23
خرداد

نور حضرت فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا در آسمان ها

مرحوم شیخ صدوق قدس سره هم در کتاب الإمامة و التبصرة من الحیرة و هم در کتاب علل الشّرائع، روایتی را از جابر جُعفی نقل نموده که گفت: به حضرت امام جعفر صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ عرض کردم: چرا حضرت فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا ، زهرا نامیده شده است؟

 

 

حضرت فرمودند: زيرا خداوند عزوجل او را از نور با عظمت خود آفريد، و هنگامى كه نورش درخشان شد، آسمان ها و زمين به نور او روشن شدند و چشمان ملائكه خيره شد، پس برای خدا به سجده افتادند و گفتند: ای خدای ما! و ای آقای ما! اين چه نورى است؟

پس خداوند به آن ها وحی فرمود:

هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي، وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي، أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي، أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي، يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي.

اين نور، شعبه اى از نور من است، كه در آسمانم ساکنش کردم، آن را از عظمت خویش آفريده ام، آن را از صلب پیامبری از پيامبرانم كه او را برتمام پيامبران برترى داده ام، خارج مى نمايم، و از اين نور، پیشوایان و امامانى بیرون مى آورم كه به امر من قیام می کنند و مردم را به سوی من هدایت می نمایند، و این پیشوایان را پس از انقطاع وحی، جانشینان خود بر روی زمین، قرار می دهم.

مرحوم ابن شاذان قمی در کتاب الفضائل، روایتی را از جناب ابن مسعود نقل نموده که در بخشی از آن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم می فرمایند:

ثُمَّ أَظْلَمَتِ الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ، فَشَكَتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ يَكْشِفَ عَنْهُمْ تِلْكَ الظُّلْمَةَ، فَتَكَلَّمَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ كَلِمَةً، فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ، فَخَلَقَ مِنْ تِلْكَ الْكَلِمَةِ نُوراً، فَأَضَافَ النُّورَ إِلَى تِلْكَ الرُّوحِ وَ أَقَامَهَا مَقَامَ الْعَرْشِ، فَزَهَرَتِ الْمَشَارِقُ وَ الْمَغَارِبُ، فَهِيَ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، وَ لِذَلِكَ سُمِّيَتِ الزَّهْرَاءَ، لِأَنَّ نُورَهَا زَهَرَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ.

سپس از مشرق تا مغرب را تاریکی و ظلمت فرا گرفت، پس ملائکه به خداوند التماس کردند که این تاریکی را از بین ببرد و روشنائی را به آنها بازگرداند. پس خداوند بلند مرتبه کلمه ای گفت و روحی از آن به وجود آورد، سپس کلمه ای دیگر گفت و این بار از آن نوری پدید آورد. آن نور را به روح اضافه کرد و آن را به جای عرش الهی نهاد و بعد از آن بود که از مشرق تا مغرب نورانی شدند، و آن نور، فاطمه زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا بود و به همین خاطر است که «زهراء» لقب گرفته است، چرا که نور او آسمانها را نورانی کرد.

مرحوم طبری آملی در کتاب دلائل الإمامة روایتی را از حضرت امام جعفر صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ نقل نموده که وقتی از آن حضرت سؤال شد که چرا حضرت فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا ، «زهرا» نام گذاری شده اند، فرمودند:

لِأَنَّهَا كَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا، يَزْهَرُ نُورُهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ، كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ.

براى اينكه هر گاه حضرت فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا در محل عبادتشان مى ايستادند و به عبادت مشغول مى شدند، نور ایشان براى اهل آسمان مى درخشيد، همان طور كه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد.
پس طبق این احادیث، خداوند به واسطۀ نور آن حضرت، آسمانها را روشن نموده است.

 

 

تو بدری و خورشید تو را بنده شده ست***تا بندهٔ تو شده ست تابنده شده ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو***خورشید منیر و ماه تابنده شده ست

 

منبع: جلوه های مهدوی در آیینۀ فاطمی

 سید محمد جعفر روضاتی


free b2evolution skin
22
خرداد

#کلیپ_تولیدی «ثواب زیارت امام رضا علیه السلام»

 در بیش از 25 روایت از پیامبر اکرم (ص) آمده که برای رفع مشکلات خود به مزار پدر ومادر خود بروید و از آنها بخواهید که در حقتان دعا کنند، حالا همین دعا کردن وقتی در جایگاه امامان معصوم علیه السلام صورت می گیرد، اجابت آن چندین برابر می شود، به همین منظور در ثواب زیارت های ائمه اطهار علیهم السلام استجابت دعا وارد شده است. «حضرت رضا علیه السلام فرمودند که شما در مشکلات خود از ما کمک بخواهید، چراکه اگر مشکلی برای ما رقم بخورد ما از مادرمان حضرت فاطمه (س) استعانت می جوییم.»درواقع ارتباط با معصومین یک ارتباط سازنده است، از امام جواد علیه السلام نقل شده: زیر گنبدی که پدرم دفن شده است، دعا کنید، زیراکه در آن منطقه قطعه ای از بهشت است و چون در بهشت دعای مومنان مستجاب است، زیر گنبد امام رضا علیه السلام نیز دعا به اجابت می رسد.

 


free b2evolution skin
22
خرداد

#به_قلم_خودم «انسان پخته و واقعی»

به نام خداوند دریای نور                                                                       خدایی که دارد به هرجا حضور

 

 

 

شب بود صدای سکوت میومد بلند شدم وضو ساختم و دو رکعت نماز عشق خواندم و شروع کردم به گفتن تسبیحات .دفتر یادداشت ذهنم رو دارم نگاه میکنم اونو یواش ورق میزنم که کسی بیدار نشه تکیه دادم به دیوار چقدر سرده، صفحه اول رو ورق میزنم صدای قدمهامو میشنوم که دارن در مسیر زندگی راه میرم آرامو با وقار صفحه بعد رو ورق میزنم صدای غلطیدن اشکی رو که از گونه ات سرازیر شده را می‌شنوی و صدای قاصدکی که در کنارت با نسیم باد راه می‌ره رو میبینی بوی شمعدانی با اون گلای قرمزش رو میچشی چقدر خوشمزه س صفحه بعدی را ورق میزنم نمی‌تونم بخونم چقدر ریز نوشتم بذار عینکم بزنم آها نوشتم دلتنگی وقتی دلتنگی داشته باشی باید همیشه یه دلت تو راه رفتن باشه و جاده ای روبروت. 🤔
صفحه بعدی را ورق میزنم جونم براتون بگه نوشتم که:
انسان پخته و و اقعی، بر ساحل زندگی نشسته ایمو نظاره گر موجهای آروم و سرسخت زندگی هستیم و روزگاریه که باهاش دست و پنجه نرم میکنیم تجربه می‌کنیم و زیست میکنیم و همدیگر رو برای کارهایی که انجام میدهیم سرزنش میکنیم گاهی هم خرده لذتهای زندگی ما را خوشحال می‌کند و لبخندی بر لبانمان می آورد گیر افتادیم در تکرار مکررات همگی دور آتیش زندگی نشسته ایمو داریم تجربه می‌کنیم داریم بزرگ میشیم همه مون در حال شکفتنیم سختیها آدمو آماده می‌کنه برای یه سرنوشت دیگه که باید بدون غلط دیکته بنویسیمش میرم صفحه ی بعدی نوشتم ادب و احترام فضای زندگیمون و عطرآگین می‌کنه که ازش بسیار لذت میبریم 😍
صفحه ی بعدی رو ورق میزنم صدای امواج دریای زندگی رو می‌شنوم نیمه شبه آفتاب نیست پس خوب، گوشامو تیز میکنم صدای تلاطم دریا میاد هوا آرومه ولی گاهی باد و بارون میزنه گاهی طوفانی میشه آدمو رنج میده. 😔
خوب که نگاه میکنم صخره های سنگی میبینم که تو نور ماه برق میزنند منو دعوت به نگاه کردن میکنن تو اون سیاهی شب . چشمامو براق میکنم امواج دریا به سنگ برخورد می‌کنه و برمیگرده و دوباره و دوباره و من همچون سنگم که ریشه در زمین داره .با دستای سنگی و لطیفم آرامش رو نوازش میکنم که بماند .اضطراب را هل میدهم بیرون و چقدر سنگینه . 😳
دوباره دفترم رو ورق میزنم دارم کنار ساحل راه میروم چند تا سنگ پیدا میکنم اونا رو می‌چینم روی هم و با خودم کمی بلند حرف میزنم صدای دریا میآد ،کسی صدایم را نمی شنود، زندگی پر است از حرفهای خوب، آرزوهای بلند،دعاهای بزرگ،ترسهای عمیق، عشق را میبینم که کناری ایستاده و به من خیره شده و مهربانانه نگاهم میکند ❤😍🎀
صفحه ی بعدی رو که ورق میزنم نوری را میبینم پر نور که ساطع میشود به دیدگانم، دارد سوسو میزند او امیدواریست ، او سکان زندگی رو بدست گرفته و هدایت میکند هرگز متوقف نمی‌شود چون او یکی از معجزات عمیق زندگیمان است . ❤
ثانیه ها که از شب کم میشن آفتاب به تدریج خودشو از پشت دریا می‌کشه بالا ببینه امروز تو دنیای تو چه خبره .دوباره صدای گنجشکا ،صدای حرکت ، روزی پر از لحظه های خدا،باور، اعتماد،زندگی و گل شقایق.
حرف زیادست و برگه های دفترم بسیار، یا علی میگیم و عشق را دوباره زندگی میکنیم. ❤❤❤

❤ممنون که به تماشای حرفای من نشستید❤


free b2evolution skin
21
خرداد

وسیع تر از زمین

شخصی، محضر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید و چند سؤال کرد که جز وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شخص دیگری قادر به پاسخ آن نبود و این به خاطر درک بالای پیامبر است که می توانستند حقایق اشیا را آن طور که هست، درک کنند؛ امری که از بشر عادی ساخته نیست.

این سؤالات که جوابهای مختصر و مفیدی در پی داشت و هر پاسخ، دریایی از معارف الهی و انسانی را درون خود جای داده، عبارت اند از: «مَا أَثْقَلُ مِنَ السَّمَاءِ ؟ وَ مَا أَغْنَى مِنَ الْبَحرَ ؟ وَ مَا أَوْسَعُ مِنَ الْأَرْضِ ؟ وَ مَا أَحَرِّ مِنَ النَّارِ ؟ وَ مَا أَبْرَدَ مِنَ الزَّمْهَرِيرِ ؟ وَ مَا أَشَدُّ مِنِ الْحَجَرُ ؟ وَ مَا أَمَرَ مِنَ السَّمِّ ؟»

حضرت در جواب سؤال سوم که پرسید:از زمین وسیع تر چیست؟ فرمودند: «وَ الْحَقُّ أَوْسَعُ مِنْ الارض»، حق، فراخ تر از زمین است؛ زمینی که وسعت آن، ما بين مشرق و مغرب را فراگرفته است. بنا به مضمون برخی روایات، زمینی که قابل سکونت انسانهاست، یک چهارم زمینی است که خدا خلق کرده و بقیه آن، غیر قابل سکنی است. حال زمینی به این عظمت، از وسعت کلام حق، کوچکتر است.

قرآن در این باره می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ، نساء: 135»: شما برای خدا قیام کنید و گواهی به عدالت دهید، اگرچه به ضرر خودتان یا پدر و مادرتان یا وابستگانتان باشد. برای خدا حق بگویید و مراعات دوست و رفیق و پدر و مادر و غیره را نکنید.

منبع: رسم پارسایی| درسهای اخلاق حضرت آية الله اشتهاردی (رحمة الله علیه)


free b2evolution skin
21
خرداد

#به_قلم_خودم «مرواریدهای رنگی چسبیده به سوزن ته گرد» قسمت اول

دنبال خرید بلیط هواپیما میگشتم این سایت و اون سایت الان ساعت 14:49 دقیقه است صدای دعوای همسایه ی بغلی میاد.

 

 

 

 نمیخوام گوش بدم اما اونقدر بلند داد و بیداد میکنند که صداشونو دارم میشوم دخترم در حال بازی با سوزنهای ته گردی است که مرواریهای رنگی داره .آسمون داره می باره، از صدای رعد و برقش دخترم ترسید و سوزنها از دستش ریخت روی زمین . بلند شدم و سوزنها رو جمع کردمو ریختم توی جاسوزنی بعد دوباره نشستم رو صندلی .صدای آهنگ همسایه ی این طرفی میاد آهان بذار ببینم ، راهنمای خرید بلیط رو دارم نگاه میکنم میخوام برم شهرستان به خونوادم سری بزنم دلم براشون تنگ شده ولی الان باردارم  این بچم که همش لگد میزنه همش دست میکشم روی شکممو نازیش میکنم که آروم بشه تا بتونم دوباره به کارم ادامه بدم داشتم میگفتم مادربزرگ پیری دارم که دلم خیلی برایش تنگ شده عید نشد برم و ببینمشون بخاطر بارداریم دکتر بهم اجازه نداد که مسافرت داشته باشم گفت باید یکماهه دیگه هم صبر کنی الان شش ماهته گفتم دکتر جان تاکی؟ چقدر صبر کنم دیگه طاقت دوری شونو ندارم میخوام برم و خانوادمو ببینم گفت برا بچت ضرر داره گفتم 

پس اگه تا یکماهه دیگه صبر کنم بهم اجازه میدید برم ؟ گفت بستگی به شرایط خودت داره … وای از دست این همسایه بغلی، رو نرو آدمن، همش داد و بیداد و فحش و ناسزا به مادر همدیگه، آدمو دیوونه میکنن .آخه این چه زندگیه ، هروز دعوا و مرافعه… دخترم میگه پاشو برو برام نان و پنیر بیار گرسنمه، گفتم باشه صبر کن بذار بنویسم ؛ میگه نه پاشو برو گشنمه گفتم باشه و بلند شدم و رفتم که نون و پنیر بیارم ، یکدفعه صدای زنگ آیفون اومد، رفتم گوشی رو برداشتم دیدم دختر همسایه بغلیه گفت سلام خاله درو میزنی دوباره مامانم آیفونو خاموش کرده گفتم سلام خاله باشه اشکال نداره بیا تو عزیزم خسته نباشی گفت مرسی خاله گفتم خواهش میکنم عزیزم گوشی آیفونو گذاشتم ؛ در یخچال رو باز کردم نان و پنیر رو آوردم بیرون . گوجه سبزها چشمک میزنه چند تا برداشتم و شروع کردم به لقمه درست کردن و دادم به دخترم . رفتم سراغ نمک پاش با اینکه خالیه ولی میپاشم ههی میپاشم بلکه این گوجه سبزا یه خورده نمکی بشه اما دریغ از یه ذره نمک که از این نمک پاش بیرون بیاد آخه دکتر قدغن کرده که نمک بخورم منم نمک پاشو خالی کردم دخترم گفت مامان داری چیکار میکنی گفتم نمک میریزم گفت اینکه نمک نداره خودت رو گول میزنی گفتم آره چیکار کنم نمک برام ضرر داره.

 

 

ادامه دارد…. 


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم