20
مرداد

امام سجاد در مجلس یزید

جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان

 

 

مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:

علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)

امام سجاد علیه السلام فرمود:

«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» 

پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

امام سجاد در مجلس یزید
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:

«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة;  ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»

امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.

مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟

سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.

یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:

«یغلقن هاما من رجال اعزة

علینا و هم کانوا اعق و اظلما;

[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»

امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:

«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»;  «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»

یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:

«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»

و سپس خطاب به علی بن الحسین علیه السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. 

امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة …» را تلاوت کرد.

یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.

یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:

«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.» 

یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.

علی بن الحسین علیه السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» 

یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.

امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:

«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»

هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»

ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

 

ادامه »


free b2evolution skin
20
مرداد

آداب نماز

آداب نماز بر دو قسم است: آداب ظاهری و آداب باطنی.

 

 

 

 

مرحوم فیض«ره» در كتاب شریف «المحجة البیضاء» با ذكر مثالی زیبا نقش اجزای مختلف نماز را تبیین كرده است، وی می گوید: «كمال انسان وابسته به دو چیز است: موجودیت باطنی و اعضای ظاهری؛ موجودیت باطنی انسان همان روح او و ظاهر جسمانی آدمی، اعضا و جوارح  او است. بعضی از اعضای بدن آدمی مانند قلب، كبد و مغز دارای چنان اهمیتی هستند كه با از بین رفتن آن، حیات انسان از بین می رود. بعضی از اعضاء نظیر چشم، دست، پا و زبان در موقعیتی هستند كه با نبود آن ها، حیات آدمی از دست نمی رود، ولی مقاصد حیات مخدوش می گردد. بعضی از اعضاء نیز چنانند كه با از دست رفتن آن ها، نه حیات انسان و نه مقاصد آن، هیچ یك آسیبی نمی بینند، امّا به زیبایی انسان لطمه وارد می شود، نظیر ابرو، ریش و سفیدی پوست. همچنین برخی از اعضاء چنانند كه از دست رفتن آن ها به اصل جمال آدمی لطمه ای وارد نمی كند، امّا از كمال آن می كاهد، مانند كمانی بودن ابرو، سیاهی موی سر و صورت و سرخ بودن گونه های صورت. صورت عبادت هایی كه در شرع مقدس واجب شمرده شده است نیز همین گونه است. روح و حیات باطنی نماز، خشوع،  نیت، حضور قلب و اخلاص است. ركوع، سجود و قیام آن به منزله قلب، كبد و مغز می باشد كه اگر از دست برود، نماز از دست می رود. قرائت و اذكار نماز در حكم دست، پا، چشم و زبان است كه با وارد شدن خدشه به آن ها حیات نماز از دست نمی رود، امّا بعضی از مقاصد آن مخدوش می شود. مستحبّات نماز به مثابه زیبایی های مو،  پوست و صورت است كه وجود آن ها موجب جمال و زیبایی می شود. رعایت لطایف آداب در این مستحبّات، به منزله كمانی بودن ابرو و تناسب اندام است كه موجب كمال زیبایی است.» 

نماز برای بنده به مثابه هدیه ای است كه به وسیله آن به پیشگاه ربّ  الارباب تقرّب می جوید،  همان طور كه مردمان با تقدیم هدایا نزد بزرگان تقرّب می جویند. این هدیه به خداوند عرضه می شود و روز قیامت به نمازگزار برمی گردد. بنابراین، بنده در زیباسازی  یا زشت و ناقص كردن نماز اختیار دارد، اگر آن را زیبا و نیكو سازد، خیر و خوبی آن به خود او باز می گردد و اگر آن را زشت نمود، بدی آن به خودش برمی گردد. از جمله آداب باطنی نماز، داشتن خضوع و خشوع در نماز است. خضوع  یعنی رعایت ادب در پیشگاه پروردگار و خشوع  یعنی توجّه قلبی به خداوند در هنگام نماز و فروتنی باطنی در هنگام راز و نیاز با او. خشوع بدین معنی است كه انسان در هنگام ادای نماز حضور قلب داشته باشد و به امور دنیوی فكر نكند. خشوع قلب موجب خشوع اعضاء و جوارح می شود.وقتی مسلمان بداند كه رستگاری وی در گرو رعایت آداب باطنی و داشتن خشوع در نماز است، می كوشد تا هنگام ادای نماز، مراتب خضوع و خشوع را رعایت كند؛ بدین معنی كه در هنگام خواندن حمد و سوره، تمام توجّه خود را متوجّه معبودی می كند كه در حال راز و نیاز با اوست و هنگام ركوع و سجود، خدای متعال را به راستی تنزیه و تسبیح می كند.خضوع و خشوع در نماز، موجب قبول شدن نماز آدمی می گردد. نماز مقبول آن است كه آداب ظاهری و باطنی در آن مراعات شود؛ یعنی با خضوع و خشوع همراه باشد. چنین نمازی موجب تزكیه نفس و پاكی روح و روان می شود و تأثیر تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد. از این رو چنین نمازی را نماز اخلاقی نیز می گویند؛ نمازی كه فرشتگان آن را با درخشندگی خاصی به پیشگاه خداوند متعال می برند و پروردگار عالم این نماز را می پذیرد. در حالی که نماز صحیح، تنها موجب رفع تكلیف می شود و به سبب آن انسان در جهان آخرت مورد بازخواست قرار نمی گیرد. چنین نمازی را نماز فقهی نیز می گویند. نمازی كه فرشتگان آن را در حالی كه نورانیت و درخششی ندارد، به محضر ربوبی می برند و معلوم نیست مورد قبول خداوند قرار گیرد. 

نمازی كه با حضور قلب خوانده شود، ارزشمند و بسیار با اهمیت است. ممكن است در بعضی از نمازها شخص نتواند خشوع در آن را مراعات كند. در چنین مواقعی نمازگزار با رعایت خضوع ظاهری و به جا آوردن مستحبّات، نظیر گفتن اذان و اقامه و خواندن ذكرهای اضافه بر ذكر اصلی در ركوع و سجده ها كه در رساله های  عملیه و كتب ادعیه آمده است، می تواند موجبات قبولی نماز خود را فراهم آورد. نمازگزار می    تواند در نماز و بعد از نماز با صلوات بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) و خواندن تعقیبات - یعنی دعاهایی كه بعد از نمازهای  یومیه وارد شده است- بخشی از كاستی های نماز خود را جبران كند. آن گاه آن نماز را به خداوند متعال عرضه نماید تا پروردگار با فضل و كرم خود آن را بپذیرد. در میان تعقیبات نماز،  تسبیحات حضرت زهرا«س» فضیلت بسیاری دارد. امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «تسبیح جدّه ام حضرت زهرا«س» بعد از نمازهای روزانه، نزد من از هزار ركعت نماز در هر روز برتر و محبوب تر است

منبع:پایگاه ضیاء الصالحین


free b2evolution skin
20
مرداد

معرفی کتاب «کتاب ادب نبوی، روش مستقیم»

نام: ادب نبوی، دفتر اول: روش مستقیم جلد1 و 2
مجموعه: ادب نبوی
سال طرح مباحث: 1373

 

 

 


 
مشخصات
وزن
550 گرم
ابعاد
210 × 140 × 160 میلی‌متر
نوع جلد
شومیز
قطع
رقعی

تعداد صفحات
480
چاپ اول
1395
ناشر
انتشارات مصابیح الهدی
 
توضیحات
آنچه باید قبل از خواندن این کتاب بدانیم:
سعادت بشر در گرو مؤدب شدن به آداب الهی است. نبی مکرّم اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) نمونۀ کامل یک انسان تربیت‌شده به دست خداوند است. از این رو بحث اقتدا به شیوۀ رفتاری و گفتاری ایشان به عنوان یک نمونۀ کامل بسیار حائز اهمیت است. حال اینکه آن فرستادۀ حق، خود دست به تأدیب و تربیت مؤمنین زده است. ایشان برای تربیت نفوس، دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم را برگزیده و بر اساس آنها عمل کرده‌اند.

در این کتاب مباحث مربوط به شیوۀ مستقیم مطرح می‌شود. این کتاب شرح روایتی از پیغمبراکرم (صل الله علیه و آله و سلم) است که در آن توصیه‌هایی را به امام‌ علی (علیه‌السّلام) مطرح می‌کنند. در واقع در قالب این روایت شریف، حضرت به صورت مستقیم مؤمنین را مورد تأدیب قرار می‌دهند. بی‌تردید برای هر مؤمنی که قصد مؤدب‌شدن به آداب الهی را دارد، دانستن و عمل‌کردن به این توصیه‌ها امری ضروری است. بیان شیوا و رسا، توضیحات خواندنی و تطبیق‌های دیدنی با آیات و سایر روایات از ویژگی‌های بارز این مباحث است، ضمن آنکه هم‌زمانی بحث با ایّام ماه‌ مبارک رمضان موجب شده تا نکات بسیار ناب و کلیدی معرفتی پیرامون این ماه عزیز در این مجموعه منتشر شود.

سوالاتی که در این کتاب پاسخ خواهد یافت:
چرا باید به شیوۀ رفتاری پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) اقتدا کنیم؟

آیا این سفارش‌ها در زندگی امروز کارآیی دارند؟

شرط اول برای سیر و سلوک به سوی خداوند چیست؟

معنای خوف از خداوند چیست و چرا باید از خدا بترسیم؟

چرا باید در راه خدا مال و جان را فدا کنیم؟

سنّت‌های پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) در زندگی چه بود؟

قرائت قرآن چه تاثیری در تربیت انسان دارد؟

برای قرآنی شدن دل‌هایمان چه باید بکنیم؟

چه عواملی مانع بهره‌مندی دل از انوار قرآن است؟

ترتیل قرآن چیست؟

نشانه‌های مؤمن چیست؟

بلند کردن دست در هنگام تکبیرهالاحرام نماز چه رازی دارد؟

اقسام بهشت و جهنم کدامند؟

راهکار عملی علاج رذایل اخلاقی چیست؟

چند جمله از متن کتاب:
جلد اول: وقتی خداوند متعال می‌فرماید: از پیغمبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) اطاعت کنید؛ او برای شما اسوه است و آنچه گفت و عمل می‌کند برای شما حجّت است و شما باید از این راه مؤدّب به ادب الهی بشوید، برای این است که خداوند، پیغمبر (صل الله علیه و آله و سلم) را تأدیب فرموده است؛ لذا پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) یک انسان کاملی است که جمیع اعمال، حرکات و سکناتش موحّدانه است و در اعمالش هیچ شائبۀ شرک و نفاق نیست؛ بنابراین قول ایشان برای ما حجّت و عملشان برای ما الگو و اسوه است.

جلد دوم: آلودگی و تعلّقات قلب جوان کمتر است و سریع التّأثر و کثیر الانفعال است.جوان است که می‌تواند خودش را به تربیت الهی خوب تربیت بکند.طبق این روایت، جوان است که می‌تواند باطنش را کلام‌اللّٰه بکند.جهت هم این است که هرچه سنّ بالا برود، تعلّقات، وابستگی‌ها و کدورت‌ها بیشتر می‌شود و صفاها از بین می‌رود. کار خیلی مشکل‌تر می‌شود. ولی انسان وقتی جوان است، خوب می‌تواند کار بکند؛ یعنی جوان از کسی که پا به سن گذاشته است، می‌تواند زودتر به حقیقت عبادت برسد.
 


free b2evolution skin
20
مرداد

خصیصه اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السلام قسمت دهم ((ادب در مقابل سیدالشهداء علیه السلام))

دهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم ((ادب درمقابل سید الشهد علیه السلام)) است و همین خصیصه راز ماندگاری، ستاره شدن و جاودانه ماندن نام و یاد آنان برای همیشه تاریخ شده است. فهم و درک این خصیصه مبتنی بربیان دو نکته‌ است؛

 

 

 

نکته اول؛ از آنجایی که قرآن خود ((ما دبه الله)) است اصرار و تاکید دارد که فرهنگ ((ادب)) در تمام سطوح جامعه ساری و جاری شود و مؤمنین به انسانهای مؤدب به آداب و رعایت به شؤنات شناخته شوند از همین رو رعایت ((ادب)) را در پنج مورد به عنوان قاعده واصل لاز م الاجراء می داند؛

نخستین ادب ((ادب در سلام)) است، چراکه از منظر آیات و روایات نه تنها سلام كردن،از رفتارى مستحب ولى پاسخ به آن واجب است، بلکه پاسخ سلام بایست باعبارتى بهتر و نيكوتر باشد «واِذَا حُيّيتُم بِتَحِيَّة فَحَيّوا بِاَحسَنَ مِنها‌…».(سوره نساء/4، 86..) 

دومین ادب ((ادب در ورود به خانه ديگران)) است که مؤمنان بايد هنگام ورود به خانه ديگران اجازه بگيرند و چنان‌چه به عللى به آن‌ها اجازه ورود داده‌ نشد، برگردند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتـًا غَيرَ بُيوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا… فَلاتَدخُلوها حَتّى يُؤذَنَ لَكُم واِن قيلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى‌…».(سوره نور/24، 27‌ـ‌28)

سومین ادب ((ادب نشستن درمجالس‌ عمومى)) است، از آداب اجتماعى مورد توجه قرآن، جا دادن به تازه واردان در مجالس عمومى است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحوا فِى المَجلِسِ فَافسَحوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم… يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم والَّذينَ اوتُواالعِلمَ دَرَجت‌…».(سوره مجادله،/58،11)
شأن نزول آيه درباره گروهى از شركت كنندگان در جنگ بدر است كه در «صفّه» بر پيامبر و يارانش وارد شدند. پيامبر دستور داد كه حاضران به آنان جاى دهند. برخى اين عمل پيامبر صلى الله عليه و آله را نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاشتن به پيش‌گامان جهاد و ايمان دانسته‌اند.

چهارمین ادب ((ادب ضيافت)) است، برخى مفسران از آيات قرآن كريم، آدابى را براى مهمان دارى استفاده كرده‌اندکه: پس از ورود مهمان بى‌درنگ به پذيرايى او مبادرت شود و مهمان كم‌تر در انتظار پذيرايى بماند و ميزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او وى را از اين كار باز‌ندارد: «هَل اَتكَ حَديثُ ضَيفِ اِبرهيمَ المُكرَمين… فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمين». (ذاريات/51،24‌ـ‌26)
مهمان نيز نبايد بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذيرايى و تناول غذا نيز بيش از حد معمول در خانه ميزبان نماند تا مزاحم او و خانواده‌اش نشود: «اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا‌…». (سوره احزاب/33،53)

پنجمین ادب ((ادب در امور جنسى)) که قران آن را مورد تأكيد قرارداده و تصريح به ((عناوين جنسى)) نکرده است بلکه براى مثال از عمل آميزش همواره با الفاظ كنايى مانند «رفث» (سوره بقره/2،187)، «لمس» (سوره مائده/5،6)، «مسّ» (سوره آل عمران/3، 47؛ سوره مريم/19، 16‌و‌20)، «اتيان» (سوره بقره/2،222)، «مباشره» (سوره بقره/2،187)، «دخول» (سوره نساء/4،23) و «قرب» (سوره بقره/2،222) استفاده كرده است.
يكى ديگر از آداب امور جنسى، عدم حضور در خلوتِ زن و شوهر است. بر اساس آيات قرآن، خدمت‌گزاران و كودكان بالغ موظفند هنگام ورود به اتاقى كه پدر و مادر در آن قرار دارند، اجازه بگيرند؛ (سوره نور/24، 58‌).

ششمین ادب قرآن بر آن تأكيد فراوان دارد، ((ادب برخورد با پدر و مادر)) است که در آياتى از قرآن سفارش به گفتار كريمانه با والدين و لزوم پرهيز از تندخويى با آنان میکند: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ وبِالولِدَينِ اِحسنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَريمـا × واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ‌…». (سوره اسراء/17، 23‌ـ‌24) برخى مفسّران مقصود از گفتار كريمانه را نخواندن آن‌ها به اسم دانسته‌اند.

حتی پدر و مادر بى‌ايمان نيز از نگاه قرآن داراى ارج ويژه‌اى هستند و رعايت ادب و ملاطفت با آن‌ها نيز لازم شمرده شده است: «و اِن جهَداكَ عَلى اَن تُشرِكَ بى ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وصاحِبهُما فِى الدُّنيا مَعروفـًا‌…».(سوره لقمان/31،15)

البته همان‌طور كه رعايت احترام والدين و مراعات ادب در محضر آنان براى فرزندان لازم شمرده شده، در برابر مراعات ادب در برخورد پدر و مادر با فرزندان نيز لازم و پسنديده است. برخى مفسران، نظرخواهى ابراهيم عليه السلام از فرزندش اسماعيل درباره فرمان الهى مبنى بر ذبح او را ادبى از ناحيه پدر در برابر فرزند برشمرده‌اند:«قالَ يبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى‌…».(سوره صافات/37،102)

هفتمین ادب ((ادب در برخورد با سفيهان و نادانان)) است، که رعايت ادب در برخورد با جاهلان و نادانان از ويژگى‌هاى بندگان ممتاز خداوند است: «و‌عِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلَى الاَرضِ هَونـًا و اِذا خاطَبَهُمُ الجهِلونَ قالوا سَلما». (سوره فرقان/25،63)و اين ادب چيزى جز برخورد و رفتارى كريمانه با آنان نيست: «…‌و‌اِذا مَرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِراما» (سوره فرقان/25،72)؛ چنان‌كه در آياتى ديگر به حسن گفتار با سفيهان و نادانان سفارش شده است: «…‌و‌قولوا لَهُم قَولاً مَعروفا». (سوره نساء/4،5)

هشتمین ادب ((در برخورد با مخالفان عقيده))است اسلام، افزون بر آن‌ كه مسلمانان را به رعايت اخلاق و آداب، با يكديگر مى‌خواند به مسلمانان سفارش مى‌كند كه در برخورد با مخالفان عقيدتى هم آداب را رعايت كنند:
رعايت ادب در گفتار و پرهيز از سبّ و ناسزاگويى: «و‌لاتَسُبُّوا الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلم‌…». (سوره انعام/6،108)
سخن گفتن با آنان با نرمى و مدارا: «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى × فَقولا لَهُ قَولاً لَيِّنـًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَو يَخشى».(سوره طه/20، 43‌ـ‌44)
دعوت آنان همراه با پند نيكو: «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ».(سوره نحل/16،125) و..ششمین ادب ((ادب شاگرد در برابر استاد)) است، بر اساس آيات قرآن، شكيبا بودن و اطاعت از استاد، ادب و شرط تعلّم است؛ چنان‌ كه موسى عليه السلام بر اطاعت كامل خود از حضرت خضر عليه السلام و سرپيچى نكردن از فرمان‌هاى او تأكيد كرد. به گفته برخى مفسران موارد فراوانى از ادب و متانت در كلام موسى عليه السلام ديده مى‌شود که درخواست خود را جهت يادگيرى با استفهام آغاز كرد:«قالَ لَهُ موسى هَل اَتَّبِعُكَ عَلى اَن تُعَلِّمَنِ‌..»(سوره كهف/18، 66).

نهمین ادب حضور مورد توجه قرآن، ((ادب حضور در مكان‌های مقدس))می باشد. اين مكان‌ها يا همانند مساجد و معابد از آغاز، مكانى مقدس در نظر گرفته شده‌اند؛ چنانكه خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمان مى‌دهد. هنگام حضور در سرزمين مقدس «طُوى» كفش‌ها را درآورده، پاى برهنه باشد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى». (سوره طه/20،12)

يا به واسطه حضور اولياى خاص الهى مانند پيامبران، قداست يافته‌اند؛ چنان‌ كه افراد باايمان موظف‌اند هنگام حضور در خانه‌هاى پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله ادب را رعايت كرده با اجازه وارد شوند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتَ النَّبىِّ اِلاّ اَن يُؤذَنَ لَكُم‌…». (سوره احزاب/33،53)
رعايت اين ادب پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نيكو شمرده شده است؛ چنان كه در جوامع حديثى شيعه، خواندن اذن دخول از آداب زيارت حضرت بشمار مى‌رود و رعايت اين ادب هنگام حضور در مرقدهاى مطهر امامان عليهم السلام نيز سفارش شده است.
دهمین ادب ((ادب در برخورد با اولياى الهى)) است، خداوند در قرآن به مؤمنان فرمان مى‌دهد هنگام سخن گفتن با پيامبر صلى الله عليه و آله، صداى خود را بلند نكنند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ‌…». (سوره حجرات/49،2)
افزون بر اين سخن گفتن آرام و مؤدّبانه با حضرت، نشانه پرهيزكارى دانسته شده:«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى…»(سوره حجرات/49،3)
و كسانى‌ كه بدون رعايت حرمت پيامبر، وى را از فراسوى حجره‌ها (از‌ درون خانه‌هاى خود) صدا مى‌زنند، افرادى نابخرد و نادان شمرده شده‌اند: «اِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَكثَرُهُم لايَعقِلون» (حجرات/49،4)، «لاتَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَينَكُم كَدُعاءِ بَعضِكُم بَعضـًا». (سوره نور/24، 63)

نکته دوم؛ اصحاب و بنی هاشم در واقعه عاشورا مظهر و تجلی زیبایی همین اصل قرآنی ((ادب)) در برخورد با مولا و مقتدا و امام خود بودند و همین رمز درخشش و ستاره شدن آنان است، چرا که سید الشهداء هرچند برای بنی هاشم به تناسب نسبت خانوادگی، همسر، پدر، برادر، عمو، ودایی بود، و برای اصحاب نیز به دلیل اینکه امام بدون تعین و مراتب با انان رابطه داشت خودمانی و خاکی بود، اما انان به دلیل معرفتی که به جایگاه و منزلت امام علیه السلام داشتند خود را وارد حریم امام علیه السلام نمی کردند و خودمانی نمی شدند با اوج ادب با ان حضرت روبرو می شدند، عباس بن علی یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان است، که در تبیین مقام و منزلت ایشان آمده است: ((انّ له عندالله درجة یغبطه بها جمیع الشهداء:یعنی: او پیش خدا مقامی دارد که تمام شهدا به حال او رشک می برندسفینة البحار، ج 6، ص 133))

وقتی أمان نامه برای او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام  او که از سر ادب هماره حسین بن علی علیه السلام را امام و آقا و سید و مولایش خطاب می کرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیهاالسلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد، امام حسین علیه السلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثه اش را با «یا اخا ادرک اخاک؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص246)).

سرود تا سرود شهادت را نیز در توحید و ادب نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روی آب ریخت و سیمای امام و صورت اهل بیت امام علیه السلام را در آینه آبِ کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالی که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات متبلور ساخت. پس ابوالفضل علیه السلام مظهر تام ادب رحمانی و حدّنگهداری و پروریدگی اش را در دامان علی علیه السلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
چرا حربن یزید ریاحی در تحیر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود، آخرت و دنیا؛ راه بهشت، حسین علیه السلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت، به ولایت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طی کرد. 
چون ((حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودی اش تجاوز نکرد)) و در پاسخ امام علیه السلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیهاالسلام دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و در اقامه نماز رعایت ادب کرد و پشت سر امام حسین علیه السلام ایستاد و نماز را به جماعت خواند؟ و همین رعایت ادب مقدمه ای برای توبه و انقلاب علیه خویشتنِ شد وبه امام پیوست وجاودانه شد.
حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) بن رئاب از قبیله بنی‌اسد و کنیه او ابوالقاسم بود که چهارده سال قبل از هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) در یمن متولد شد همگام با اسمش دوستدار و محب اهل‌بیت (ع) و محبوب و مورد توجه ایشان بود. نام او همیشه در کنار یاران برجسته امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور) وی عضو گروه ویژه «شرطة الخمیس» بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. (الاختصاص، شیخ مفید، ص2 تا 7) گفتگوی او با میثم تمار، سال‌ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می‌کرد، از جمله علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. (ابصارالعین، ص127)
حبیب بن مظاهر همچنین حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. (نفس‌المهموم قمی، ص124) آن قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر اندازه به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.» (اعیان‌الشیعه، ج4، ص553)

این سخن حبیب دراوج ادب خطاب به سید الشهداء درشب عاشور ا است:

((قال زهیر بن القین: و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک:زهیر بن قین گفت: به خدا قسم دوست داشتم که کشته مى‌ شدم سپس زنده مى ‌شدم، باز کشته مى ‌شدم تا هزار مرتبه بار این چنین کشته مى ‌شدم تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى ‌گردانید. ))

مسلم بن عوسجة که مانند «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود و ۲۰ سال قبل از هجرت در یمن به دنیا آمد. وی از اصحاب محمد و شیعیان بود که در زمان مرگ معاویه در کوفه زندگی می‌کرد. وی از خواص علی بود که در جمل و صفین و نهروان حضور داشت. مامقانی در کتاب رجالش می‌نویسد: قلم از بیان جلالت قدر و عدالت و قوت ایمان و شدت تقوای مسلم بن عوسجه عاجز و زبان ناتوان است درشب عاشورا همه ادبش را به صحنه آورد وخطاب به امام گفت:((قام إلیه مسلم بن عوسجة الأسدی فقال: أ نحن نخلّی عنک و لمّا نعذر الى اللّه فی أداء حقّک. أما و اللّه حتى اکسر فی صدورهم رمحی و أضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی و لا افارقک و لو لم یکن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونک حتى اموت معک:مسلم بن عوسجة برخاست و گفت: آیا اگر تو را تنها بگذاریم در اداء حق تو در نزد خدا عذرى داریم؟ اما به خدا قسم از تو جدا نمى ‌شوم تا آنکه نیزه ‌ام را در سینه‌ هایشان بشکنم و مادامی که قبضه شمشیرم در دستم باشد با آن می جنگم و اگر سلاحى نداشته باشم با سنگ آنها را مى ‌زنم تا آنکه با تو بمیرم:حسین انصاریان (پاییز ۱۳۸۷)، با کاروان نور، دارالعرفان، ص. 127 .))

منبع:پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| شرح و تفسیر دوازده خصیصه اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السلام 


free b2evolution skin
19
مرداد

مراتب نماز

نماز دارای مراتبی است؛ نماز عوام، نماز خواص و نماز اخصّ الخواص

 

 

 

 

 

نماز عوام
مرتبه اوّل نماز كه معمولاً مربوط به انسان های عادی است، همان لقلقه زبان می باشد و اصطلاحاً به آن نماز لسانی گفته می شود.  كلمات آن درست ادا می شود و قیام، قعود، ركوع و سجود آن به درستی انجام می پذیرد. این نماز برای انسان رفع تكلیف می كند و باعث می شود چنین انسانی تارك الصلاة نباشد. یعنی جزء كافران به شمار نرود و به اندازه وسعش هم می تواند نیروی كنترل كننده از گناهان باشد. شاید بتوان گفت نود درصد مردم همین نماز لسانی را می خوانند. طبق تحقیقاتی كه به عمل آمده تعداد افرادی كه نماز خوان بوده اند و جرم و جنایت مرتكب شده اند، نسبت به افراد «تارك  الصّلاة» كه مرتكب اعمال خلاف شده اند، خیلی كمتر است. این نتیجه نشان می دهد كه همین نماز زبانی و اینكه شخصی اهل نمار جماعت و مسجد باشد، و لو اینكه آن مسجد رفتن هم ظاهری باشد، بالأخره او را در جاهایی نجات می دهد و به نفع انسان عمل می كند. این مرتبه نماز از نظر فقهی صحیح است و قضا هم ندارد.

نماز خواص

مرتبه دوّم نماز كه از اهمیت بالاتری بر خوردار است، نمازی است كه همراه با خضوع و خشوع باشد. یعنی علاوه بر آنکه نمازگزار رعایت آداب ظاهری را در نماز می کند، دل او نیز به یاد خدا خاشع باشد. در حالی كه زبان نماز می خواند، دل او هم نماز بخواند. وقتی شخص می گوید:«ایاك نعبد و ایاك نستعین»، دل نیز واقعاً خاشع در برابر خداوند باشد و همین آیه شریفه را بخواند. خشیت خداوندی بر دل چنین نمازگزاری حكمفرما می شود و او را در شمار مؤمنین قرار می دهد. خداوند متعال در قرآن شریف می فرماید:

«بِسمِ  اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذینَ هُمْ فی  صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ، وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون» 

به نام خداوند بخشنده مهربان. حقّا كه گروندگان رستگار شدند؛ آنان كه در نمازشان فروتنند و آنان كه از هر بیهوده و زشتی رویگردانند. در این مرتبه از نماز، دل انسان در برابر خدای سبحان، مؤدّب است. همانگونه که نمازگزار مراعات ادب ظاهری را در نماز می کند؛ به اطراف نگاه نمی كند و نظیر كسی كه در مقابل بزرگی ایستاده است، دست ها را با احترام روی دو پا می گذارد و نماز می خواند. به این نماز، نماز همراه با خضوع و خشوع می گویند و رستگار آن كسی است دل خود را در نماز همراه کند و خودش و دلش در برابر پروردگار متعال مؤدّب باشند. به عبارت دیگر می توان گفت خضوع یعنی رعایت ادب ظاهری در نماز و خشوع یعنی ادب دل و همراهی دل در نماز. از پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) سؤال شد خشوع چیست؟ حضرت فرمودند: «خشوع عبارت است از تواضع و فروتنی در نماز و اینكه بنده قلب خود را به طور كامل متوجّه خدا سازد.» [21] حضور قلب در عبادات، روح و روان آن ها محسوب می شود و نورانیت و مراتب كمال  عبادت ها به  خشوع و مراتب آن بستگی دارد. هیچ عبادتی بدون حضور قلب، مقبول درگاه احدیت واقع نمی شود و مورد لطف و رحمت ربوبی قرار نمی گیرد. خواندن نماز واقعی برای کسانی كه به مقام خشوع نرسیده باشند، دشوار و سنگین است. چنین افرادی به خاطر ترس از جهنّم و طمع بهشت نماز می خوانند. هرکسی می تواند در نماز، خضوع و خشوع را مراعات كند، به شرط آنكه تمرین كافی در این زمینه داشته باشد و نیز دارای اراده ای قوی باشد. البته توجّه به  اینکه اینگونه توفیقات را خدا باید بدهد، ضروری است.

نماز اخصّ الخواص

مرتبه سوّم از نماز این است كه انسان خود را در محضر خدا می یابد. علاوه بر اینكه با دل خود درمی یابد در محضر خداست و خدا با او حرف می زند. درك می كند که او نیز با خداوند حرف می زند. در این صورت، نماز گفتگو و یك مكالمه ای می گردد و هرچه انسان در این راه جلوتر برود، نماز او به صورت یك معاشقه در می آید. آدمی به هر درجه از كمال كه برسد و معرفت به خدا پیدا كند، خدا نیز به همان اندازه توجّه به او دارد. اگر نماز کسی زبانی شد، به همان اندازه خدا او را یاد می كند و اگر نماز قلبی شد، به همان میزان، توجّه حق تعالی را به همراه دارد. در واقع می توان گفت در مرتبه سوّم نماز، نمازگزار عاشق خداوند و خداوند عاشق او است. طبق نقل مشهور، خداوند عزّوجل در روایت قدسی می فرماید:

«مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی، وَ مَنْ وَجَدَنی عَرَفَنی، وَ مَنْ عَرَفَنی أحَبَّنی، وَ مَنْ أحَبَّنی عَشَقَنی، وَ مَنْ عَشَقَنی عَشَقْتُهُ وَ مَنْ عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، وَ مَنْ عَلَی دِیتُهُ فَأَنَا دِیتُه»

در حقیقت، كسی كه خداوند را كه مستجمع جمیع كمالات است می یابد، مطمئنّاً عاشق او می شود و ذات باری تعالی می فرماید: در این صورت من نیز عاشق او می شوم و از اینجا به بعد، نفس كُشی سالک پیش می آید و به جایی می رسد كه وقتی عاشق خداوند شد، بابت این عشق، نفس امّاره خود را می كشد و چنین انسانی خدایی می شود و به كمك و لطف خودِ خداوند تبارک و تعالی، كلیه صفات رذیله را در وجود خود نابود می كند. پاداش این نابودی صفات رذیله، به دست آوردن خود خدا است. یعنی رسیدن به مقام لقاء الله و مقام فناء.اگر کسی به چنین مقامی نائل آید، خداوند بر دلش حكومت می كند. دیگر به جز خداوند، هیچ موجودی در نظر او جلوه ندارد. به قول شاعر:

بـه دریا بنـگـرم دریـا تـو بینم/ به صحـرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم، كوه  و در و  دشت/ نشان از روی زیبـای تـو بیـنم

مرگ در راه خدای سبحان، برای چنین انسانی از عسل شیرین تر است. شهادت در راه خداوند، بالاترین لذّت را برای او دارد. وقتی انسان به واسطه نماز به این مراحل برسد، دیگر حتماً گناه نمی كند و چنین نمازی همان است كه قرآن کریم درباره آن می فرماید:

«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی  عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ یعْلَمُ ما تَصْنَعُون» 

و نماز را برپا دار؛ زیرا نماز از گناهان بزرگ و آنچه ناپسند است باز مى دارد، و البته یاد خدا بودن بزرگتر است، و خدا می داند چه می  كنید. این نماز باعث می شود نمازگزار همه  جا را محضر خداوند بیابد. چنین انسانی در محضر خدا است و مانند انسان تشنه که آب می نوشد و سیراب بودن را حس می کند، خداوند را می یابد. «یابیدنی ها» قابل وصف نیستند. بعضی چیزها دانستنی است، نظیر اینکه باید همه جوان ها به مطالعه اصول دین بپردازند و آن اصول را بدانند تا شبهات دینی و مذهبی در آنان اثر سوء نگذارد. ولی این دانستنی ها به تنهائی کافی نیستند و کاربرد ندارند. چه موقع كاربرد پیدا می كند؟ وقتی كه این علوم، یابیدنی شود. و صرفاً با عبادت و ارتباط مستمر با حق تعالی، علوم دانستنی به علوم یافتنی مبدّل می شود. قرآن کریم در این مورد می فرماید:

«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یأْتِیكَ الْیقینُ» 
پروردگارت را پرستش كن تا یقین پیدا کنی.

خداوند می فرماید: ای انسان! ابتدا باید مقام عبودیت پیدا كنی تا بعد از آن به مقام یقین نائل آیی؛ یعنی مرتبه یقین وابسته به عبادت است. بعد از رسیدن به مقام عبودیت و یقین، اصول دین و عقاید تشیع، برای سالک یابیدنی می شود. رسیدن به این مقام نیز احتیاج به سواد و علم آموزی ندارد. در روایت است كه رسول خدا(صلی الله علیه واله) صبح هنگام جوانی را در مسجد دیدند. پیامبر(صلی الله علیه واله) با نگاهی به او، متوجّه شدند این جوان در حال سیر در عالم دیگری است. به او فرمودند: «كَیفَ أَصْبَحْتَ؟» جوان جواب داد: «أَصْبَحْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً» یعنی من به جایی رسیده ام كه همه چیز را باوركرده ام و به مقام یقین رسیده ام و حقیقت دین را یافته ام. سپس برداشت های معنوی و آنچه یابیده بود را بیان نمود. پس از آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به اصحاب خود فرمودند: خداوند، قلب این جوان را به نور ایمان روشن کرده است.  این چنین عبادت و نماز خواندن، موجب برون رفت سالک از ورطه غفلت و رسیدن وی به مقام یقظه و بیداری می شود و او را به مقام آدمیّت می رساند.

منبع: سایت ضیاء الصالحین


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم