5
آذر

عوامل و آثار معصیت و نافرمانی خدا

 امام حسین علیه السلام:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 373

عصیان یکی از حالت های قلبی در آدمی است. قلب دارای احوالاتی است که از جمله آن ها عصیان است. عصیان غیر از گناه است؛ بلکه عصیان بستر سازی برای انجام گناهان است؛ زیرا عصیان که در فارسی از آن به نافرمانی و سرکشی تعبیر می شود در فرهنگ عربی و قرآنی به معنای عدم انفعال قلب نسبت به فرمانی است که صادر می شود و در حقیقت همین عدم انفعال و نافرمانی در مقام قلب است که در مقام عمل برآیندی به نام گناه را به دنبال خواهد داشت.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه های قرآنی و روایی، نقش معصیت و عصیان را در زندگی دنیوی و اخروی انسان بیان کند و عوامل و آثار آن را به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مفهوم شناسی عصیان

درک و فهم یک حقیقت نیازمند فهم واژگانی آن است به ویژه به ظرافت های ادبی که در ادبیات عربی و کاربردهای قرآنی وجود دارد؛‌زیرا قرآن کلام خدا و وحی الهی است و خداوند حکیم در انتخاب واژگان بسیار دقیق عمل کرده است تا ظرافت هایی را با انتخاب دقیق این واژگان بیان کند.

محدودیت های زبانی در فارسی موجب شده است که ما بسیاری از واژگان را مترادف دانسته و یک معنا برای همه بگوییم و این گونه است که از درک لطایف حقایقی که خداوند از طریق انتخاب هر واژه عربی انتقال داده،‌ناتوان و عاجز باشیم.

نقش زبان در انتقال مفاهیم و حقایقی که درقالب الفاظ انتقال داده می شود، نقش بسیار اساسی و کلیدی است، به ویژه آن که این حقایق و مفاهیم از دایره محسوسات بیرون بوده است.

در بیان حقایق مادی و محسوس هر چند که واژگان نقش اساسی کم تری در مقام تفاهم و انتقال آن چه در ذهن و قلب می گذرد،‌دارند، ولی در حوزه مفاهیم معنوی و مجردات نمی توان نقش پررنگ کلمات و واژگان را نادیده گرفت. شگفت این که در همین محسوسات برای هرچیزی احوالاتی است که اگر واژگانی خاص داشتیم انتقال مفاهیم و ما فی الضمیر آسان و درک متقابل و تفاهم بهتر صورت می گرفت و بسیاری از اختلاف که ریشه در عدم درک متقابل و عدم تفاهم دارد،‌از میان می رفت.

به عنوان نمونه یک حیوانی چون شتر از نظر مادی و جسمی احوالات گوناگونی دارد که در ادبیات و فرهنگ عربی واژگانی خاص برای آن ها انتخاب شده است و این گونه تفاهم روی جزئیات نیز اتفاق می افتد.

احوالات انسانی بی گمان بیش از احوالات دیگر موجودات هستی است. اگر از احوالات مادی بگذریم دایره احوالات معنوی انسان چنان گسترده است که می بایست برای هر یک واژگانی انتخاب کرد تا درک متقابلی میان گوینده و شنونده پدید آید و به یک تفاهم در معنا و مفهوم برسند.

همین احوالات قلبی آدمی چنان زیاد است که نمی توان همه را با چند واژه بیان کرد؛ زیرا هر چند که این احوالات قلبی در کلیاتی با هم مشترک هستند، ولی تمایز و اختلاف در جزئیات به اندازه ای است که نمی توان همه را با یک یا چند واژه بیان کرد و احتمال داد که مخاطب با شنیدن آن واژگان حالاتی که گوینده از وضعیت قلب و روح وروان خود خبر می دهد آگاه شود.

در فرهنگ قرآنی با بهره گیری از دایره وسیع و گسترده واژگانی زبان عربی این امکان فراهم آمده است تا با انواع اشتقاق صغیر و کبیر و صیغه سازی ها، احوالات گوناگون تحلیل و برای هر یک احکام و قوانین و هم چنین عوامل و آثار خاصی بیان شود.

از جمله احوالات قلب آدمی، عصیان است. عصیان و معصیت که در فارسی به نافرمانی، بی فرمانی کردن، خلاف طاعت،‌ترک گفتن انقیاد،‌ سرکشی نمودن و مانند آن ترجمه و معادل سازی شده است(لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین، ذیل واژه عصیان) در فرهنگ عربی، به معناى «عدم انفعال و تأثیر نپذیرفتن» است. در حقیقت عصیان یک حالتی قلبی و باطنی است. عاصی به کسی گفته می شود که قلبش نسبت به اوامر و نواهی مولایش منفعل نشود و در آن تاثیری نگذارد و به دنیال انجام مأمور به و یا ترک منهى‏عنه نرود. بنابر این عصیان، به معنى منفعل نشدن از اوامر و نواهى مولا خواهد بود و این عدم انفعال همچنان که در اوامر و نواهى مولوى محقق مى‏شود در اوامر و نواهى ارشادى نیز روى مى‏ دهد. بنابر این «و عَصى آدمُ ربّه» یعنى آدم از نهى ارشادى پروردگارش منفعل نشد و تأثیر نپذیرفت.

در قرآن واژگان چندی برای بیان احوالات گوناگونی که ما آن را گناه می دانیم به کار رفته است. از جمله این واژگان می توان به «حوب»، «ذنب»، «جرم»، «اثم»، «سیّئه»، «عصى»، «عدوان»، «طغى»، «وزر»، «خطأ»، «فاحشه»، «حِنث»، «اقتراف»، «فجور» و مشتقات آن ها و غیر آن ها اشاره کرد. هر یک از این واژگان ناظر به حالتی از حالاتی است که در اصل گناه با هم مشترک هستند. (برای نمونه رجوع کنید به : مجمع البیان، ج ۱ – ۲ ، ص ۵۲۴؛ ج ۵ ـ ۶، ص ۳۶۸ و دیگر منابع قرآنی از جمله مفردات الفاظ قرآن کریم راغب اصفهانی، کشاف زمخشری)

خداوند در آیه ۸ سوره مجادله از گناهان به عناوین اثم، عدوان و معصیت یاد کرده است. علامه طباطبایی در المیزان در بیان تفاوت های آنها می نویسد: در این آیه شریفه مقابله‏اى که بین اثم و عدوان و معصیت رسول واقع شده مى‏فهماند که منظور از” اثم” آن قسم اعمالى است که اثر سوء دارد، ولى اثر سوئش از مرتکب آن به دیگران تجاوز نمى‏کند، نظیر میگسارى و قمار و بى‏نمازى که صرفا مربوط به حق اللَّه است؛ و منظور از کلمه” عدوان” آن اعمال زشتى است‏ که ضررش دامن‏گیر دیگران مى‏شود، و گناهان مربوط به حق الناس است که مردم از آن متضرر و متاذى مى‏شوند؛ و این دو قسم هر دو از موارد معصیت اللَّه است؛ و سومى که معصیت الرسول باشد عبارت است از اعمالى که مخالفت با خدا نیست، اعمالى که از نظر شرع جائز است، و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از طرف خداى تعالى در باره آنها نه امرى فرموده و نه نهیى کرده، لیکن از طرف خودش و به منظور تامین مصالح امت دستورى صادر فرموده، مانند نجوایى که مشتمل بر معصیت خدا نیست، لیکن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که ولى امت است، و از خود امت اختیاراتش در امور مربوط به امت بیشتر است، دستور داده که از آن اجتناب ورزند.

پس تفاوت هایی لطیف و ظرفیتی در واژگان است که در انتخاب هر یک در قرآن از سوی خداوند حکیم اهتمام و توجهی خاص شده است و این گونه نیست که هر واژه ای بی توجه به این ظرایف و لطایف مورد استفاده قرار گرفته باشد. پس در فهم و درک مفاهیم قرآنی و مقاصد خداوند می بایست به این لطایف و ظرایف توجه داشت. پس وقتی از نوع خاص از گناه و عوامل و آثار آن سخن گفته می شود، مراد همه احوالات آن نیست که به شکل کلی همه را یکسان ارزیابی کرده و عوامل و آثار آن مشترک بدانیم.

به هر حال، معصیت یکی از احوالات قلبی در مقام نافرمانی و سرکشی است که در خارج به شکل ترک اطاعت خودنمایی می کند؛ چرا که قابل عاصی در برابر فرمان های فعل و ترک،‌منفعل نشده است و تحت تاثیر آن قرار نگرفته است تا در مقام عمل به شکل اطاعت خودنمایی کند.

عوامل معصیت و عصیان

در آیات قرآنی به علل و عواملی که موجب عصیان قلبی آدمی می شود و نافرمانی و سرکشی پیشه می کند پرداخته شده است. در این جا به برخی از این علل و عوامل اشاره می شود.

