرار كرد و در هر مرتبه از آنها مى پرسيد: سخنم را شنيديد؟ مردم جواب مى دادند: آرى، خدا و رسول خود بهتر مى دانند. سپس فرمود:
خداوند مولاى من است و من مولاى مومنان و بر آنان از خودشان سزاوارترم: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه؛
هر كس من مولا و رهبر اويم، پس على مولا و پيشواى اوست، خدايا دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و يارى كن ياور او را و خوار كن دشمنان او را
آنگاه فرمود: حاضران، اين موضوع را به غايبان برسانند. در اين هنگام مژده اى رسيد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا؛
امروز خداوند دين خود را كامل و نعمت را بر بندگان تمام كرد و به اسلام (كامل) راضى شد.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولايه لعلى من بعدى؛
خدا بزرگ است، خدا بزرگ است كه دين خود را كامل و نعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على بعد از من خوشنود شد.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از منبر پايى آمد. جبرييل نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما سلام مى رساند و مى فرمايد: خدا به پاس ابلاغ اين پيام به تو پاداش خير مى دهد، همانا رسالت را به انجام رساندى و براى امت خير خواهى كردى و مومنان را شاد نمودى و كافران و دشمنان اسلام را ذليل كردى
آن روز بزرگ، كه عيد خدا بود، بر شيطان بسيار تلخ آمد. امام صادق (علیه السلام) از قول پدرش نقل كرده كه شيطان در چهار مورد فرياد درد آلود كشيد: روزى كه لعنت شد، روزى كه به زمين فرود آمد، روز بعثت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روز غدير خم ، هنگامه اى بود كه جبهه حق، مستحكم و پشت حق پرستان استوار شد. با ولايت و امامت حضرت على (علیه السلام) موضع شياطين بقدرى تضعيف شد كه آنان پيش شيطان بزرگ رفته، خاك بر سر خود ريختند. ابليس بزرگ گفت: چرا چنين مى كنيد؟ گفتند: امروز اين مرد پيمانى از مردم گرفت كه تا روز قيامت گسسته نمى شود.
تبريك امامت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد، در آن بيابان، خيمه اى برپا كردند و گروه گروه تبريك و بيعت به خدمت حضرت على (علیه السلام) شرفياب شدند و خلافت و امامت او را شاد باش گفتند و ايشان را اميرالمومنين خواندند. حضرت على (علیه السلام) در درون خيمه چون قرص ماه مى درخشيد. سيل مشتاقان به ديدارش شتافته و با شوق مى گفتند:
السلام عليك يا اميرالمومنين صداى مبارك، مبارك به گوش مى رسيد. مردم با او بيعت كردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسران خود و ديگر زنان دستور داد كه با على (علیه السلام) بيعت كنند. از جمله كسانى كه پيش از همه اظهار شادى مى كردند، ابوبكر و عمر بودند كه مى گفتند:
بخ بخ لك يا على اصبحت و اميست مولاى و مولى كل مومن و مومنه؛
به به آفرين، آفرين بر تو گوارا باد اى على (علیه السلام) كه سرور ما و همه مومنان گشتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين سفر حج به مردم آموخت كه هر عبادتى در صورتى مقبول است كه ديانت و شريعتش كامل باشد و تكميل شريعت نيز جز با پذيرش ولايت و امامت على (علیه السلام) و فرزندانش بخصوص يازدهمين حجت خدا بر مردم ميسر نيست.
منبع پیام غدیر عذرا انصاری