فضایل حضرت علی اکبرعلیه السلام
از ابتدای جوانی، آثار عظمت و جلالت و انوار فضایل از سیمای مبارکش می درخشید، بخشش نبوی از وجودش فراوان می ریخت، در مجد و شرافت و بزرگواری، رسول کریم صلی الله علیه وآله را به یاد می آورد. به تمام خصال خیر پیچیده شده بود و بر قلّه مناقب ایستاده بود. زبان از وصفش ناتوان و دشمن چاره ای جز خضوع در برابر فضایل فراوان و بی مانندش ندارد.
گواه ما، اعتراف دشمن مکّار و سرسخت اهل بیت علیهم السلام - یعنی معاویه - است. روزی از سردمداران و دولت مردان حاضر در جلسه پرسید: سزاوارترین مردم برای این امر (خلافت) کیست؟ گفتند: تو هستی. معاویه گفت: نه، سزاوارترین مردم برای حکومت، علی بن الحسین علیهما السلام است که جدّش رسول خدا صلی الله علیه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و بزرگ منشی ثقیف را داراست.
ما تردید نداریم که حضرت علی اکبرعلیه السلام جامع تمام فضایل و بالاتر از همه، دارای مقام عصمت و به دور از اخلاق ناروا بود، به شهادت پدرش، که از باطن افراد آگاه است، او جامع صفات خصال محمّدی صلی الله علیه وآله و آیینه تمام نمای آن حضرت است، همان گونه که در زیارت اول رجب و زیارتی که ابوحمزه از امام صادق علیه السلام روایت نموده، آمده است.
اقرار معاویه دلیل آن است که حضرت علی اکبرعلیه السلام درآن هنگام بین مردم شام و سایر شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهیه کاملاً معروف بوده، در غیر این صورت دلیلی ندارد معاویه به صلاحیت فردی برای خلافت در حضور مسؤولان کشور اعتراف کند که از جهت تدبیر، درایت و صفات حمیده و توان مدیریت برای مردم ناشناخته است.
معاویه می دانست که تمامی فضایل علی اکبرعلیه السلام از اجداد مطهرش می باشد؛ امّا خود را به غفلت زد و به خاطر غرض های پنهانی اش، دیگران را هم در آن فضایل دخالت داد، که موارد زیر از آن جمله است:
1 - می خواست خلافت را از امام حسین علیه السلام که از جانب پیامبرصلی الله علیه وآله و امیر المؤمنین علیه السلام، که نصّ بر امامت بود، بگرداند و شخص دیگری را در برابر امام حسین علیه السلام، که مرجع امّت در مسایل علمی و گرفتاری ها و حلّ و فصل مشکلات بود، عَلَم کند.
2 - می خواست ارزش شرایط خلافت را، که در سه امر علم، عصمت و نصّ منحصر بود، تغییر دهد؛ زیرا او هیچ یک را نداشت؛ (بلکه از جانب اهل بیت مورد لعن واقع شده بود).
3 - می خواست فضیلتی را برای قوم خود اثبات کند، تا هم طراز قبایلی چون بنی هاشم و ثقیف گردد؛ امّا موفّق نگردید. همگان می دانستند خاندان امیه از زمان جدّشان - عبد شمس - هیچ فضیلت و احترامی نداشتند.
عبد شمس فقیر بود و برادرش هاشم کفالت او را عهده دار گردید. امیه نیز ده سال برده عبد المطلب بود؛ زیرا شرط بسته بودند که اسب هر کس در مسابقه برنده شود، صد شتر، ده بنده، ده کنیز و یک سال بندگی دیگری را نموده و موی جلوی سرش را بتراشد. پس هنگامی که اسب عبد المطلب برنده شد، او پاداش های مسابقه را گرفت و در میان قریش تقسیم کرد و خواست موی جلو سر امیه را بتراشد؛ ولی عوض آن ده سال بندگی عبد المطلب را پذیرفت و در این مدّت، امیه از بردگان وی محسوب می گردید.
و امّا درباره حرب جدّ معاویه؛ عبد المطلب وی را برای پسرش زبیر اجیر گرفت و ظرف هاشم را که در آن طعام می داد، رهن او داد. ابوسفیان نیز بسیار حریص و بخیل بود، به طوری که مخارج زنش - هند - را نمی داد و او برای زندگی خود و فرزندانش، به ناچار از مال او دزدی می کرد. این است وضعیت دودمان بنی امیه! چگونه با هاشم قابل مقایسه است؟!
هاشم آن بزرگواری که سقایت زائران کعبه را عهده دار بود و خوان طعامش هیچ گاه در آسایش و سختی ها و قحطی برچیده نمی شد. عبد المطلب نیز، به «شیبه الحمد» شهرت یافته بود؛ زیرا فراوان مورد مدح و ستایش مردم قرار می گرفت. او پناه قریش در سختی ها و فریادرس آنان بود. او شریف، سید و بزرگ آنان بود و در اوج کمالات قرار داشت. او از حکیمان و بردباران بود.
سنّت هایی را مقرر نمود که اسلام نیز آنها را تأیید کرد: زنان پدر را بر پسر حرام نمود؛ گنجی یافت و خمس آن را صدقه داد؛ مقدار دیه را صد شتر اعلام نمود؛ طواف خانه خدا را هفت دور قرار داد؛ و احکامی دیگر چون؛ بریدن دست دزد، تحریم خمر، اجرای حدّ زنا، جلوگیری از عریان طواف نمودن، تحریم خوردن حیوانی که قربانی بت شده، و نیز تحریم تقسیم شتران به وسیله تیر (نوعی قمار در زمان جاهلیت).
به سبب جود و بخشش فراوانش، او را «فیاض» می گفتند؛ تا آنجا که از سفره او هر پیاده و غریبی می خورد، آن گاه مانده سفره را به کوه ابوقیس می بردند تا پرندگان و سایر حیوانات بخورند. به خاطر جلال و مجدش، از خانه وی تا کعبه را برایش فرش می کردند؛
برای هیچ کس از افراد قریش چنین تشریفاتی برگزار نمی شد؛ در جایگاه عظمت او، کسی همنشین او نمی گردید؛ جز نوه او، پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله.
عبد المطلب از اوصیا بود و کتاب آسمانی پیامبران را می خواند؛ پیوسته در جلسات قریش، وعده به ظهور پیامبری از صلب خود را می داد و فرزندان و قوم خود را سفارش می کرد که به او ایمان آورند و از او پیروی کنند.
ابوطالب سید بطحا، رئیس و پناه قریش، که بعد از پدر وارث ابهّت و مجد و عظمت او گردید، محبوب مکّه و فرمانش مطاع بود.
شگفت اینکه در شب میلاد فرزندش امیرالمؤمنین علیه السلام، هنگامی که قریش برای تضرّع نزد بت ها به کوه ابوقیس رفتند تا مشکل حلّ شود، کوه به خود لرزید و بت ها فرو ریخت. پس تحیر آنان بیشتر گردید و برای رفع درماندگی، نزد ابوطالب رفتند؛ زیرا او مانند پدرش عبد المطلب پناه بی پناهان بود، و از او خواستند چاره کار کند، او دست ها را به سمت آسمان بالا برده و با تضرّع به درگاه خدای سبحان عرض کرد: «الهی! أسئلک بالمحمّدیه المحموده والعلویه العالیه والفاطمیه البیضاء، أن تفضلّت علی تهامه بالرأفه والرحمه»؛ «ای خدای من! به حقّ محمّد محمود و علی عالی و فاطمه درخشنده، رأفت و رحمت خود را بر اهل مکّه تفضّل فرما».
به برکت این اسمای طیبه کریمه، بلا و پریشانی از آنان رفع گردید و قریش مقام این اسما را پیش از ظهور و آشکار شدن صاحبانشان شناخت. اعراب این نام های مبارک را می نوشتند و در مشکلات و سختی ها، به وسیله آن دعا می نمودند
و خدای تعالی نیز سختی را از آنان برمی داشت؛ در حالی که حقیقت آن اسمای مبارک را نمی شناختند.
امّا درباره اشرف مخلوقات و علّت غایی خلقت، که متکوّن از نور قدس خداوند است، پیامبر عظیم اسلام، حضرت محمّدصلی الله علیه وآله زبان از بیان وصف ایشان گنگ و لال است.
آری علی اکبرعلیه السلام شاخه ای از این شجره طیبه است، که اصلش ثابت و شاخ و برگش به آسمان سرکشیده، او وارث این فضایل و محامد است، او جمال نبوی و هیبت خلافت الهیه را داراست.
منبع:
بدرقه جان حضرت علی اکبر علیه السلام
واحد پژوهش انتشارات مسجد مقدس جمکران