۱٫ ضعف اراده: مهم ترین عامل در نافرمانی را می بایست در خود آدمی جست و جو کرد. بر اساس آیات ۱۱۵ و ۱۲۱ سوره طه این معنا به دست می آید که ضعف اراده یکی از مهم ترین علل و عوامل در نافرمانی آدمی و دچار شدن وی به گمراهی و غی است.

۲٫ طمع: از دیگر علل و عواملی که آدمی را گرفتار معصیت و عصیان می کند، می بایست به طمع و آز آدمی اشاره کرد. همین طمع و آز است که آدمی را به سوی نافرمانی سوق می دهد و شرایط را برای تمرد قلبی و تجری عملی آماده می کند.(طه، آیات ۱۲۰ و ۱۲۱)

۳٫ توجیه وسیله به هدف: این که آدمی هدف عالی و خوبی داشته باشد خوب است،‌ولی این دلیل نمی شود که برای رسیدن به آن از هر چیزی استفاده کند. کمال گرایی آدمی موجب می شود تا آدم به سوی هر آن چه کمالی است گرایش داشته باشد. از جمله این کمالات جاودانگی و زندگی ابدی است. همین مساله موجب شد تا بی توجه به وسایلی که به کار می گیرد بخواهد به هدف برسد. این گونه است که از وسایل نادرست و نامشروع برای رسیدن سود می برد و دچار معصیت می شود.(طه، آیات ۱۲۰ و ۱۲۱)

۴٫ کبر و غرور و عناد: از دیگر عواملی که آدمی را به سوی معصیت می کشاند، می توان به کبر و غرور و نیز عناد و لجاجت اشاره کرد. بسیاری از کسانی که دچار معصیت می شوند کسانی هستند که خودبزرگ بینی دارند و از روی همین کبر دچار غرور و عناد و لجاجت می شوند و عصیان می ورزند.(نساء، ایه ۶۴ و آیات دیگر مربوط به عصیان ابلیس)

۵٫ شیطان: از جمله عواملی که موجب می شود تا انسان گرفتار معصیت شود، وسوسه های ابلیسی این دشمن سوگند خورده انسان است که با مجموعه از کارگزاران خود آدمی را به سوی نافرمانی و سرکشی از خداوند و اجتناب از اطاعت می کشاند.(مریم، ایه ۴۴؛ طه، آیات ۱۲۱ و ۱۲۲)

۶٫ جهالت و عدم شناخت: این که ابلیس گرفتار عصیان الهی شد و از اطاعت خداوند درباره خلافت آدم (علیه السلام) سرباز زد، عدم شناخت ابلیس نسبت به حقیقت آدم(علیه السلام) است؛ زیرا گمان کرد که علت انتخاب، همان کالبد جسمانی و خاکی است، در حالی که علت انتخاب، روح الهی و علم اسمایی بود که به انسان داده است(حجر، آیه ۲۹؛ ص، ۷۲؛ بقره، ایات ۳۰ و ۳۱ و ایات دیگر)

بسیاری از مردم که گرفتار معصیت می شوند به سبب همین جهالت و عدم شناخت به ویژه نسبت به خداوند است. از این روست که امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛ خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.(تحف العقول، ص۲۹۴) پس یکی از علل و عوامل معصیت را می بایست عدم شناخت و جهالت انسان دانست.

۷٫ رجاء و امیدواری افراطی: در برخی از روایات از امیدواری بیش از اندازه به رحمت خداوند به عنوان عامل معصیت اشاره شده است. بسیاری از مردم به سبب این که اخبار مربوط به بشارت و شفاعت و رحمت الهی را می خوانند همین اخبار موجب می شود تا امید بیش از اندازه به رحمت و مغفرت الهی پیدا کنند و به جای این که خوف و رجا را با هم متعادل داشته باشند، گرایش به رجا پیدا کرده و گرفتار معصیت می شوند.

پیامبر اکرم (ص) در این باره هشدار می دهد و می فرماید:لا تَتظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ ولَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم؛ به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.(جهاد النفس،ح ۴۰۵) پس نمی بایست رحمت الهی و مساله شفاعت و مانند آن نوع رجا و امید کاذب را در ما ایجاد کند و ما را به سوی معصیت سوق دهد.

آثار معصیت

در آیات و روایات آثار چندی برای معصیت قلبی آدمی گفته شده است که در این جا به برخی از آن ها اشاره ای گذرا می کنیم.

