اثر يك تذكر
اثر يك تذكر
بـانوى جوانى مى نويسد: در دوران كودكى , بسيار حساس وخجالتى بودم .
از طرفى وزنم بيش از حـد مـعـمـول بـود و گـونـه هـايـم مرابيش از آنچه بودم , چاق نشان مى داد.
هرگز به مجالس ميهمانى نمى رفتم و تفريحى نداشتم .
در مدرسه حتى در ورزش شركت نمى كردم .
حس مى كردم با ديگران فرق دارم و موجودى نامطلوب وزايد هستم .
وقتى بزرگ شدم , با مردى كه چند سال از خـودم بـزرگ تـربود ازدواج كردم و باز به همان وضع روحى باقى ماندم .
بستگان شوهرم افرادى با وقار و داراى اعتماد به نفس بودند و من هر چه كوشش مى كردم مانند آنها شوم نمى توانستم .
تمام اين مسائل دست به دست هم داد و مرا به ياس و نااميدى كشاند تا جايى كه به فكرخودكشى افتادم .
امـا يك تذكر, مرا دگرگون ساخت و نجات داد.
روزى مادر شوهرم درباره طرز پرورش بچه هاى خود صحبت مى كردو مى گفت : من هميشه اصرار دارم بچه هايم آن گونه كه هستند و براى آن آفريده شده اند باشند.
اين سخن در من به سختى اثر كرد و دانستم كه هنوز خود رانشناخته ام و همه بدبختى هايم براى همين است كه مى خواهم خود رادر قالبى بريزم كه براى آن ساخته نشده ام .
بـيـان : بـا ساختن الگوى مناسب از شخصيت ها براى كودكان مى توان طرز فكر آنها را جهت داد تا امثال اين خانم از راضى نبودن وضع ظاهرى , به فكر خودكشى نيفتند.
طبرسى , فضل بن حسن : مجمع البيان فى تفسير القرآن , چاپ اول , دارالمعرفة ,1365ش , ج1 .