دفع پريشاني
كفعمى روايت كرده:مردى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم از تنگدستى و پريشانى و بيمارى شكايت كرد،حضرت فرمود:هر صبح و شام ده مرتبه اين دعا را بخواند،او سه روز بر اين دعا مداومت كرد،حال او به صحّت و توانگرى و راحتى برگشت، و شيخ طوسى و ديگران،آن را در تعقيب نماز صبح ذكر كرده اند،و دعا اين است:
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لا يَمُوتُ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبيرا
جنبش و نيرويى نيست مگر به خدا،توكّل كردم بر زنده اى كه هرگز نمىميرد،و ستايش خداى را كه فرزندى نگرفت،و براى او در فرمانروايى شريكى نمىباشد،و براى او از روى خوارى سرپرستى نيست،و او را بزرگ شمار بزرگ شمردنى شايسته.
حوزه نت
تلنگر39
طمع شیطان به رحمت خداوند!
یکی از مشخصه های دینی بودن جامعه، وفور صلح، صفا، مهر و گذشت است.
اگر ما می خواهیم جامعه ی خودمان را با بوی اسلامی عطر آگین کنیم، باید یک سری از اخلاقیات در جامعه رعایت شوند.
________________________________________
چنانچه پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) می فرمایند: “بعثت لاتمم مکارم الاخلاق” “من مبعوث شدهام برای تکمیل مکارم اخلاقی"(بحارالانوار، ج 6، ص 164)
و در قرآن کریم در آیه 107 از سوره انبیاء می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ - و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
بنابر این اگر دیدید از در و دیوار جامعه ای خشم، خشونت، انتقام و کینه توزی می بارد، در فاصله داشتن آن جامعه از یک جامعه ی اسلامی واقعی باید تردید کرد. چنان جامعهای با اسلام فاصله دارد. اسلام دین رأفت و عفو است.
خداوند مظهر رحمت است و اسلام، آیینی است مبتنی بر رحمت. حتی برخی احکامی را که امروز خشن معرفی می شود با بررسی های بیشتر، دیده شده که در دل این احکام هم چیزی جز رحمت نهفته نیست.
خداوند از میان اسماء حسنی اش بیش از هر چیز، بر رحمت، یعنی بر رحمان بودن و رحیم بودنش تأکید می کند و این معنی را در وجوه و ابعاد متفاوت متذکر می شود.
در همهی جنبه های اسلام رحمانیت خداوند موج می زند. پیروان اسلام هم سرشار از مهر و رحمتند.
خداوندی که ما می شناسیم در طلیعه ی همهی سوره های قرآن خود را با صفت رحمانیت معرفی می کند. یعنی می خواهد اولین چیزی که از او در ذهن مسلمانان نقش می بندد، صفت رحمت باشد.
نصایح اخلاقی
شاه شاهان نوشته اند: روزى اسكندر مقدونى، نزد دیوجانس آمد تا با او گفت و گو كند. دیوجانس كه مردى خلوت گزیده و عارف مسلك بود، اسكندر را آن چنان كه او توقع داشت، احترام نكرد و وقعى ننهاد. اسكندر از این برخورد و مواجهه دیوجانس، برآشفت و گفت:
- این چه رفتارى است كه تو با ما دارى؟ آیا گمان كرده اى كه از ما بى نیازى؟
- آرى، بى نیازم.
- تو را بى نیاز نمى بینم. بر خاك نشسته اى و سقف خانه ات، آسمان است. از من چیزى بخواه تا تو را بدهم.
- اى شاه! من دو بنده حلقه به گوش دارم كه آن دو، تو را امیرند. تو بنده بندگان منى!
- آن بندگان تو كه بر من امیرند، چه كسانى اند؟!
- خشم و شهوت؛ من آن دو را رام خود كرده ام؛ حال آن كه آن دو بر تو امیرند و تو را به هر سو كه بخواهند مى كشند. برو آن جا كه تو را فرمان مى برند؛ نه این جا كه فرمانبرى زبون و خوارى.
پ ن:
این حکایت در منابع مختلف به شکلهای گو ناگون و با اسامی و اشخاص متفاوت، نقل شده است. آنچه در بالا آمد، آمیخته است از حکایتهایی که در دو منبع زیر آمده است:
الف)ابن فاتک، مختار الحکم و محاسن الکلم، ص73.
ب) مثنوی معنوی، چاپ نیکلسون، دفتر دوم، ابیات 1468- 1465
حکایت مثنوی بدین قرار است:
گفت شاهی شیخ را اندر سخن چیزی از بخشش زمن در خواست کن
گفت ای شه، شرم ناید مر تو را که چنین گویی مرا، زین برتر آ
من دو بنده دارم و ایشان حقیر وآن دو بر تو حاکمانند و امیر
گفت شه، آن دو چه اند، آن زلت است گفت آن یک خشم و دیگر شهوت است
——————————————–
منبع:
بابایی، رضا، حکایت پارسایان
داستانك5
به اندازه بود باید نمود…
گویند:
شغالى، چند پر طاووس بر خود بست و سر و روى خویش را آراست و به میان طاووسان درآمد. طاووسها او را شناختند و با منقار خود بر او زخمها زدند.
شغال از میان آنان گریخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ اما گروه شغالان نیز او را به جمع خود راه ندادند و روى خود را از او بر مىگرداندند.
شغالى نرمخوى و جهاندیده، نزد شغال خودخواه و فریبكار آمد و گفت:
« اگر به آنچه بودى و داشتى، قناعت مىكردى، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود مىآمد و نه نفرت همجنسان خود را بر مىانگیختى. آن باش كه هستى و خویشتن را بهتر و زیباتر و مطبوع تر از آنچه هستى، نشان مده كه به اندازه بود باید نمود. »
منبع:
فروزانفر، بدیع الزمان، قصص و تمثیلات مثنوی، ص92.