۱٫ بروز زشتی ها: معصیت قلبی موجب می شود که آدمی در عمل گرایش به زشتی ها و نابهنجاری ها پیدا کند و زشتی ها در زندگی اش نمودار و پدیدار گردد.(طه،‌آیه ۱۲۱)

۲٫ بی حیایی و بد اخلاقی: انسانی که در قلب خود اطاعت نداشته باشد و اهل معصیت باشد، از فضایل اخلاقی از جمله حیا دور می شود و به دامن بی حیایی می افتد.(هود، آیات ۷۷ و ۷۸)

۳٫ تبری پیامبر(ص) و اهل بیت(ع): عصیان، موجب قطع رابطه با پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تبرّى آن حضرت(ص) از عاصی ومعصیت کار می شود و اهل بیت(ع) او را از خود رانده و هرگز به شفاعت ایشان نمی رسد.(شعراء، ایات ۲۱۴ تا ۲۱۶)

۴٫ مانع رشد: معصیت مانع جدی در سر راه رشد آدمی و تعالی و تکامل اوست.(حجرات، ایه ۷)

۵٫ محرومیت از امدادهای الهی: معصیت و عصیان قلبی هم چنین موجب محروم شدن انسان از امداد خداست.(هود، آیه ۶۳؛ جن ، ایات ۲۳ و ۲۴)

۶٫ فقر: از دیگر آثار معصیت می توان به فقر و نداری انسان اشاره کرد؛ چرا که معصیت موجب می شود که عنایت خداوندی از او سلب شده و گرفتار فقر و بینوایی شود.(بقره، ایه ۶۱)

۷٫ حبط اعمال و تباهی کارهای خیر: اگر انسان در قلب اهل معصیت باشد، کارهای خوب و خیر او نیز به سبب همین معصیت قلبی تباه خواهد شد و هیچ ارزشی نخواهد داشت و آن اعمال خیر و خوبش نیز در زندگی دنیوی و اخروی او تاثیری به جا نخواهد گذاشت؛ چراکه عصیان همان کفر باطنی است که موجب حبط اعمال می شود.(مائده، آیه ۵)

۸٫ ذلت و مسکنت: از دیگر آثار معصیت می بایست به ذلت و خواری در دنیا و آخرت اشاره کرد که در آیاتی از جمله آیات ۶۱ سوره بقره و ۱۱۲ سوره آل عمران به آن اشاره شده است.

۹٫ ضلالت و گمراهی: یکی دیگر از آثار معصیت ، ضلالت و گمراهی است. اهل معصیت رنگ هدایت را به خود نخواهد دید و از مسیر حق دور خواهد افتاد و دچار سرگردانی و گمراهی خواهد شد.(احزاب، ایه ۳۶)

۱۰٫ سقوط: از دیگر آثار معصیت می توان به سقوط آدمی از درجات و مقامات عالی دانست. کسی که اهل معصیت است از هر مقامی که دارد دور می شود و از هر مرحله دیگر رشد و هدایت باز می ماند.(طه، آیات ۱۲۱ تا ۱۲۳)

۱۱٫ شکست و پراکندگی و تفرقه: از دیگر آثار دنیوی معصیت می بایست به شکست و ایجاد اختلاف و دو دستگی در جامعه اشاره کرد که در آیاتی از جمله ۱۵۲ و ۱۶۵ سوره آل عمران به آن اشاره شده است. (مجمع البیان، ج ۱ ـ ۲، ص ۸۵۸؛ تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۳۰۶)

۱۲٫ فرار از صحنه جهاد و مجاهدت: از آثار معصیت قلبی آن است که شخص بی انگیزه می شود و در کارزارها از میدان می گریزد و یا وارد میدان جهاد نمی شود.(ال عمران، ایات ۱۵۲ و ۱۵۵)

۱۳٫ قتل و تجاوز طلبی: روحیه معصیت عاملی مهم در ایجاد روحیه تجاوز طلبی در انسان است که قتل بی گناهان را نیز سبب می شود.(بقره، ایه ۶۱؛ آل عمران، ایه ۱۱۲)

۱۴٫ کفر: یکی از عوامل ایجادی کفر می بایست به معصیت اشاره کرد. خداوند در آیاتی آلوده شدن به معصیت قلبی، موجب قرار گرفتن انسان در زمره کافران می داند. (بقره، ایه ۶۱؛ آل عمران، ایه ۱۱۲)

۱۵٫ پشیمانی در قیامت: البته معصیت کار در نهایت پشیمان خواهد شد و اگر این پشیمانی در دنیا نباشد و او را به سوی توبه سوق ندهد در قیامت پشیمانی برای او سودی نخواهد داشت و تنها می تواند لب و انگشت بگزد و آتش دوزخ را تحمل کند.(نساء، آیه ۴۲)

۱۶٫ لعن و مسخ شدگی: لعن از سوی پیامبران و خدا و نیز مسخ و تبدیل شدن به حیوان، از دیگر آثار معصیت است. البته شاید امروز ما مسخ را به شکل کامل نبینیم ولی کسانی که چشم برزخی دارند این مسخ شدگی را می ببیند.(مائده، ایه ۷۸ و ایات دیگر)

۱۷٫ عذاب الهی در دنیا : گرفتار شدن به عذاب استیصال در همین دنیا از پیامدهای معصیت است که در آیاتی از جمله ۹ و ۱۰ سوره حاقه به آن اشاره شده است.

۱۸٫ عذاب الهی آخرت: از دیگر آثار معصیت می توان به عذاب الهی اشاره کرد. این عذاب الهی به بسیار خوار کننده و سخت و شدید خواهد بود و شخص در قیامت وقتی گرفتار عذاب الهی به سبب معصیت می شود تا ابد گرفتار آتش دوزخ خوار کننده خواهد بود.(نساء، آیه ۱۴؛‌حاقه، آیات ۹ و ۱۰؛‌نوح، آیات ۲۱ و۲۵)

۱۹٫ یاس و نومیدی : در روایات از یاس و نومیدی نسبت به خدا به عنوان یکی دیگر از آثار معصیت یاد شده است. امام حسین علیه السلام فرمودند:مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛ آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.(بحار الانوار، ج ۳، ص ۳۹۷)

در روایتی دیگر نزدیک به همین مضامین از آن حضرت نقل شده که ایشان فرموده است:مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ.؛کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.(بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۲۰)

۲۰٫ شقاوت و بدبختی ابدی: امام على علیه ‏السلام در ین باره می فرماید : لا یَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّه‏ِ سُبحانَهُ وَ لا یَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصیَةِ اللّه‏ِ؛ هیچ کس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى‏شود و جز با معصیت خدا بدبخت نمى‏گردد.(غررالحکم، ح ۱۰۸۴۸)

در برخی از روایات به عواملی به عنوان عامل بازدارنده از معصیت اشاره شده است. بی گمان شناخت از جمله مهم ترین آن هاست؛ اما غیر از آن می توان به ورع و پارسایی به عنوان بازدارنده از معصیت و عصیان اشاره کرد. پیامبر صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله و سلم می فرماید:ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلَیْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ.

قیلَ: یا رَسولَ اللّه‏ِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعاصِى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ؛ سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.(خصال، ص ۱۴۵، ح ۱۷۲)

باشد با پرهیز از هر گونه معصیت در قلب اجازه ندهیم تا گرفتار زشتکاری ها و گناهان شویم و اثار و تعبات تمرد و سرکشی ما را به دوزخ سوق دهد.

منبع:تبيان

 

 

 

 www.agame.com/games/new


free b2evolution skin
5
آذر

روزی که به هیچ کس ظلمی نمی شود!

جهنم چیست:خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد

در دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم و با آن درگیر هستیم، با بی عدالتی ها و ظلم هایی روبرو هستیم که ما را به ستوه می آورند… اما همه دل خوشیمان به این است که آخرتی وجود دارد که در آن جا به هیچ کس ظلمی نمی شود.

خدای سبحان در آیه 54 سوره مبارکه یس به نکته مهمی از نیازهای انسان اشاره می فرماید که در دنیا کمتر کسی به آن عامل است. می فرماید: امروز به هیچ كس ستم نمی شود (فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا).

نه از پاداش كسى كاسته می شود و نه كیفر كسى افزون می گردد و حتى به قدر یك سر سوزن كم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.

سپس به بیانى می پردازد كه در حقیقت دلیل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است می فرماید: شما جز آنچه را عمل می كردید جزا داده نمی شوید (وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ).

ظاهر این تعبیر بدون آنكه چیزى در تقدیر گرفته شود این است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است، چه عدالتى از این بهتر و برتر؟!

در آیه 7 سوره مبارکه زلزال می فرماید: فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ این یک مساله است. هر کاری بکنی، ولو یک ذره در قیامت خواهید دید.

لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا كَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا(کهف،49) هرچه که کرده اند حاضر می یابند. می بینند.

وَلَا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا(کهف، 49) خدای تو به هیچ کس ظلم نمی کند. هرچه کرده است به او تحویل می دهد.؛ هیچ چیز از شمارش جا نمی ماند…

در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُّحْضَرًا قیامت یک روزی است که هرکسی هرچه از کار خیر کرده را در برابر خودش حاضر می یابد. در ادامه می فرماید: وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ آنچه که بدی کرده را هم در برابر خودش می یابد. تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا دوست دارد و آرزو می کند که خدایا بین من و عمل بدی که کرده ام هزار فرسخ فاصله باشد.

به عبارت دیگر: اعمالى كه از نیك و بد در این عالم انجام می دهید در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم می یابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پایان حساب، همدم و همنشین شماست ، آیا محصول اعمال كسى را به او تحویل دادن بر خلاف عدالت است؟ و آیا نفس اعمال را تجسم بخشیدن و قرین او ساختن ظلم است؟

و از اینجا روشن می شود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اینجا در میان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم، به خاطر آن است كه توانائى این را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحویل دهند.

جمعى از مفسران چنین تصور كرده اند كه جمله اخیر مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كیفر مى بینند، و شامل مؤمنان نمی شود، چرا كه خداوند بیش از اعمالشان به آنها پاداش می دهد. ولى با توجه به یك نكته این اشتباه برطرف می گردد و آن اینكه: در اینجا سخن از عدالت در پاداش و كیفر است و گرفتن جزاى استحقاقى، این منافات ندارد كه خداوند براى مؤمنان از فضل و رحمتش هزاران هزار بیفزاید كه آن مساله تفضل است و این مساله استحقاق .
تغییر نعمت و نقمت؛ تفضّل و استحقاق
نعمت بر اساس استحقاق نیست؛ بلکه از روی تفضل و لطف است؛ ولی یقینا کیفر بر اثر استحقاق است؛ ممکن نیست ذات اقدس خداوند بی گناهی را کیفر کند؛ ولی ممکن است خداوند، تفضلا کسی را متنعم سازد. به عبارت دیگر، تغییر نعمت ، سبب طلب می کند؛ ولی تغییر نقمت، سبب نمی خواهد؛ سببش همان لطف و رحمت الهی است چون ممکن نیست کاری بدون سبب رخ بدهد.

گاهی سبب، لطف خداست و گاهی هم استحقاق قابل، زمینه قبول را فراهم می کند. آیه مزبور می فرماید: خداوند نعمتی را که داد هرگز نمی گیرد یا کم نمی کند؛ اما اگر مردم، اخلاقشان را عوض کنند؛ مثلا، اگر شاکرند، کفران نعمت کنند و اگر متواضع، سخی و مطعم هستند، متکبر، مستکبر و بخیل شوند و ترک اطعام کنند، در این صورت ذات اقدس اله هم مسیر نعمت خود را برمی گرداند. و خداوند هم شنواست و هم آگاه است. می داند چه فرد یا جامعه ای، اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون کرده و چه فرد یا جامعه ای اخلاق و اوصاف نفسانی خود را دگرگون نکرده اند و این به عنوان سنتی الهی ذکر شده، یعنی سنت ذات اقدس اله بر این است که نعمتی را که به فرد یا گروهی داده از آنها نمی گیرد؛ مگر این که آنان در اوصاف نفسانی خود تغییری ایجاد کنند.

در سوره «رعد» همین مطلب به زبان دیگری بیان شده است: « لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ » (سوره رعد، آیه 11).

اگر خداوند بخواهد چیزی را حفظ کند، ماموران الهی، همه اطراف آن شی ء را احاطه کرده اند. آنگاه می فرماید: اگر خداوند نعمتی را به قومی عطا کند، هرگز آن نعمت را تغییر نمی دهد؛ مگر این که آن قوم، مسیر اخلاق خود را دگرگون کنند. به این ترتیب قرآن برای قوم، ملت و جامعه جایگاه ویژه ای قرار داده است. ممکن است فردی که در جامعه زندگی می کند، اخلاقش را عوض کند؛ ولی مادامی که جامعه صالح است، ذات اقدس خداوند، نعمت را از آن جامعه نمی گیرد و این هم لطف مجدد الهی است.

www.agame.com/games/new

منبع: tebyan.net


free b2evolution skin
5
آذر

اربعین عطش‏های پرپر


کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم ‏های سرخ، از عطش‏های پرپر شده.

این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته ‏اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده ‏اند به نقطه ‏ای از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه‏ های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده‏ ترین بیان قاب می‏شود و در سوزنده ‏ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏ شود در صحرا.

دوبیتی‏ های پرلهیب، سطح مصیبت ‏زده دشت را گلگون‏تر می ‏کند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله‏ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.

اینان اربعین را با خود آورده ‏اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گام‏های شکیباتان که جاده‏ های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غمبار اربعین که می‏ آید، اطراف ما پر می‏ شود از هیئت‏های مذهبی التماس و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین، از لابه‏ لای واژه‏ های مذاب مداحان، دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم، بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏ گونه می‏ سوزیم و گریه سر می‏ دهیم برای فاصله‏ های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!

خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ، برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ، برای بی‏تابی بچه‏ های آسمان!

سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می‏ اندازد!

من برای گریستن، به آغوشت محتاجم.

آويني


www.digikala.com


free b2evolution skin
5
آذر

به برکت ترک گناه

حجةالاسلام قاضی زاهدی گلپایگانی می‌گوید: من در تهران از جناب آقای حاج محمدعلی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می‌گفت: من از اول جوانی مقید بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن‌قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه روحی فداه مشرف گردم. لذا سال‌ها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می‌شدم.

در یکی از این سال‌ها که عهده‌دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آن‌که حجاج به عرفات بیایند، برای زوّاری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه‌هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده‌ای؟ مگر نمی‌دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده‌ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت کنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می‌مانم و خودم از اموالم محافظت می‌کنم.

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه‌های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوان‌ها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوان‌ها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود.
ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟ فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده‌ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می‌خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان (علیه السلام) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.

محمد علی فشندی

سؤال کردم: روز عرفه، که می‌گویند حضرت ولی عصر (علیه السلام) در عرفات هستند، در کجای عرفات می‌باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می‌بیند؟ فرمود: بله، او را می‌بیند ولی نمی‌شناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر (علیه السلام) به خیمه‌های حجاج تشریف می‌آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می‌آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) متوسل می‌شوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاج محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‌ام ولی چای نیاورده‌ام. عرض کردم: آقا اتفاقاً چای نیاورده‌ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می‌روم و برای مسافرین چای تهیه می‌کنم.
آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای‌های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی‌خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می‌دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بوده‌اند، به خصوص که اسم مرا می‌دانستند و فارسی حرف می‌زدند! نامشان مهدی (علیه السلام) بود و پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) بودند.
بالاخره نشستم و زارزار گریه کردم. شرطه‌ها فکر می‌کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده‌اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه‌ام شدید شد.
فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده‌اند: «فردا شب من به خیمه شما می‌آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس (علیه السلام) متوسل می‌شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بودم.
بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر (علیه السلام) بیرون خیمه ایستاده‌اند و به روضه گوش می‌دهند و گریه می‌کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه روحی فداه آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل (علیه السلام) گریه می‌کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر (علیه السلام) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین (ع)، ص23، قضیه 5.

 ( منبع: گناه شناسی )

en.farsnews.com


free b2evolution skin
5
آذر

با توجه به آيه‌ي 54 مائده و 45 سوره ي قصص، وجود امام زمان (عج) را چگونه تعبير مي‌كنيد؟


آيه‌ي 54 سوره‌ي مباركه‌ي مائده مي‌فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هر كس از شما از آيين خود باز گردد، به خدا زياني نمي‌رساند، خداوند در آينده جمعيّتي را مي‌آورد كه آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نيز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند، آن‌ها در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش كنندگان هراسي ندارند اين فضل خدا است كه به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مي‌دهد و فضل خدا وسيع و خداوند دانا است.

درباره‌ي اين‌كه آيه‌ي فوق اشاره به چه اشخاصي مي‌كند و منظور از اين ياروان اسلام چه كساني هستند كه خدا آن‌ها را به اين صفات ستوده است، در روايات اسلامي و سخنان مفسران بحث بسيار ديده مي‌شود.

بر اساس سيره‌ي قرآن كريم هميشه يك مفهوم كلّي و جامع را بيان مي‌شود كه شامل مصاديق مختلفي خواهد بود، و از طرف ديگر براي جلوگيري از سوء استفاده‌ي منحرفين كه احياناً مصاديق انحرافي را داخل در آن نكنند؛ در روايات اسلامي براي اين آيه مصاديقي نقل شده است كه اين‌ها رسالت بزرگ حمايت از دين را با اين صفات به دوش مي‌كشند و اين مصاديق نخست حضرت علي ـ عليه السلام ـ و دوم حضرت مهدي (عج) و سوم قوم سلمان فارسي كه منظور ايرانيان است بيان شده است، علّامه بحراني در تفسير «البرهان» مي‌فرمايد: كساني كه به ناحق، حق آل محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را غصب كردند و از دين برگشتند، خداوند در آينده قومي را مي‌آورد كه آنها خدا را دوست دارند و خداوند آن‌ها، را. اين آيه در مورد حضرت قائم (عج) و اصحاب او و كساني كه جهاد مي‌كنند و از هيچ چيزي هراس ندارند نازل شده است.[1]

مصداق كامل در اين آيه در زمان ما، وجود مقدس امام زمان (عج) است؛ زيرا: 1 ـ ارتداد در دوره‌ي امام زمان (عج) شديدتر از دوره ي امام علي ـ عليه السلام ـ است 2 ـ همچنين «اذلّة علي المؤمنين« و «اعزة علي الكافرين» و «يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم»، مصداق كامل‌تر اين مسائل در زمان حضرت و دوره‌ي غيبت او و زمان ظهورش مي‌باشد.

اما در مورد آيه‌ي 45 سوره‌ي قصص: «وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُر …» ما اقوامي را در اعصار مختلف خلق كرديم كه زمان‌هاي طولاني بر آن‌ها گذشت، اين آيه به دنبال داستان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و فرعون از هنگام مخفي بودن ولادت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ كه از اول سوره‌ي قصص شروع مي‌شود، تا زمان پرورش وي در كاخ فرعون و سپس فرار آن حضرت و غيبت طولاني و برگشتن او در ميان بني‌اسرائيل و مبارزه با فرعون و هلاكت فرعون و نزول تورات است، و در نهايت نكاتي را متذكر مي‌شود از جمله اين که اين آيه اشاره به غيبت طولاني انبياء مي‌كند كه موجب شد آثار انبيا و هدايت آن‌ها از قلب‌ها و انديشه‌هايشان محو شد.

شيخ صدوق در «اكمال الدين» در مقدّمه‌ي كتاب مي‌نويسد كه: وجود مقدس امام عصر (عج) امر فرمودند كه: من كتابي را تأليف كنم و در آن داستان غيبت انبياي سابق را بنويسم تا مردم متذكر شوند و نسبت به غيبت آن حضرت شك و شبهه نكنند. شيخ بعد از بيان مطالبي، از غيبت حضرت ادريس شروع مي‌كند تا به غيبت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ مي‌رسد، و بعد رواياتي در مورد غيبت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ نقل مي‌كند و آن را شبيه غيبت امام زمان (عج) معرفي مي‌كند و طبق داستان سوره‌ي مباركه‌ي قصص كه در مورد حضرت موسي ـ عليه السلام ـ است آن را تطبيق به غيبت طولاني امام عصر (عج) مي‌كنند.

بديهي است كه ذكر آيه‌ي یاد شده به دنبال داستان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ ، و اشاره به غيبت طولاني آن حضرت دارد كه در روايات فوق تصريح به غيبت آن حضرت و طول انتظار بني اسرائيل و شدت بلاي آنها در آن زمان شده است.[2]در ادامه‌ي همين بحث شيخ صدوق نقل مي‌كند كه ابي بصير مي‌گويد: من از امام صادق ـ عليه السلام ـ شنيدم كه فرمود: سنّت‌هاي پيامبران ـ عليهم السلام ـ در مورد غيبتشان دقيقاً در مورد قائم كه از خانواده‌ي ماست، واقع خواهد شد.[3]

بنابراين، غيبت حضرت امام زمان (عج) مي‌تواند مصداقي براي اين آية شريفه باشد.

=====================================
پي نوشت ها:
[1]. بحراني، سيد هاشم، تفسير البرهان في تفسير القرآن، قم، انتشارات بعثت، 1415 ق، ج2، ص 315.
[2]. ابوجعفر محمد بن علي معروف به شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، بيروت، انتشارات مؤسسه‌ي علمي مطبوعات، 1412ق، ج1، ص146.
[3]. منبع قبلي، ج 2، ص 324.

منبع:andisheqom.com


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم