23
مرداد

سور قرآني9

چرا خداوند در قرآن واژة تدبّر را فقط در مورد قرآن به كار برده است؟

واژة تدبّر كه چهار مورد در قرآن آمده[1] وتنها در مورد قرآن به كار رفته است و در مورد اشياء ديگر به كار نرفته، ولي واژة فكر، هم در مورد قرآن به كار رفته وهم در مورد غير قرآن. دربارة قرآن آنجا كه مي‌فرمايد:« وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[2]؛ و ما اين (= قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها روشن سازي و شايد انديشه كنند.»

جهت اين مسئله شايد تفاوتي باشد كه در معناي اين دو كلمه (فكر و تدبر) وجود دارد.

تدبّر را انديشه كردن در عواقب و دنبال كار معني نموده‌اند.[3] تدبّر گرفتن شيء بعد از شيء ديگر است و در مورد قرآن منظور اين است كه در آيات قرآن يكي پس از ديگري تأمل كنيد، هر قصه، حكم و حكمتي كه نازل شده است را يكي از پس از ديگري تأمل نماييد، محكم را در كنار متشابه و آيات سال اول را در كنار آيات سال بعدي قرار دهيد، مي‌بينيد با اينكه قرآن در مدت 23 سال نازل شده، ولي در آن اختلاف و تناقضي ديده نمي‌شود.[4]

ازسوي ديگر مراد از تدبّر دنبال كردن و ژرفاي چيزي را درك كردن است، از آنجا كه قرآن داراي بطون (هفت بطن…) مي‌باشد، معناي تدبّر رسيدن به ژرفاي قرآن است و اين ژرفا در طبيعت و امور ديگر وجود ندارد. افزون بر اين فكر را به اين صورت معني نموده‌اند:«حركت و مرور بر معلومات موجود براي رسيدن به مجهولات»[5] و راغب نكتة ديگري اضافه نموده و آن اين که، فكر و تفكّر در جايي به كار مي‌رود كه بتوان از آن صورت ذهني و قلبي پيدا كرد.[6]

با توجّه به اين معني مي‌توان گفت: آن گاه كه انسان دربارة طبيعت و امثال آن مي‌خواهد مطالعه كند، اطّلاعات قبلي دارد، بايد از آن معلومات، مجهولات طبيعت را بفهمد و همين طور مي تواند تصويري اجمالي از طبيعت داشته باشد، امّا در باره قرآن تدبّر شود، يعني آيه به آيه خود قرآن ملاحظه شود با پيش‌ فرض‌هاي قبلي و معلومات پيش‌ساختة ذهني نبايد به سراغ قرآن رفت، از اين گذشته تصوير ذهني كامل از قرآن براي همه كس ميسّر نيست، لذا كلمة تدبّر به كار رفته است نه تفكّر.

و آنجا که در مورد انزال گفته تفکر کنيد شايد سرش همين باشد که انسان در مخلوقات الهي از قبل چيزهايي مي داند و خداوند با نزول قرآن و يادآوري اين که همه اين موجودات آفريننده دارد ، مردم را به فکر وامي دارد.

=========================
پي نوشت ها:
[1] . نساء/ 82، محمّد/ 26، مؤمنون/ 68، ص/ 29.
[2] . نحل/ 44.
[3] . راغب اصفهاني، المفردات، تهران، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404، ص 165. و ر. ك: خليل، العين، ‌قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، 1414 ص253.
[4] . طباطبايي، سيد محمّد حسين، الميزان في تفسير الميزان، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ پنجم، 1403، ج 5، ص 19.
[5] . الميزان، همان، ج2، ص 248، و مفردات راغب، همان، ص 384.
[6] . مفردات راغب ، ص 384.

 


free b2evolution skin
23
مرداد

فضيلت63


آِیا خدا کسی را ثروتمند یا فقیر می‌کند؟

رازقیت خداوند به این معناست که او موجودات را طوری آفریده که احتیاج به رزق و روزی دارند و طوری خلق شده اند که باید ازموجود دیگری که خداوند آفریده، تغذیه کنند تا بتوانند باقی بمانند. خداوند متعال بین روزی و روزی خوار انطباق کامل برقرار کرده است; همچنان که در بعضی موارد روزی را آماده در کنار روزی خوار قرار می دهد.

با توجه به این که قرآن می فرماید: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم »(1) ; پس اگر فقیری یا ثروتمندی در جامعه باشد، خواست خداوند است; بنابراین، کمک به فقیری که فقرش معلول خواست واراده خداست، چه معنایی دارد؟

پاسخ این پرسش بستگی به شناختن نحوه رازقیت خداوند دارد; آن طورکه شایسته قدوسیت و کبریایی اوست، آن گاه روشن می شود که رزاقیت نسبت به بندگان بااین که مکلف باشیم، منافات ندارد. چرا که اگر منافات داشت، خود قرآن کریم که خداوند رابه رزاقیت وصیت کرده، سعی، عمل و کوشش را واجب نمی کرد و نیز اولیای الهی برای احقاق حقوق مردم، جانبازی و فداکاری نمی کردند.

روشن است که روزی رسانی ذات اقدسش با تعهدات و ضمانت های انسانی یک گونه نیست. تعهد آفریننده این نظامات و مخلوقات با تعهد مخلوقی که جزیی از همین نظام و تحت تاثیر موجودات این نظام است، تفاوت دارد; بنابراین، شناخت فعل خداوند ورزاقیتش مترتب برشناختن نظام های شگفت این عالم است، قوه تغذی و جذبی که در گیاهان است و مواد غذایی را به سوی آنها می کشاند، از اسباب رزقی است که خداوند درداخل این نظام قرار داده است. خداونداین جاندارها را با همه تجهیزات حیرت انگیزآفریده و روزی آن ها را در هوا و خاک و نور ومواد غذایی این عالم قرار داده است. خداوند میل ها و رغبت ها را در جاندارها قرار داده است تا در پی نیاز خود بروند.

عقل و اراده را در انسان قرار داده است تا این که حق خود را حفظ کند و برای به دست آوردن روزی تلاش کند و اگر این کفالت و ضمانت در جهان هستی نبود، «و ما من دابة فی الارض الا علی الله رزقها» نه میلی بود و نه غریزه ای، نه قوه جذبی و نه دفعی، نه هضمی، نه گیاه ریشه در زمین داشت و نه حیوان و نه انسان جهازات هضم و جذب و دفع و تغذی داشتند و نه انسان درباره حفظ حقوق خود می اندیشید; همه این شورها و نشاطها و جنبش ها از رازقیت او پیدا شده است.

پس، رازقیت خداوند به این معناست که او موجودات را طوری آفریده که احتیاج به رزق و روزی دارند و طوری خلق شده اند که باید از موجود دیگری که خداوند آفریده، تغذیه کنند تا بتوانند باقی بمانند. خداوند متعال بین روزی و روزی خوار انطباق کامل برقرار کرده است; همچنان که در بعضی موارد روزی را آماده در کنار روزی خوار قرار می دهد.

قرآن آمده است: «و اذا قیل لهم انفقوامما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین آمنوا انطعم من لویشآءالله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین »; و هنگامی که به آنان گفته می شود از آن چه خدا به شما روزی کرده، انفاق کنید، کافران به مؤمنان می گویند:آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدامی خواست، او را اطعام می کرد؟ (پس خداخواسته که او گرسنه باشد.) شما فقط درگمراهی آشکارید

گاهی نیز روزی خوار وظیفه دارد که به طرف روزی حرکت کند و خود را به روزی برساند; مانند: گیاهان، حیوانات و… اما در مورد انسان،از آن جا که او موجودی عالی تر است و افزون بر روزی حیوانات طلب می کند; بنابراین، وسایل زیادتری در اختیار او قرار داده، دستگاه هدایت در وجود انسان تقویت شده، به او عقل و علم و فکر داده شده و وحی ونبوت، به کمک او آمده و برایش وظیفه و تکلیف مقرر کرده است. (2)

بعد از این که خداوند با اراده تکوینی اش تمام مواهب زمین و اسباب به دست آوردن روزی را برای انسان فراهم کرد، انسان را برای تحصیل روزی از راه حلال تشویق نمود:«وان لیس للانسان الا ما سعی » (3) ; ووسعت و تنگی روزی را مشروط به شرایطی کرد که بر زندگی انسان ها حکم فرماست; از قبیل ، تلاش ها، کوشش ها، اخلاص ها، فداکاری ها و…

پرواضح است، در جامعه ای که استفاده از مواهب طبیعی اش برای همگان آزاد است،برخی سودجویان و سوء استفاده کنندگان پیدا می شوند که برای مردم و افراد جامعه ناراحتی هایی می آفرینند و دیگران را از مواهب طبیعی محروم می کنند. یا این که افرادی بر اثر از دست دادن سرپرستان، از کار، کسب و بهره مندی از بیعت باز می مانند که در این جا خداوند برای مبارزه با این پدیده و برای مهار غرایز، تهذیب نفوس و تربیت انسان ها، طبق اراده تشریعی اش از طریق ایثار و فداکاری و گذشت و انفاق، قوانین را وضع نمود و مردم را به انفاق و کمک به فقرا توصیه فرموده است.

در قرآن آمده است: «و اذا قیل لهم انفقوامما رزقکم الله قال الذین کفروا للذین آمنوا انطعم من لویشآءالله اطعمه ان انتم الا فی ضلال مبین »(4) ; و هنگامی که به آنان گفته می شود از آن چه خدا به شما روزی کرده، انفاق کنید، کافران به مؤمنان می گویند: آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدامی خواست، او را اطعام می کرد؟ (پس خداخواسته که او گرسنه باشد.) شما فقط در گمراهی آشکارید.

اکنون به وضوح در می یابیم که این پاسخ در مقابل توصیه به انفاق، مغالطه ای بیش نیست.

(5)

پی نوشت ها:

1- سوره زخرف، آیه 32.

2- مجموعه گفتارها، شهید مطهری، گفتارشانزدهم، رازقیت الهی، انتشارات صدرا.

3- سوره نجم، آیه 39.

4- سوره یس، آیه 47.

5- ر.ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 17، ص 93،جامعه مدرسین و نیز تفسیر نمونه، ج 18، ص 401.

منبع :

سایت پرسمان


free b2evolution skin
23
مرداد

سور قرآني8

چرا سوره توبه بسم الله ندارد؟

از آن جا که این سوره به هنگام اوج گرفتن اسلام در جزیره عرب و پس از درهم شکسته شدن آخرین مقاومت مشرکان نازل گردیده، محتوای آن دارای اهمیت ویژه و فرازهای حساسی است.

نگرشی بر محتوای سوره توبه
قسمت مهمی از این سوره پیرامون باقی مانده مشرکان و بت پرستان و قطع رابطه با آن‌ها، و لغو پیمان‌هایی است که با مسلمانان داشتند، تا بقایای بت پرستی برای همیشه از محیط اسلام برچیده شود.

قسمت دیگری از این سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن می‌گوید و به مسلمانان هشدار می‌دهد و نشانه‌های منافقان را می شمارد. در بخش دیگری از سوره مذکور، درباره اهمیت جهاد در راه خدا، سخن به میان آمده و در فرازی دیگر از این سوره برخی از انحرافات اهل کتاب (یهود و نصاری) از حقیقت توحید را یادآور می‌شود.

همچنین دعوت مسلمانان به اتحاد و سرزنش تخلف کنندگان از جهاد و مباحث دیگری مانند: داستان هجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) مسأله ماه‌های حرام ـ که جنگ در آن‌ها ممنوع است ـ موضوع جزیه ـ نوعی عوارض ـ از اقلیت‌ها و پیروان ادیان دیگر و… در قسمت‌های بعد این سوره، مورد توجه قرار گرفته است. (تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 7، ص 271 ـ 280)

سوره توبه در قرآن کنونی، نهمین سوره است; ولی در ترتیب نزول آن بر پیامبر(صلی الله علیه و آ له و سلم) بنا بر روایت ابن عباس، آخرین سوره‌ای است که نازل شده و بنا بر آن چه زرکشی نقل کرده.

آخرین سوره‌ای که بر پیامبر نازل شده سوره مائده است و سوره توبه قبل از سوره مائده نازل شده است.( تاریخ قرآن، آیت الله معرفت، ص 58)

چرا در ابتدای سوره توبه “بسم الله الرحمن الرحیم” نیست؟
ما روایتی که دلالت بر حذف “بسم الرحمن الرحیم” و آیاتی از سوره‌ی توبه داشته باشد، در کتاب الإتقان سیوطی پیدا نکردیم ولی مضمون چنین روایتی در کتاب دیگری از کتب اهل سنت وجود دارد که در پاسخ باید بگوییم:

1- از آنجا که این سوره، یک روش محکم و سخت را در مقابل دشمنان پیمان‌شکن و اظهار برائت و بیزاری از آنان و اعلام جنگ با آنان، در پیش گرفته است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به این گروه است، با “بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ” که نشانه صلح و دوستی و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خدا است، تناسب ندارد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‌7، ص 273) و به همین جهت با “بسم الله الرحمن الرحیم” شروع نشده است. حضرت علی (علیه‌السلام) در این مورد می‌فرماید: “علت نیامدن بسم اللَّه آن است که: «بسم اللَّه برای امان و رحمت است ولی سوره برائت برای برداشته شدن امان، نازل شده است».( حاکم نیشابوری، مستدرک،ج2 ،ص330)

2- این سوره در حقیقت دنباله سوره انفال است؛ زیرا در سوره انفال پیرامون پیمان‌ها سخن گفته شده، و در این سوره پیرامون القای پیمان‌های پیمان‌شکنان بحث شده است.( مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‌7، ص 273) امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی می‌فرمایند:” انفال و توبه یکی هستند.” (مجلسی، بحارالانوار،ج 89 ،ص277)

اسامی سوره توبه
1.براءة، در کثیری از مصحف‌ها و در کلام سلف و…، این سوره، براءة نامیده شده است. (1) که به معنای «اعلام بیزاری» و مراد «سلب مسئولیت و بی‌اعتبار ساختن پیمان طرف مقابل ـ یعنی مشرکان ـ است.»

ثعلبی، مسنداً (با سند پیوسته) از عایشه از رسول خدا (صلی الله علیه و آ له) چنین آورده است:

«ما نزل علیّ القرآن الاّ آیة آیة و حرفاً حرفاً خلا سورةِ البراءة و قل هو الله احد فإنهما نزلتا علیّ و معهما سبعون ألف صفّ من الملائکة کلّ یقول «یا محمد! إستوص بنسبة الله خیراً» ـ قرآن بر من حرف به حرف و آیه به آیه نازل گشت مگر سورة براءة و قل هو الله احد. این دو، درحالی بر من نازل شدند که فرشتگان در هفتاد هزار صف آن دو را همراهی می‌کردند و هر یک می‌گفتند. «ای محمّد! به نیکی به توصیف پروردگارت سفارش کن.»(2)

در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم: «الأنفال و براءة واحد.» نظیر این خبر از سعید بن مسیّب هم نقل شده است. (همو، همانجا) بر زبان صحابه نیز نام براءة رفته است.

در اخباری از ابیّ بن کعب (3)، براء بن عازب(4) ، ابن عباس و عثمان بن عفّان(5) ، انس بن مالک(6) ، عمر (7)، در قصّه حج گزاردن مردم با ابوبکر و ضمن خبری صحیح که ابوهریره گفته است: «… در میان اهل مِنا علی بن ابی طالب (علیه السلام)، براءة را مکرّر اعلام کرد،» (8)

در صحیح بخاری، از زید بن ثابت روایت شده است: «آخرین سوره‌ای که فرود آمد، سوره براءة بود.»

بخاری، در کتاب التفسیر صحیح خود، عنوان سوره توبه را، براءة نهاده و نوشته است: «باب تفسیر سورة براءة.» نامیدن سوره توبه به براءة، از گونه نام گذاری یک سوره به نخستین واژه اوست. (همو، همانجا)،

2.الفاضحة، سعید بن جبیر گوید به ابن عباس گفتم: «سورة التوبة» بی‌درنگ گفت: «تلک الفاضحة: ـ بله ـ آن رسواگر است. هماره نازل می‌شد تا آنجا که بیمناک شدیم یکی‌شان (منافقان) را از قلم نیاندازد و نام ببرد».

این سوره را فاضحه نامند از آن روی که دو چهرگان را با آشکار کردن دو رویی‌شان، مفتضح ساخته است.(9) ابوالشیخ از عکرمة نقل کرده است که عمر گفت: « ـ پیامبر (صلی الله علیه وآله) ـ هنوز از نزول براءة فارغ نشده بود و ما می‌پنداشتیم [با ادامة نزول] یک تن از ما باقی نخواهد ماند که دربارة وی چیزی نازل نشود!!!» (10).

3.العذاب، حذیفة بن یمان گوید: سوره توبه خوانندش حال آنکه سوره عذاب است از آن روی که برای عذاب کافران نازل گشت.(11)

4. المُبعثِرة، منسوب به ابن عباس، زیرا که رازهای منافقان را می‌کاود و زیر و رو می‌کند.

5.المقشقشة، منسوب به ابن عباس، و به معنای پیراینده، چنینش نامیدند، زیرا کسی را که بدان بگرود ـ و دل بندد ـ از نفاق و شرک ایمن می‌کند و سالم می‌دارد و از آن روی که در آن به یکتایی (اخلاص) و پیراستن وجود از غیر خداوند، فراخوانده‌اند.

6. المُدَمدِمة، از سفیان‌بن عیینة، به معنای نابوده‌کننده و ویرانگرِ ـ باطل ـ .

7.الحافرة، از حسن [بصری] زیرا دلهای منافقان را می‌کَنَد و آنچه را پوشانده‌اند هویدا می‌سازد. یادآور می‌شویم که حسن از تابعان بوده است.

8.المثیرة، از قتادة (تابعی). چون رسوایی‌ها و زشتی‌هایشان را جستجو و آفتابی می‌کند.

9.المنِقّرة، از عبید بن عمیر نقل شده است. به معنای کاونده چون آنچه را در دل مشرکان است می‌کاود، «تا سیه روی شود هر که در او غشّ باشد».

10. الکاشفة، به نظر می‌رسد چنین نامیده شده است چون از اسرار نهفته دو سیمایان مزوّر پرده بر می‌دارد و رازهای سربه مُهرشان به عالم، سَمَر کند، «وین راز سر به مُهر، به عالم سَمَر شود.» یعنی أسرار منافقان آشکار و نَقل محافل و مجالس می‌گردد.

11. المُنَکِّلة، به معنای باز دارنده و دور کننده، چون متعمق در آیاتش را از حق‌پوشی، تزویر و دورویی دور می‌کند. این عنوان به معنی عقوبت‌گر و تنبیه‌گر نیز هست، چون کافران و منافقان را می‌آزارد و گوشمالی می‌دهد «گوشمالی بیند از قرآن که اینش پند بس! ». (12)

===============================
پی نوشت ها:
1.(ابن عاشور، 10/95)
2.(طبرسی، مجمع البیان، 5/4).
3.(ابن حنبل، 5/134)
4.(بخاری، 4/1586، 1682)
5.(تِرمِذی، 5/272؛ طبرسی، مجمع‌البیان، 5/4)
6.(تِرمِذی، 275)
7.(طبرسی، مجمع البیان، 3؛ بخاری، 1852؛ سیوطی، الإتقان، 172)
8.(ابن عاشور، 10/95).
9.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ بخاری، 4/1852)
10.(طبرسی، مجمع البیان، 4/794؛ سیوطی، الإتقان، 1/172)
11.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ سیوطی، همانجا)
12.(طبرسی، مجمع البیان، 5/3 ـ 4؛ سیوطی، الإتقان، 1/172 ـ 173؛ ابن عاشور، 10/95؛ شحّاته، 184).

منابع :
حوزه

معارف قرآن

انديشه قم


free b2evolution skin
23
مرداد

فضيلت62

الهی نامه

الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده.

الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.ا

لهى يا من يعفو عن الكثير و يعطى الكثير بالقليل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.

الهى ساليانى مى پنداشتم كه ما حافظ دين توايم استغفرك اللهم در اين ليلة الرغائب هزار و سيصد و نود فهميدم كه دين تو حافظ ما است احمدك اللهم.

الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم كه خرد مدهوش و بيهوش است.

الهى ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره اى و ما همه هيچكاره ايم و تنها تو كاره اى.

الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم يا نور السموات و الارض انعمت فزد.

الهى شان اين كلمه كوچك كه به اين علو و عظمت است پس يا على يا عظيم شان متكلم اينهمه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.

الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.

الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم.

الهى چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت.

الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسيار ميروم و مسافتى نمى پيمايم واى من اگر دستم نگيرى و رهاييم ندهى.

الهى خودت آگاهى كه درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم كن.

الهى دست با ادب دراز است و پاى بى ادب، يا باسط اليدين بالرحمة خذ بيدى.

الهى بسيار كسانى دعوى بندگى كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند، تا دنيا بديشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند اين بنده در معرض امتحان درنيامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دينك.

الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پيش است و رهزنهاى بسيار در كمين و بار گران بر دوش يا هادى اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين.

الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شيطان شرمنده ام كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد ناپايدار.

الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتيم و تو از ما بگذر.

الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد.

الهى عارفان گويند عرفنى نفسك، اين جاهل گويد عرفنى نفسى.

الهى اهل ادب گويند به صدرم تصرفى بفرما اين بى ادب گويد بر بطنم دست تصرفى نه.

الهى در راهم، اگر در باره ام گويى لم نجد له عزما چه كنم.

الهى آزمودم تا شكم دائر است دل بائر است يا من يحيى الارض الميتة دل دائرم ده.

الهى همه گويند خدا كو حسن گويد جز خدا كو.

الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.

الهى آن خواهم كه هيچ نخواهم.

الهى اگر تقسيم شود به من بيش از اين كه دادى نميرسد فلك الحمد.

الهى ما را ياراى ديدن خورشيد نيست، دم از ديدار خورشيد آفرين چون زنيم.

الهى همه گويند بده حسن گويد بگير.

الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده.

الهى نامه استاد حسن زاده آملى


free b2evolution skin
23
مرداد

فضيلت61


چرا خداوند در قرآن مي فرمايد: خداوند سرنوشت كسي را تغيير نمي دهد

دنیای بعد از مرگ,معاد روز قیامت

مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كسي در دست خود شما است

خداوند در قرآن مي فرمايد: خداوند سرنوشت كسي را تغيير نمي دهد مگر اينكه خودش بخواهد و در جاي ديگري آمده است: خداوند نمي خواهد آنها هدايت شوند رابطه اين دو چيست؟

آيه «انّ الله لا يُغيِّرُ ما بقوم حتّي يغيّرو ما بانفسهم»[1] خداوند سرنوشت هيچ قومي و «ملّتي» را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنها خود تغيير دهند، كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصري آمده است[2]، يك قانون كلي و عمومي را بيان مي كند، قانوني سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده!

اين قانون كه يكي از پايه هاي اساسي جهان بيني و جامعه شناسي در اسلام است، به ما مي گويد: مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كسي در دست خود شما است و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بدبختي اقوام در درجة اوّل به خود آنها بازگشت مي كند.[3] و اين يك سنّت تغيير ناپذير الهي است.

فيض و رحمت خدا بيكران و عمومي و همگاني است، ولي به تناسب شايستگي ها و لياقت ها به مردم مي رسد. در ابتدا خدا نعمتهاي مادّي و معنوي خويش را شامل حال اقوام مي كند. چنانچه نعمتهاي الهي را وسيله اي براي تكامل خويش ساختند و از آن در مسير حق مدد گرفتند و شكر آن را كه همان استفادة صحيح است بجا آوردند، نعمتش را پايدار، بلكه افزون مي سازد؛ امّا هنگامي كه اين مواهب وسيله اي براي طغيان و سركشي و ظلم و بيدادگري و تبعيض و ناسپاسي و غرور و آلودگي گردد، در اين هنگام نعمت ها را مي گيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت مي كند.

بنابراين دگرگونيها همواره از ناحية ما است وگرنه مواهب الهي زوال ناپذير است.[4] پس آنچه كه اين آية شريفه در مقام بيان آن است اين است كه سعادت و خوشبختي و شقاوت و بدبختي همة انسان ها و سرنوشت دنيوي و اخروي آنها را خودشان رقم مي زنند. و خود راه ضلالت و گمراهي و يا هدايت و رستگاري را بر مي گزينند.

در مقابل اين آيات، آيات ديگري وجود دارد كه هدايت و ضلالت را به دست خداوند مي داند:
«من يهد الله فهو المهتدي و مَن يُضلِل فأولئك هم الخاسرون»[5] آن كس را كه خدا هدايت كند هدايت يافته «واقعي» اوست و آن ها را كه گمراه سازد زيانكاران آنهايند.

يا در آية 213 سورة بقره مي خوانيم «و الله يهدي من يشاء الي صراط المستقيم» خداوند كسي را كه بخواهد به راه راست هدايت مي كند. و در آيه 93 سورة نحل آمده است: «ولكن يضلّ من يشاء و يهدي من يشاء» ولي او هر كسي را بخواهد هدايت مي كند و هر كسي را بخواهد گمراه. و شبيه اين تعبير كه هدايت و ضلالت را فعل خداوند مي شمرد و هر دو را به او نسبت مي دهد در بسياري از آيات قرآن مجيد به چشم مي خورد.[6]

در مورد اين كه رابطه بين اين دو دسته از آيات و نحوة جمع آنها چگونه بايد باشد، تفاسير مختلفي[7] ارائه شده است. و ما در اين جا دقيق ترين تعبيري كه با همة آيات هدايت و ضلالت سازگار است و همة آنها را به خوبي تعبير مي كند، بي آنكه كمترين خلاف ظاهري در آن باشد را، بيان مي كنيم.

هدايت در لغت به معناي دلالت و راهنمائي تؤام با لطف و دقت است[8] و آن را به دو شعبه تقسيم كرده اند: «ارائه طريق» و «ايصال به مطلوب» و به تعبير ديگر «هدايت تشريعي» و «هدايت تكويني».

با اين توضيح كه: گاه انسان راه را به كسي كه طالب آن است، با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مي دهد، اما پيمودن راه و رسيدن به مقصود به عهدة خود اوست. «هدايت تشريعي، ارائه طريق».

ولي گاه دست طالب را مي گيرد و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مي رساند «هدايت تكويني، ايصال به مطلوب». هدايت تشريعي به معناي ارائه طريق جنبة عمومي و همگاني دارد و هيچ قيد و شرطي در آن نيست. چنانكه در آية 3 سورة دهر آمده «انّا هديناه السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكر گذاري كند يا كفران. و در آية 51 آل عمران مي خوانيم. و انك لتهدي الي صراط مستقيم: تو همة انسان را به صراط مستقيم دعوت مي كني.[9]

دنیای بعد از مرگ

خداوند كسي را كه بخواهد به راه راست هدايت مي كند

اما هدايت تكويني به معناي ايصال به مقصود و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خم هاي راه و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات، كه موضوع بسياري ديگر از آيات قرآن است، هرگز بي قيد و شرط نمي باشد. اين هدايت مخصوص گروهي است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده، و اضلال كه نقطه مقابل آن است نيز، مخصوص گروهي است كه اوصاف آنان نيز بيان گشته است.

گرچه بعضي از آيات مطلق است، ولي بسياري ديگر از آيات قيد و شرط آن را دقيقاً بيان كرده و هنگامي كه اين آيات «مطلق» و «مقيد» را كنار هم مي چينيم مطلب كاملاً روشن مي شود و هيچ ابهام و ترديدي در معني آيات باقي نمي ماند و نه تنها با مسأله اختيار و آزادي ارادة انسان نسبت به سرنوشت خويش مخالف نيست بلكه آن را دقيقاً تأكيد مي كند.

قرآن مجيد در يكي از آيات مي گويد «يضلّ به كثيراً و يهدي به كثيراً و ما يضل به الّا الفاسقين» بوسيلة آن ضرب المثل، که قبل از اين آيه بيان فرموده گروهي را گمراه و گروهي را هدايت مي كند، اما جز فاسقان را گمراه نمي سازد. «بقره 26» كه در اينجا سرچمشة ظلالت فسق و خروج از طاعت و فرمان الهي شمرده شده است. و در جاي ديگر مي گويد: الله لايهدي القوم الظالمين، خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي كند. «بقره 258» در اين جا تكيه روي مسأله ظلم شده است و آن را زمينه ساز ظلالت معرفي كرده است. و در جاي ديگر مي خوانيم: «والله لايهدي القوم الكافرينِ» «بقره 264» خداوند قوم كافر را هدايت نمي كند. در اين جا كفر به عنوان زمينه ساز گمراهي ذكر شده است.

باز در آية ديگر مي خوانيم: «انّ الله لايهدي من هو كاذب كفّار» خداوند هدايت نمي كند كسي را كه دروغگو و كفران كننده است. «زمر 3» كه در اين جا نيز دروغگويي و كفران را مقدمة ضلالت شمرده است.

و آيات ديگر از اين قبيل كه ضلالت الهي را مخصوص كسي مي شمرد كه داراي اين اوصافند «كفر، ظلم، فسق، دروغ، اسراف، كفران» و تمام آيات ديگري كه به صورت مطلق ظلالت به خداوند متعال نسبت داده شده است مقيّد به اين اوصاف مي شود و ظلالت الهي هرگز بدون قيد و شرط نمي باشد. اما اين اسناد ظلالت به خدا عين اختيار بندگان و آزادي اراده آنها در متصّف شدن به چنين اوصافي است.[10] در مورد هدايت نيز شرط و اوصافي در قرآن آمده كه نشان مي دهد آن هم بدون علّت و بر خلاف حكمت الهي نيست.

به هر حال مشيت الهي كه در آيات هدايت و ظلالت روي آن تكيه شده، هرگز به معناي مشيت بي دليل و خالي از حكمت نيست؛ بلكه در هر مورد شرايط خاصي دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مي كند.

===========================
منابع:
[1] . رعد/ 11.
[2] . رعد/ 11، انفال/ 53.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر با همكاري جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، دارالمكتب الاسلاميه، ج 10، ص 145.
[4] . همان، ج 7، ص 207.
[5] . اعراف/ 178.
[6] . به عنوان نمونه: فاطر/ 8، زمر/ 22، مدثر/ 21، بقره/ 272، انعام/ 88، يونس/ 25، رعد/ 27، ابراهيم/ 4 مي توان نام برد.
[7] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 29، ص 464 ـ 463.
[8] . مترادف راغب مادّه «هدي»
[9] . تفسير نمونه، همان، ج 19، ص 461 ـ 462.
[10] . همان، ص 466 ـ 464، با كمي دخل و تصرّف

تبيان


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم